در دهه سی، زمانی كه جوّ غالب فكری و سیاسی در مراكز دانشگاهی و از جمله دانشگاه تهران در اختیار توده ای ها بود و دین و سیاست دو مقوله مجزا از هم دیگر بودند و برخی از دانش جویان مسلمان حتی با ترس از هوچی گری های توده ای ها در نمازخانه دانشگاه حاضر نمی شدند، شهید چمران از همان آغاز ورودش به دانشگاه بدون آن كه تبلیغات توده ایها بر اراده او تأثیری گذارد، با شجاعت تمام به تعهدات اسلامی اش عمل می كرد...
مقدمه: اندیشه و گفتار و رفتار خلاق نخبگان هر نسل، همچون بارانی حیات بخش، فرهنگ هر عصر و دوران را بارور می سازد. فرهنگ امروز ایران زمین، مدیون شعله ی تابناك روح این سرآمدان سترگ تاریخ است و تنها راه سعادت و رهیابی به كاخ پرشكوه فرهنگ امروزی، بررسی زندگی و روح اندیشه این نخبگان است. در این نوشتار زندگی سیاسی دكتر مصطفی چمران به عنوان یكی از مؤثرترین شخصیت های طراز اول نهضت اسلامی، در دو مقطع زمانی و با رویكردی جدید مورد پژوهش قرار گرفته است. شهید چمران در اسفند ماه سال 1311 ماه سال هـ . ش در خانواده ای مذهبی در محله ی سر پولك تهران به دنیا آمد. چمران دبستان را در مدرسه انتصاریه نزدیك پامنار و دبیرستان را ابتدا در مدرسه دارالفنون و سپس در دبیرستان البرز به اتمام رساند. در سال 32 به دانشكده فنی دانشگاه تهران در رشته الكترونیك پذیرفته شد و در سال 36 با درجه شاگرد اولی فارغ التحصیل شد.(1) مهندس بازرگان – از اساتید دانشكده فنی – درباره شهید چمران می گوید « یكی از دانش جویان ممتاز دانشكده مصطفی چمران بود. استعداد كم نظیری داشت. در دروس تئوری و عملی بسیار قوی بود. خط زیبایی داشت، نقاشی او هم خوب بود، جزوه اش رابرای نمونه به بچه ها نشان می دادم. با عاطفه، صمیمی، عارف مسلك، متدین و دوست داشتنی بود. یك بار نمره امتحانش را 22 داده بودم! آن قدر كارش عالی بود كه دیدم طلبكار است. گفتم این دو نمره طلبت را در امتحانات آخر سال حساب می كنم، اما این كار هرگز صورت نگرفت، زیرا همیشه در نمره گرفتن، او طلبكار بود و من بدهكار ماندم. (2)
او پس از فارغ التحصیلی به مدت یك سال در دانشكده فنی مشغول – تدریس شد و سپس از قانون اعزام شاگرد اول های دانشكده ها به خارج استفاده كرد و با بورس دولتی برای ادامه تحصیل به آمریكا رفت. فوق لیسانس خود را از دانشگاه آ – اند – ام تگزاس با درجه ممتاز گرفت و برای گذراندن دوره دكترا به دانشگاه كالیفرنیا در بركلی رفت و دكترای خود را در رشته الكترونیك و فیزیك پلاسما با درجه عالی و شاگرد اول در رشته و دانشكده خود به پایان رسانید. ایشان از ذوق هنری و عرفانی سرشاری برخوردار بود. خط خوش و نقاشی زیبا و بیان و نوشتاری منسجم و لطیف از همان دوران جوانی او را از دیگران ممتاز می ساخت. با آن كه ظاهری لاغر اندام داشت ولی در ورزش های میدانی و همچنین كشتی نمونه بود. (3) شهید چمران و شروع فعالیت های سیاسی شهید چمران فعالیت های سیاسی خود را از سال آخر دبیرستان در مدرسه ی البرز در سال تحصیلی 32-1331 شروع كرد و از همان دوران به طور مرتب در اكثر جلسات انجمن اسلامی دانش جویان حضوری فعال داشت. ایشان درباره شروع فعالیت هایش چنین می گوید: " از سن پانزده سالگی در انجمن اسلامی دانش آموزان شركت داشتم كه باز هم در همانجا با آیت ا... طالقانی برخورد و آشنایی یافتم و در مسجد هدایت در خیابان استامبول یكی از شاگردان پرو پا قرص آیت ا... طالقانی و درس تفسیر ایشان بودم. و مقدار زیادی از آموزش های ایدئولوژیك خود را از آقای طالقانی و انجمن های اسلامی آن وقت فرا گرفتم. (4)
در دهه سی ، زمانی كه جوّ غالب فكری و سیاسی در مراكز دانشگاهی و از جمله دانشگاه تهران در اختیار توده ای ها بود و دین و سیاست دو مقوله مجزا از هم دیگر بودند و برخی از دانش جویان مسلمان حتی با ترس از هوچی گری های توده ای ها در نمازخانه دانشگاه حاضر نمی شدند، شهید چمران از همان آغاز ورودش به دانشگاه بدون آن كه تبلیغات توده ایها بر اراده او تأثیری گذارد، با شجاعت تمام به تعهدات اسلامی اش عمل می كرد. پس از كودتای 28 مرداد 32 كه توسط آمریكا و انگلیس طرح ریزی و اجرا گردید. نهضت مقاومت ملی به منظور بسیج مردم و مقاومت در برابر اهداف كودتا شكل گرفت كه شهید چمران به عنوان عضو فعال كمیته نهضت مقاومت ملی دانشگاه نماینده دانشكده فنی در آن نهضت بود. در روز شانزدهم آذر ماه سال 32 كه رژیم شاه، دانش جویان معترض به سفر ریچارد نیكسون معاون رئیس جمهور آمریكا- را به گلوله بست و سه نفر از دانشجویان دانشكده فنی به شهادت رسیدند، شهید چمران نیز جراحت مختصری برداشت و بعدها با كمك سایر دانش جویانی كه در این فعالیت انقلابی مشاركت داشتند، مفصل ترین مقاله ای در مورد واقعه شانزده آذر نوشت كه بعدها این مقاله در نشریه ای به همین نام در آمریكا نیز منتشر شد. (5)
در دهه چهل و پنجاه شهید چمران فعالیت های سیاسی خود علیه رژیم پهلوی را خارج از كشور تداوم بخشید. اولین حركت مهم سیاسی وی و دوستانش در آن دوران تشكیل انجمن های اسلامی دانش جویان و همچنین كنترل سازمان دانشجویان ایرانی در آمریكا است. ایشان با حضوری فعال و شورانگیز در تمامی صحنه ها و ایراد سخنرانی های آتشین در جمع دانش جویان و محافل جبهه ملی، انتشار مقالات سیاسی و مشاركت در اعتصابات غذایی و راهپیمایی هایی كه علیه رژیم پهلوی صورت می گرفت، نقش موثر و تعیین كننده داشت. پس از قیام پانزده خرداد 42 ، در بین عده ای از مبارزین خارج كشور و داخل كشور این فكر به وجود آمد كه برخورد نهایی با رژیم شاه و تنها راه پیروزی از طریق مبارزه مسلحانه است. بدین منظور شهید چمران و بعضی از همفكرن وی برای فراگیری فنون جنگ های پارتیزانی و آماده سازی برای نبرد مسلحانه و رویارویی با رژیم پهلوی به مصر رهسپار شدند و مدت دو سال سخت ترین دوره های چریكی و جنگ های پارتیزانی را مخفیانه فرا گرفتند.
شهید چمران در سال 1346 به دلیل مخالفت با ملی گرایی افراطی در كشور مصر، برای مدتی به آمریكا بازگشت و در اواخر سال 1349 بنا به دعوت امام موسی صدر و به منظور ایجاد پایگاه مبارزاتی جدید، راهی لبنان شد و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را كه فرزندان یتیم شیعی لبنان در آن جا آموزش می دیدند بر عهده گرفت. در خاطرات وی درباره سفر به لبنان آمده است. "من در آمریكا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امكانات برخوردار بودم، ولی همه لذ ّات را سه طلاقه كردم و به جنوب لبنان رفتم، تا در میان محرومان و مستضعفان زندگی كنم، با فقر و محرومیت آن ها آغشته شوم و قلب خود را برای دردها و غم های این دلشكستگان باز كنم" . از طرفی " ما احتیاج به یك پایگاه در منطقه داشتیم كه از آن جا بتوانیم فعالیت های خودمان را برعلیه رژیم ایران سازمان بدهیم. در آن زمان مناسب ترین نقطه لبنان بود. اضافه بر اینكه امام موسی صدر كه مخالف حكومت شاه بود حاضر به همكاری با ما بود" شهید چمران در دوران حضور خود در جنوب لبنان با فعالیتهای بسیار توانست تشكیلات مردمی تحت عنوان "حركتة المحرومین" شامل شیعیان جنوب این كشور را سازماندهی و راه اندازی نماید. و سپس از بین اعضای " حركة المحرومین" سازمان نظامی "امل" را تشكیل داد. (7) به موازات این گونه اقدامات، شهید چمران دو نشریه "صوت المحرومین" و "صوت الامل" كه جنبه تئوریك و خبری داشت را منتشر ساخت. فعالیتهای شهید چمران در لبنان روز به روز در حال گسترش بود تا اینكه با سفر امام موسی صدر به لیبی و مفقود شدن وی و همراهانش نقطه عطفی در مبارزات وی و سایر مبارزان لبنانی صورت پذیرفت و آنان را برای ادامه راهی كه امام موسی صدر آغاز كننده آن بود بیش از پیش منسجم تر ساخت. او به هر طریقی كه توانست فریاد مظلومیت شیعیان لبنان را سر داد و می گفت " من با ایمان به انقلاب قدم به این راه گذاشته ام و همه روزه در معرض مرگ و نیستی قرار گرفته ام ولی بر اساس ایمان به هدف و آزادی فلسطین از مرگ نهراسیده ام و همه خطرات را با آغوش باز استقبال كرده ام." "خدایا تو می دانی كه ظلمت كفر و ظلم بر همه جا سایه افكنده و در جنوب لبنان كه یك سره زیر سیطره چپ فرو رفته بود، نماز خواندن و به مسجد رفتن و اذان گفتن جرم به حساب می آمد و حتی رهبران مومن مقاومت نیز سكوت كرده بودند و یارای مبارزه با طوفان تبلیغاتی چپ را نداشتند. ای خدای بزرگ تو را شكر می كنم كه به ما قدرت دادی كه در این دوران سیاه، كلمه ی حق باشیم"
- شهید چمران و فعالیت های سیاسی پس از پیروی انقلاب اسلامی ایران در واپسین روزهای پیروزی انقلاب، دكتر چمران به عشق دیدار حضرت امام (ره) و پیوستن به امواج خروشان مردم، پس از بیست و دو سال هجرت و تبعید به وطن بازگشت و در آغاز ورودش به دیدار امام خمینی شتافت. وی سپس اولین دوره های آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را راه اندازی و خود شخصاً به تربیت كادر آن مبادرت ورزید.(8) پس از آن در سمت معاونت نخست وزیر در امور انقلاب مشغول حل و فصل مسایل نقاط بحرانی كشور شد. با پیروزی انقلاب اسلامی، احزاب چپ و گروه های ضد انقلاب درصدد تجزیه مناطق مختلف كشور به ویژه كردستان بودند، آنان یك هفته پس از پیروزی انقلاب در اول اسفند ماه در ابتدا با تهاجم به منطقه مهاباد زمزمه جدایی و خود مختاری سردادند و در 27 اسفند مه 57 به سنندج یورش بردند و گروه كثیری را به شهادت رساندند. تهاجم به نقده درسی و یك فروردین 58 و بانه، سردشت، سقز ، مریوان، اشنویه و بوكان و سایر شهرها در راستای تجزیه كردستان بود.(9)
شهید چمران در چنین شرایطی كه نیروهای ضد انقلاب و گروه های چپ، غرب كشور را مورد حمله قرار داده بودند، وارد صحنه شد و برای اولین بار در قائله منطقه مرزی "سرو" لباس رزم پوشید و با كمك سایر نظامیان به پاكسازی منطقه پرداخت. شهید چمران مشكلات موجود در منطقه مریوان را از طریق برگزاری جلسات متعدد با بزرگان منطقه حل و فصل كرد. اما تهاجم احزاب چپ به منطقه پاوه در تاریخ 24/5/1358 با شدت بیشتر و با شهادت بسیاری از اهالی منطقه و نظامیان شروع شد. در چنین شرایطی شهید چمران و شهید فلاحی با عزیمت به پاوه و همراهی با نیروهای نظامی، آنان را دلگرم به ادامه مبارزه نمودند. تا اینكه با صدور اعلامیه تاریخی حضرت امام مبنی بر عزیمت نیروهای ارتشی به منطقه پاوه، نیروهای ارتشی به طور رسمی وارد معركه شدند و تمامی مناطق اشغال شده در كردستان پاكسازی شد.(10) و دكتر چمران به تهران بازگشت. شهید چمران در تاریخ 16 آبان 1358 به پیشنهاد شورای انقلاب و به فرمان حضرت امام خمینی به عنوان نخستین فرد غیر نظامی به وزارت دفاع منصوب شد. وی پاكسازی ارتش بر اساس و اصول منطقی و صحیح را در رئوس كارهای خود در وزات دفاع قرار داد. (11) اما عنایت ویژه حضرت امام و افكار عمومی به توان و كارایی و شخصیت شهید چمران، حركت های مشكوكی را در جهت خدشه دار ساختن شخصیت وی برانگیخت به طوری كه حتی گروهك پیكار نیز قصد ترور ایشان را نمودند كه موفق نشدند. (12)
دكتر چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی ، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی ، به ویژه در ارتش ، حداكثر تلاش خود را به كار بندد.(13) وی سپس در تاریخ 20 اردیبهشت 1359 ، هنگام تشكیل شورای عالی دفاع، به نمایندگی حضرت امام (ره) در این شورا منصوب شد و مأموریت یافت به طور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند. شهید چمران با شروع جنگ تحمیلی و حمله ارتش صدام به مرزهای ایران اسلامی به خدمت حضرت امام رسید و با اجازه ایشان، همراه با حضرت آیت ا... خامنه ای به اهواز رفت و شب بعد از ورود، اولین حمله چریكی را علیه تانك های دشمن كه تا چند كیلومتری شهر در حال سقوط اهواز پیش روی كرده بودند ، آغاز كرد. (14) وی سپس با آموزش گروهی از رزمندگان داوطلب كه گرد او جمع شده بودند، ستاد جنگ های نامنظم را در اهواز تشكیل داد. از دیگر اقدامات شهید چمران در اهواز، ایجاد هماهنگی بین ارتش ، سپاه و نیروی داوطلب مردمی می باشد كه با این حركت، شیوه جدید جنگ مردمی و هماهنگی كامل بین نیروهای موجود صورت پذیرفت.
شهید چمران ، پس از آگاهی از تسخیر سوسنگرد با سازماندهی نیروهای مردمی و سپاه پاسداران در كنار ارتش توانست شهر سوسنگرد را از محاصره صدامیان نجات بخشد . در این منطقه بود كه در حین درگیری با نیروهای بعثی زخمی شد. پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با حضرت امام و ارائه گزارش به حضور امام رسید. حضرت امام پدرانه به سخنانش گوش داد و رهنمودهای لازم را به او ارائه كرد. در سی و یك اردیبهشت سال 1360 شهید چمران همراه با رزمندگان اسلام توانستند ارتفاعات الله اكبر را فتح نماید. شهید چمران و فرمانده شجاعش – ایرج رستمی- دو روز بعد از فتح ارتفاعات الله اكبر ، توانستند تپه های شاهسوند را به تصرف آورند. سپس شهید چمران طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و فداكاری رزمندگان ستاد جنگ های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت. درسی ام خرداد ماه سال 1360 در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز شركت و از عدم تحرك و سكون نیروها انتقاد كرد و پیشنهادهای نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. در سحرگاه سی و یكم خرداد ایرج رستمی ، فرمانده منطقه دهلاویه و از یاران نزدیك شهید چمران به شهادت رسید و وی از این حادثه بسیار متأثر و غمگین شده دكتر چمران، سید احمد مقدم پور را به جای شهید رستمی به رزمندگان معرفی كرد و به همه سنگرها سركشی و با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی كرد و به خط مقدم جبهه با دشمن بعثی رفت. در خط مقدم در حال یادآوری نكاتی به سایر رزمندگان بود كه مبادا كسی از نقطه ای كه او هست جلوتر برود، تركش خمپاره ی، به پشت سرش اصابت كرد كه بلافاصله او را با آمبولانس به بیمارستان سوسنگرد منتقل كردند، لكن روح ملكوتی او به نزد خدای خویش شتافت و ندای پروردگارش را لبیك گفت.
روحش شاد و یادش گرامی باد
منابع: 1. زندگی نامه سردار رشید اسلام شهید دكتر مصطفی چمران، تهران: نهضت آزادی ایران، 1361 صص 2و1. 2. مهدی بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت ، جلد اول، تهران، رسا، 1375 3. یاران امام به روایت اسناد ساواك ، شهید دكتر مصطفی چمران ، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی، 1378 ص 5. 4. روزنامه اطلاعات 27/5/1358. 5. یاران امام به روایت اسناد ساواك، همان منبع، ص 5. 6. زندگی نامه سردار رشید اسلام شهید دكتر مصطفی چمران، همان منبع ص 19. 7. مصطفی چمران، لبنان، تهران، بنیاد شهید چمران، 1362، صص 104-88. 8. مجید نظری، آیت مجاهدان ویژه شهادت دكتر چمرانف قم، مركز پژوهش های اسلامی، صدا و سیما، 1381 ص 26. 9. مجید نظری، همان منبع ص 27. 10. یاران امام به روایت اسناد ساواك، همان منبع ص 18. 11. مجید نظری، همان منبع ص 33. 12. مصطفی چمران، كردستان ، تهران، بنیاد شهید چمران، 1362 ص 25. 13. زندگی نامه دكتر مصطفی چمران، تهران، بنیاد شهید چمران، ص 5. 14. یاران امام به روایت اسناد ساواك، همان منبع ص 29.
فضای سیاسی و اختلافات گسترده میان رهبران نهضت باعث شد كه سرلشگر فضلالله زاهدی- كه سابقه طولانی در خونریزی و بیرحمی نسبت به مردم و شورشهای داخلی داشت. و در دولت دكتر مصدق نیز مدتی عهدهدار سمت وزارت كشور بود، پس از بركناری، به یك نظامی مدعی نخست وزیری و محور مخالفان دكتر مصدق تبدیل شود. در ششم اسفند سال 1331 به دستور وی بازداشت گردید پس از مدتی به دلیل اهمال مسئولان دولت آزاد شد. از طرف دیگر آمریكاییها و انگلیسیها با هماهنگی اعضای خانواده سلطنت از جمله اشرف پهلوی به جلب همكاری عوامل خود پرداختند. اشرف پهلوی، در این مورد مینویسد: «تابستان 1332 یك نفر ایرانی.... به من تلفن كرد كه آمریكا و انگلیس در باره وضع كنونی ایران بسیار نگرانند لذا میخواهم با دو مرد یكی آمریكائی و دیگری انگلیسی ملاقاتی داشته باشید. ... مرد آمریكائی به من گفت كه نماینده جان فاستر دالس و آن مرد انگلیس هم نماینده وینستون چرچیل است كه حزب محافظه كارش اخیراً به قدرت رسیده است. مرد انگلیسی .... گفت زمان عمل فرا رسیده است ولی ما باید از شما تقاضای كمك كنیم. و چون از شما تقاضا میكنیم كه عملاً زندگی خود را به خطر بیندازید چك سفیدی را در اختیارتان قرار میدهیم تا هر مبلغی كه مایل باشید روی آن بنویسید. ... وقتی كه به تهران رسیدم هنوز نیم ساعت نگذشته بود كه فرماندار نظامی تهران دستور مصدق برای خروج را ابلاغ كرد ولی من نپذیرفتم و مصدق 24 ساعت فرصت داد. و من در این مدت پاكت ارسالی آن مرد آمریكایی را از طرف همسر شاه به وی دادم.»
مضمون پاكت ارسالی، دستور امریكائیها مبنی بر همكاری با كودچیان بود كه از طریق اشرف به شاه ابلاغ شد. در همان روز ژنرال نورمن شوارتسكف، مستشار سابق ژاندارمری، با وجوه اعطائی سازمان سیا به مبلغ پنج میلیون دلار، به منظور سازماندهی كودتا وارد تهران شد و پس از ملاقات با جمعی از افسران و سرلشكر زاهدی از كشور خارج شد. او در این سفر، پنج میلیون دلار به زاهدی بابت هزینههای كودتا پرداخت. در ششم مرداد ماه جان فاستر دالس، وزیرخارجه آمریكا، گفت: «فعالیت روز افزون حزب غیرقانونی كمونیست توده در ایران و اغماض و چشم پوشی دولت ایران از این گونه فعالیتها، نگرانی بزرگی برای دولت آمریكا ایجاد كرده است.» در پی آن كرمیت روزولت مسئول امور خاورمیانه سازمان سیا، با نام جعلی جیمز اف لاكریج از طریق مرز عراق در استان كرمانشاه وارد ایران شد.
ژانرال نورمن شوارتسكف، مستشار سابق ژاندارمری،... به منظور سازماندهی كودتا وارد تهران شد و پس از ملاقات با جمعی از افسران و سرلشكر زاهدی از كشور خارج شد. او در این سفر، پنج میلیون دلار به زاهدی بابت هزینههای كودتا پرداخت.
با ورود روزولت، تحرك بیشتری به فعالیت كودتا داده شد. رزولت علاوه بر پول، حجم قابل توجهی مقاله، كاریكاتور، و امكانات لازم برای فضاسازی نیز به همراه خود آورده بود. در یازدهم مرداد سال 1332 كرمیت روزولت، رهبر كودتا، با شاه ملاقات كرد و طرح كودتا و بركناری مصدق و نخست وزیری زاهدی را با وی مطرح و رضایت نهایی وی را در عزل مصدق و انتصاب زاهدی جلب نمود.
سه روز بعد در چهاردهم مرداد سال 1332 ژانرال آیزنهاور، رئیس جمهور آمریكا، در یك سخنرانی تصریح كرد كه: «آمریكا مصمم است راه پیشروی كمونیسم در ایران و دیگر كشورهای آسیائی را مسدود كند. پیروزی نخست وزیر بر اقلیت ناراضی مجلس و انحلال آن ثمره همكاری مصدق و حزب توده بوده است.»طرح كودتای 25مرداد 1332عملیات كودتا در بیست و پنجم و بیست و هشتم مرداد سال 1332 با همكاری مشترك انگلیس و آمریكا عملی شد. ولی برنامهریزی و طراحی نقش اصلی آن با انگلیسیها و عوامل آنها بود. سرلشكر فضلالله زاهدی چهرهای شناخته شدهای بود كه فقط نقش فرماندهی را بازی میكرد. سرهنگ حسن اخوی كه طراح عملیات اجرائی كودتا بود، به همراه برادران سیف الله، اسدالله و قدرت الله رشیدیان، مهدی میراشرافی و اعضای شبكه بدامن كه زیر نظر شاپور جی و اسدالله علم رهبری میشدند، همگی عوامل دولت انگلستان بودند. كرمیت روزولت نیز نقش نظارت بر حسن اجرای كودتا را به عهده داشت.
دكتر حسین فاطمی، وزیر خارجه: «نظام سلطنتی باید برچیده شود و حكومت جمهوری اعلام شود و شاه ایران روی ملك فاروق مصر را سفید كرده است.»
مراحل اجرای طرح كودتای بیست و پنجم مرداد به شرح ذیل بود:1-روز بیست و چهار مرداد شاه، دو حكم جداگانه یكی مبنی بر عزل دكتر مصدق از نخست وزیری و دیگری مبنی بر انتصاب زاهدی به نخست وزیری را امضا میكند.
2-سرهنگ نصیری، فرمانده گارد، فرمان انتصاب زاهدی را به وی میدهد.
3-رأس ساعت ده شب، نصیری فرمان عزل مصدق را به او تحویل میدهد.
در این صورت اگر دكتر مصدق پذیرفت، كودتا منتفی است و اگر نپذیرفت طرح كودتا اجرا میشود. كه با محاصرة خانه مصدق و تصرف رادیو، سقوط مصدق اعلام میشود. این عملیات قرار بود توسط سه واحد ارتش به اجرا گذاشته شود. در هجدهم مرداد، شاه در ملاقات شبانه با كرمیت روزولت پس از بررسی عملیات كودتا فرمانها را امضا كرد و خود به نوشهر پرواز كرده و منتظر نتایج ماند تا در صورت شكست كودتا از كشور خارج شود.شكست كودتای 25 مرداددر شب بیست و پنجم مرداد، وزیر دفاع دكتر مصدق، تقی ریاحی، از طریق چند نفر از عوامل نفوذی كودتا گردید. سرهنگ نصیری، فرمانده گارد، به هنگام ابلاغ حكم عزل در نیمه شب دستگیر شد و فرماندههان نیروهای سه گانه و وزیر دفاع فوراً در صدد مقابله با كودتا بر میآمدند و واحدهای كودتا كننده را خلع سلاح كردند.
اما بعضی از واحدهای كودتا موفق شدند كه چند نفر از اعضای دولت مصدق را دستگیر و زندانی كنند كه پس از محاصره و خلع سلاح آنها، فرماندهان آنها دستگیر شدند. لكن در نهایت كودتاچیان آزاد شدند. محمدرضا پهلوی پس از شنیدن خبر شكست كودتا، از نوشهر به بغداد و از آنجا به رم (ایتالیا) فرار كرد.
با ورود برنامهریزی شده لوی هندرسن، سفیر آمریكا، از پاكستان به تهران، در 25 مرداد وی به ملاقات دكتر مصدق رفت و به دكتر مصدق اطلاع داد كه: «دولت آمریكا دیگر نمیتواند حكومت وی را به رسمیت بشناسد و با او همچون نخست وزیری قانونی رفتار نماید.»
آیتالله كاشانی: صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است.... خودتان بهتر از هر كس میدانید كه تمام هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است كه خودتان به بقای آن مایل نیستید... حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندم نشنیدید... مجلس را كه ترس داشتید شما را ببرد بستید، حالا نه مجلسی هست و نه تكیه گاهی برای این ملت گذاشتهاید. زاهدی را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج كردید و حالا همانطور كه واضح بود درصدد به اصطلاح كودتا است.
هندرسن به دكتر مصدق تكلیف كرد كه باید از پست خود كنارهگیری نماید. ولی دكتر مصدق او را با عتاب از خانه خود بیرون كرد. و هندرسن نیز پس از مشاجره با مصدق با رابطان خود تماس گرفته و به آنها اعلام نمود كه: «دولت آمریكا فقط دولت زاهدی را دولت رسمی و قانونی ایران میداند.» با فرار شاه، در سراسر كشور تظاهرات عمومی برپا شده و مجسمههای شاه و پدرش به پایین كشیده شد. عكسهای وی از ادارات جمعآوری گشت. در تجمع بزرگی در میدان بهارستان، دكتر حسین فاطمی، وزیرخارجه، اعلام كرد كه: «نظام سلطنتی باید برچیده شود و حكومت جمهوری اعلام شود و شاه ایران روی مللك فاورق مصر را سفید كرده است.» اما سایر اعضای كابینه، بعد از سخنان فاطمی تاكید كردند كه: «علیحضرت باید برگردد» در چنین شرایطی كه كشور شدیداً به مجلس نیاز دارد. دكتر مصدق پیروزی در رفراندوم و انحلال مجلس را اعلام كرد.
در همین روزها تظاهرات گستردهای به حمایت از دولت مصدق بر پا شد. اما دكتر مصدق دستور منع تظاهرات در حمایت از دولتش را صادر كرد و تكلیف كرد كه مردم به خانههای خود برگردند. در حالی كه كودتاچیان درصدد اجرای برنامه دیگری برای پیروزی بودند.هشدار آیتالله كاشانی به مصدقدر روز بیست و هفتم مرداد، آیتالله كاشانی طی نامهای به دكتر مصدق او را از شرایط جدیدی كه كودتاچیان تدارك دیده بودند مطلع ساخت و از او خواست كه با همكاری با او تصمیمات لازم برای جلوگیری از كودتا را تدارك ببیند.
هر چند دوستان دكتر مصدق بسیار كوشیدند كه در صحت نامه تردید ایجاد كنند تا به نحوی بار مسئولیت اهمال در مقابله با كودتا و رها كردن نهضت در اوج خطر را از دوش دكتر مصدق و همكارانش بكاهند. توجه به این واقعیت تاریخی كه با همكاری آیتالله كاشانی و دكتر مصدق امكان جلوگیری از كودتا و سلطه بیست و پنج ساله آمریكا وجود داشته است، امری در خور توجه است كه برای ملت ایران در شرایطی اینگونه میتواند راهگشا باشد اما دكتر مصدق در اوج مشكلات و مخاطرات دست حمایت دوستان و همكاران خود را نفشرد معذلك اصرار و ابرام دوستان دكتر مصدق در مقصر جلوه دادن دیگران از جمله آیتالله كاشانی و یا حزب توده و سازمان نظامی، هیچ از بار مسئولیت اهمال در برابر كودتا نمیكاهد. و هر دولتی مكلف است از امانت مردمی خویش به طور جدی مراقبت و دفاع نماید. صرف نظر از دستخط و امضا، متن و فضای حاكم بر آن و ادبیات نوشتاری آیتالله كاشانی، پاسخ رسمی دكتر مصدق و امضای وی در پای نامه نیز هیچ تردیدی در صحت صدور آن باقی نمیگذارد.
متن نامه بدین شرح است:«حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دكتر مصدق دام اقباله»
«گرچه امكانی برای عرایضم باقی نمانده است ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است... خودتان بهتر از هر كسی میدانید كه تمام هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است كه خودتان به بقای آن مایل نیستید از تجربیات روی كار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است كه میخواهید مانند سیام تیر كذائی یكبار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندم نشنیدید مرا لكه حیض كردید خانهام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را كه ترس داشتید شما را ببرد بستید حالا نه مجلسی هست و نه تكیه گاهی برای این ملت گذاشتهاید. زاهدی را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج كردید و حالا همانطور كه واضح بود درصدد به اصطلاح كودتا است.
بعد از تسلیم دكتر مصدق، كرمیت روزولت با شاه ملاقات كرد و شاه ضمن تشكر از او گفت: «من تاج و تختم را از بركت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم ... وهر گاه فاطمی را به خاطر سرنگونی مجسمههای من و پدرم پیدا كنم، بیدرنگ اعدامش خواهم كرد.»
اگر نقشه شما نیست كه مانند سیام تیرماه عقبنشینی كنید و به ظاهر قهرمان بمانید... همانطور كه گفتم آمریكا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها كمك كرد حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید كنار بروید این نامه من سندی است در تاریخ ملت ایران كه من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یك كودتا توسط زاهدی كه مطابق با نقشههای خود شماست آگاه كردم كه فردا جای هیچگونه عذری نباشد اگر براستی در این فكر اشتباه میكند با اظهار تمایل شما.... سید مصطفی و ناصر خان قشقایی را برای مذاكره، خدمت میفرستم. سید ابوالقاسم كاشانی»
دكتر مصدق در پاسخ نامه آیت الله كاشانی نوشت:«27مرداد ماه مرقومة حضرت آقا توسط آقای حسن سالمی زیارت شد اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. و السلام. دكتر محمد مصدق.»
با این پاسخ دكتر مصدق، آیتالله كاشانی را از دخالت در حوادث آینده منع كرد و حتی اعلام حمایت وی را نیز لازم نشمرد.كودتای 28 مرداد و سقوط دكتر مصدقبا شكست طرح اولیه كودتا و استفاده از ارتش، كه بیشتر با برنامه آمریكائیها همخوانی داشته است، مرحله دوم كودتا در بیست و هشتم مرداد ماه توسط شاپور جی و عوامل انگلیسی و حمایت آمریكائیها به اجرا گذاشته شد.
براساس برنامهریزیهای سرهنگ حسن اخوی، طراح اجرائی كودتا، باید از مردم و جمعی از اراذل و او باش علیه مصدق و دولت او استفاده گردد. خاصه آن كه دولت مصدق دستور داده بود كه هوادارانش خیابانها را ترك نمایند و این، بهترین فرصت را برای كودتا فراهم كرده بود.طرح كودتای 28 مردادمراحل طراحی عملیات اجرائی كودتای بیست و هشتم مرداد به شرح زیر بود:
1-از نقاط مختلف شهر جمعیتهائی تشكیل شود و تعداد تقریبی هر جمعیت و رهبر هر گروه معلوم گردد.
2-هر یك از جمعیتها در مسیرهای تعیین شده به مركز شهر حركت نمایند و همزمان به مقصد محل خیابان شاه- نادری برسند.
3-باشگاههای ورزشی مانند باشگاه تاج نیز به حركت در آیند.
4-شعار كلیه افراد سلطنت محمدرضا باشد.
5-افراد گارد جاویدان به جمعیت بپیوندند.
6-خانه دكتر مصدق را محاصره و وی را دستگیر نمایند.
7-دستگیری دكتر مصدق از رادیو اعلام و زاهدی با تانك به نخست وزیری برود و از شاه دعوت به بازگشت كند.
در روز بیست و هشتم مرداد، طرح فوق به طور كامل اجرا شد و واحدهای نظامی طرفدار دكتر مصدق دخالتی در خنثی سازی كودتا نكردند. در روز بیست و هشتم مرداد دولت مصدق هیچ اقدام عملی علیه كودتاچیان نكرد و از مردم نیز برای مقابله با كودتا دعوت ننمود رئیس شهربانی را كه مشكوك به همكاری با كودتاچیان بود، بركنار و خواهرزاده خویش، سرتیپ دفتری، را كه از همكاران جدی كودتاچیان بود، به ریاست شهربانی منصوب كرد. گزارش دكتر غلامحسین صدیقی وزیر كشور دولت دكتر مصدق از خواندنیترین گزارشهای كودتا است.گزارش وزیر كشور از واقعه كودتادكتر غلامحسین صدیقی، وزیر كشور دكتر مصدق و از دوستان نزدیك وی، حوادث و حال و هوای كابینه دكتر مصدق و چگونگی عكسالعمل آنها در برابر كودتا را چنین توصیف میكند:
«صبح زود روز 28 مرداد دكتر مصدق مرا خواست تا راجع به رفراندم شورای سلطنت تصمیمگیری نمائیم و پس از آن، موضوع را با تیمسار ریاحی رئیس ستاد ارتش در میان گذاشته تا با بیسیم ارتش به فرمانداران و استانداران ابلاغ شود... ناگهان رئیس اداره آمار وارد اطاق شد گفتند- دستهای از مردم شعار «زنده باد شاه» میگویند و شعارهائی در ضد دولت میدهند عدهای پاسبان نیز با آنها هماهنگی میكردند. در میدان سپه نیز وضع چنین بود. بعد به سرتیپ «مدبر» رئیس شهربانی تلفن كردم و راجع به حضور پاسبانها پرسیدم- متوجه شدم كه تجاهل میكند. در همین موقع تیمسار ریاحی تلفن كردند كه نخست وزیر دستور دادند حكم ریاست شهربانی به نام سرتیپ شاهنده صادر كنید... من حكم را امضا كردم. تظاهرات در شهر و مناطق مختلف ادامه داشت. ساعت یازده نخست وزیر تلفن كردند كه حكم را به نام سرتیپ محمد دفتری كه فرمانداری نظامی بر عهده اوست صادر كنید تا حكم را صادر كنم سرتیپ دفتری در شهربانی حضور یافت... تظاهرات به جلوی وزارت كشور كشیده شد... ساعت پانزده وارد منزل نخست وزیر شدم دیدم جمعی همه در حال انتظار و تفكر نشستهاند دكتر مصدق پرسید: اوضاع چگونه است؟ گفتم: اوضاع خوب نیست... پس از چند دقیقه رئیس شهربانی و فرماندار نظامی سرتیپ دفتری به نخست وزیر تلفن كرد كه «اعلامیه حمایت از شاه صادر نماید» در اطاق دیگر آقایان كاظم حسیبی، سید علی شایگان، احمد رضوی و حسین فاطمی نشسته و یا دراز كشیده بودند. بعد اعلام كردند مخالفین رادیو را اشغال كردند و مهدی میراشرافی و پیراسته سخنرانی میكردند بعد... حال آقای نخست وزیر بهم خورده و به شدت گریه میكردند. با تشدید تیراندازی، مهندس رضوی ملحفهای را به علامت تسلیم بیرون برد و بر بام نصب كردند.»
بدین ترتیب كودتا به پیروزی رسید و سرلشگر زاهدی به نخست وزیری رفت محمدرضا پهلوی به كشور بازگشت و به تعبیر امام خمینی «محمدرضا رفت و رضاشاه برگشت» و این در حالی بود كه دین بزرگی از آمریكا و انگلیس بر گردن داشت. به همین دلیل محمدرضا پهلوی در كتاب «مأموریت برای وطنم» مینویسد:
«گاهی این سوال طرح میشود كه آیا دولتهای آمریكا و انگلیس در قیام تاریخی كه در 28 مرداد رخ داد، در برانداختن مصدق كمك مالی كردهاند یا خیر؟ هر چند من در حین انقلاب در خارج از ایران بودم ولی از جزئیات امور اطلاع داشتم ولی انكار نمیكنم كه شاید به منظور پیشرفت هدف این انقلاب ملی، وجوهی هم از طرف هموطنان من خرج شده باشد.»
بعد از تسلیم دكتر مصدق، كرمیت روزولت با شاه ملاقات كرد و شاه ضمن تشكر از او گفت:
«من تاج و تختم را از بركت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم... و هرگاه فاطمی را به خاطر سرنگونی مجسمههای من و پدرم پیدا كنم، بیدرنگ اعدامش خواهم كرد.»و بدینسان عصر جدیدی در سرنوشت ملت ایران رقم خورد كه هزینه آن بیست و پنج سال سلطه مستقیم آمریكا و دهها هزار كشته و زخمی و زندانی بوده است. كه نهایتاً با انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به آن خاتمه داده شد.
یکی از مباحثی که بسیاری از دوستان در مورد آن به آرائ یکسان نرسیده و با تردید وتشکیک نسبت به آن گفتگو می شود ،انقلاب سفید یا انقلاب شاه ومردم است که در ششم بهمن 1341 با اتفاق آرا به تصویب و اجرا رسید.
شاید آمار و گستره این مصوبه نشان دقیقی از سفید یا سیاه بودن آن باشد.
لذا می خواهیم با توجه به آمار و ارقام تا حدودی انقلاب را به ویژه در بحث اصلاحات ارضی که موجب بیشترین برخورد تفکرها می باشد بررسی کنیم.
انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم ابتدا در 19 دی ماه سال 1341 در کنگره ملی شرکتهای تعاونی روستایی ایران توسط محمد رضا پهلوی شاهنشاه وقت ایران با سخنرانی زیراعلام گردید.
«به حکم مسئولیت پادشاهی و و وفاداری به سوگندی که در حفظ حقوق و اعتلاءملت ایران یاد کرده ام ،نمی توانم ناظر بی طرفی در مبارزه قوای یزدانی با نیروی اهریمنی باشم زیرا پرچم این مبارزه را خود بر دوش گرفته ام . برای آنکه هیچ قدرتی نتواند در آینده رژیم بردگی دهقان را از نو بر مملکت مستقر سازد و ثروتهای ملی کشور را به تاراج جماعتی قلیل بسپارد ،بنام رئیس قوای سه گانه مملکتی برای استقرار این اطلاعات از طریق مراجعه به آرائ عمومی مستقیماً به مردم ایران رجوع کنم ،تا بعد از این منافع خصوصی هیچ کس و هیچ گروهی قادر به محو آثار این اصلاحات که آزاد کننده دهقان از زنجیر اسارت رژیم ارباب و رعیتی و تأمین کننده آینده بهتر و عادلانه تر و مترقی تری برای طبقه شریف کارگر و بهبود زندگی کارمندان صدیق و زحمتکش دولت و رونق زندگی اصناف و پیشه وران نباشد.»
این طرح که به طور کلی در 19 ماده ( در ابتدا 6 ماده و تا پایان سال 55 به 19 ماده افزایش پیدا کرد) تصویب شد که برخی از این مواد به شرح زیر است:
· اصلاحات ارضی
· ملی شدن جنگلها و مراتع
· فروش سهام کارخانه های دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی (مکمل اصل اول)
· سهیم شدن کارگران در سود کارگا ها
· اصلاح قانون انتخابات
· ایجاد سپاه دانش
· تشکیل سپاه بهداشت
· تشکیل سپاه ترویج وآبادانی
· تشکیل خانه های انصاف
· ملی شدن آب
· نوسازی کشور در تمالم مظاهر زندگی آن در شهرو روستا
· انقلاب اداری و آموزشی کشور.
· و .......
حال باید دید از این طرح در آن برهه از زمان چگونه بایستی نام برد. طرحی که اجرای آن مستلزم سر شاخ شدن با اکثریت خانها ،اربابان،ارتجاعیون و بر افرازندگان پرچم سرخ در سراسر کشور بود.
بد نیست برای درک بهتر موضوع به ذکر نمونه ی امروزی این موضوع بپردازیم.
در حال حاضر با توجه به اتفاقات اوایل انقلاب 57 ، شاهد تصرف ناروا و نابجای چندین هزار هکتار از زمینهای افراد مختلف توسط روستائیان در سراسر کشور هستیم و در مقابل احکام خلع ید وضع شده به دست قوه ی قضائیه که با عدم توانایی در اجرای آن به پرونده های راکد بایگانی های دادگستری تبدیل شده است این شبه را در ذهن هر ایرانی ایجاد میکند که این ضعف قدرت اجرایی و یا مصلحت اندیشی که هر دو مخالف روح قانون و لوس کننده حکم قاضی می باشند را چگونه می شود تفسیر کرد .
با ذکراین مثال به 45 سال پیش می رویم ،زمانی که با اعلام انقلاب سفید ،دولت ناچار بود به مقابله با هزاران ارباب گردن کلفت سرکش ، که مانند یک حکومت محلی مجهز به توان مالی ،انسانی و حتا تسلیحاتی بودند.
در مقایسه این دو برهه با یکدیگر که در یکی مقابله با سرکشان پر زور و دیگری مقابله نکردن با افراد سرکش ناتوان روستایی را شاهدیم به چه نتیجه ای میتوان رسید ؟
سطح توانایی وشجاعت در این دو برهه را با نظری بی طرفانه وغیر مغرضانه چگونه می توان ارزیابی کرد؟
چگونه میشود توجیه کرد: از سویی تخریب برخی از پاسگاهها توسط عده روستایی در مخالفت با حکم قاضی و عدم ابراز مخالفت مستقیم عده ای ارباب قدرتمند از سوی دیگر را.
پس با بیان سطح و فراگیری این طرح و مقابله با اشخاصی که حتی برای ناموس و جان رعیت خود تصمیم می گرفتند مزدوری ! یا شجاعت را می توان دید.
و اما مخالفان انقلا ب سفید پس از اعلام:
· نخستین گروه مخالف این طرح که طبیعی نیز به نگر میرسدهمان ملاکین و اربابانی بودند که قرار بود کاسه استثمارشان بشکند(قابل ذکر است نگارنده ،خود از نوادگان یکی از همان اربابان (البته از نوع رحیمش ) است و بیشترین زیان را از اصلاحات ارضی دیده و شاید اگر خود نیز در آن زمان بودم در مقام مخالف بر می آمد. بهتر است رو راست باشیم)
· و اما گروه مخاف دوم و سوم همانند همشه – هر چه دشمن بگوید خطاست- دوباره به مخالفت بر خاستند ،همان اتحاد نامقدس سرخ و سیاه
البته نگارنده از هدف این دو گروه بی اطلاع است !زیرا تا جایی که میداند قوای سرخ در جهت تقسیم هر چه بر روی کره خاکی است گام بر می دارد و حال که تقسیم می شود در مقام مخالف بر می آید! (ای عجبا)
در مورد ارتجاع سیاه نیز به همین بسنده کنم که هرچه از هدف قوای سرخ فهمیدیم از اهداف ارتجاع سیاه هم می فهمیم!
ارتجاع سیاه مخالفت خود را در خرداد42 نشان داد و قوای سرخ در 21 فروردین.
در این زمینه بهتر است از نظر مبتکر جمله "اتحاد نا مقدس سرخ و سیاه " جویا شویم. او می گوید:« در همان موفع، و در همان نطق خود(19/10/41) پیش بینی می کردم که مسلماً عوامل ارتجاع سیاه که بخاطر حفظ منافع خود مایلند ملت ایران در غرقاب مذلت و فقر و بیعدالتی بماند ،و قوای مخرب سرخ که هدف آنها اضمحلال مملکت است ، در تخریب این برنامه خواهند کوشید .
آن پیش بینی کاملاً وارد و واقع بینانه بود ، زیرا بلا فاصله اقدامات تخریبی فراوانی حتی همراه با قتل و شرارت آغاز شد که مهمترین آنها بلوای جنوب و غائله نا میمون تهران در خرداد سال بعد بود. این غائله بتحرک عوامل ارتجاع توسط شخصی صورت گرفت که مدعی روحانیت بود ولی اصلاً معلوم نبود خانواده وی از کجای دنیا آمده است .در عوض مسلم بود که این شخص ارتباط مرموزی با عوامل بیگانه دارد ،بطوریکه بعداً دیدیم که رادیو های آوارگان بیوطن حزب سابق توده یعنی حزبی که اصولاً با خداشناسی مخالف بود از این شخص به کرات به عنوان آیت اله تجلیل کردند و مقام او را به اصطلاح به عرش رسانیدند ،ولو اینکه احیاناً تحریکات این شخص از جای دیگر آب می خورد.
.......بلوای پانزدهم خرداد 1342 بهترین نمونه اتحاد نا مقدس دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دسته ای از ملاکین که مشمول قانون اصلاحات ارضی شده بودند انجام گرفت.
اوباشان یا فریب خوردگانی که در این بلوا شرکت داشتند چه کردند ؟ در خیابانهای تهران به زنهای بی دفاع حمله بردند. اتومبیل های حامل دختران دانش آموز را شکستند . کتابخانه پارک شهر را آتش زدند .ورزشگاه را خراب کردند . مغازه های مردم را به تاراج دادند. وبدین ترتیب تراز نامه واقعاً پر افتخاری را از این اتحاد نامقدس بر جای نهادند.
یک مضهر دیگر از فعالیت این نیروهای تخریبی ،واقعه بیست ویکم فروردین 1342 بود . صبح آن روز ،هنگامیکه مانند روزهای دیگر به دفتر کار خودم در کاخ مرمر میرفتم،یک سرباز گارد که مثل همه سوگند وفاداری یاد کرده بود با رگبار مسلسل در صدد قتل من بر آمد . ولی مشیت کامله الهی که مرا تا آنوقت بار ها نجات داده بود در آن روز نیز مرا از یک مرگ حتمی حفظ کرد .منتها در راه اجرای این مشیت الهی دو نگهبان پاکدل و وظیفه شناس برای حفظ من با فداکاری جان خویش را از کف دادند و شربت شهادت را نوشیدند.
عامل این سوء قصد در همان موقع بدست این نگهبانان از جان گذشته از پای در افتاد ،ولی محرکین اصلی او اندکی بعد کشف و باز داشت شدند و با اظهارات ایشان پرده از روی توطئه ای که تکوین یافته بود برداشته شد.هدف از این توطئه این بود که با کشتن من وضع و نظام موجود مملکت بهم بخورد و جنگ داخلی وبخصوص جنگهای پارتیزانی در جنگلها و کوهستانهای کشور شروع شود ،تا بقول خود این دولتهای بزرگ وادار به دخالت در امور ایران گردند.
......همچنانکه بلوا وغارت پانزدهم خرداد ارمغانی بود که ارتجاع سیاه برای ما آورده بود ،این توطئه نیز ارمغانی بود که کمونیست های ایرانی تربیت شده در انگلستان برای مردم ما تهیه دیده بودند.»
داوری با خواننده
با توجه به مطالب ارائه شده ، برخی یکی از عوامل مهم انقلاب 57 را اصلاحت ارضی میدانند .
انتقادات:
بیشترین انتقادات نسبت به طرح اصلاحات ارضی را میتوان به 4 نقد عمده تقسیم کردکه به شرح وتوضیح هر یک به شکل مبسوط خواهیم پرداخت.
1) کاهش تولید در بخش کشاورزی
2) تجزیه شدن زمینهای کشاورزی به قطعات کوچکتر و متعاقب آن دشواری در برنامه ریزی در این بخش
3) ایرانی نبودن و سفارشی بودن طرح
4) افزایش شهر نشینی و کاسته شدن از جمعیت روستا ها
کاهش تولید در بخش کشاورزی
بسیاری از منتقدان این طرح ،تحلیل رفتن و کاهش محصولات کشاورزی در سطح کشور را یکی از نقاط ضعف این طرح می دانند.
برای روشن شدن این موضوع بهتر است به برنامه ای که در مرحله سوم اصلاحات ارضی یعنی مکانیزه کردن کشاورزی ایران پس از هزاران سال به اجرا در آمد بپردازیم.
این در حالی بود که تا به این تاریخ به دلایل زیر نمیتوانیم شاهد بازدهی حداکثر از زمینها و باغات باشیم.
· عدم انگیزه رعایا(کارگران) به دلیل استثمار از سوی اربابان
· مکانیزه نشدن و کشت سنتی در زمان یاد شده(به طوری که نخستین تراکتور در سطح یکی از مناطق شمالی کشور پس از انقلاب سفید بکار گرفته شد)
· کثرت بیش از حد املاک و عدم مدیریت دقیق بر آنها که در برخی موارد این وسعت به چندین قریه وروستا میرسید
و اما برنامه مرحله سوم اصلاحات ارضی جهت مکانیزاسیون کشاورزی در ایران به صورت زیر بود.
ترویج مکانیزاسیون کشاورزی متناسب با شرایط طبیعی و اقلیمی مناطق مختلف کشور /ترویج اصول آبیاری/توسعه وتعمیم مصرف کود شیمیایی/حفظ محصولات کشاورزی از خطر آفات و امراض در مزارع و انبارها/تربیت کارشناسان فنی در رشته های مختلف/انتقال صحیح محصولات کشاورزی از مناطق تولید به مراکز مصرف/تقویت وتوسعه شبکه شرکتهای تعاونی وواحدهای زراعی وتشکیلات مشابه دیگر/ تثبیت واحد اقتصادی در کشاورزی/تلفیق دامداری با زراعت/ تشویق سرمایه گزاری خصوصی در فعالیتهای کشاورزی و دامداری از طریق تأمین کمکهای فنی و اعطای وامهای نظارت شده/ تلفیق برنامه ها کشاورزی با برنامه های صنعتی کشور/عمران اراضی بایر/ بیمه تولیدات زراعی و دامی/تشکیل شرکتهای اقتصادی تولیدات کشاورزی
این برنامه منجر به هوده هایی شد که در بخش نتایج به بررسی آنها می پردازیم.
تجزیه شدن زمینهای کشاورزی به قطعات کوچکتر و متعا قب آن دشواری در برنامه ریزی در این بخش:
یکی دیگر از انتقادات که برخی از منتقدان به این طرح می گرفتند و می گیرند خلاء مالی و پشتیبانی اربابان در جهت توسعه بخش کشاوزی وتجزیه شدن زمینها به قطعات کوچکتر و متعاقب آن دشواری در برنامه ریزی در بخش کشاوزی است.
در پاسخ به این انتقاد باید گفت: همزمان با اجرای این طرح (اصلاحت ارضی) تعاونیهای بسیاری در سراسر کشور ،در روستاهای مختلف ایجاد شده و با هماهنگی و یکپارچه شدن برخی از زمینها ،دادن تسهیلات،واگذار ی نهاده های کشاورزی به زارعین و آموزش کشاورزان وحتی فرستادن برخی به کشور های پیشرفته جهت فراگیری روشهای نوین کشاورزی،باعث شد این مشکل نیز از میان برداشته شود کما اینکه در برهه ای از زمان با تشکیل واحدهایی بنام واحد سهامی زراعی در بزرگتر شدن زمین های یکپارچه در جهت برنامه ریزی دقیق تر ،این مشکل نیز مرتفع شد. به صورتی که در واقع زمین مبدل به سهم شدو هرکس به نسبت زمینی که به این واحدها میسپرد از درآمد ناشی از تولید سهم میبرد و در واقع این سهام بود که خرید و فروش میشد نه زمین.چرا که در اثر تقسیم یا وراثت و یا احیاناً خریدوفروش موجب کوچکتر شدن واحد زمین دریافتی از سوی کشاورز نشود و با این عمل وسعت برخی از زمین های یکپارچه به 500هکتار رسید که این خود در جهت مکانیزه شدن کشاورزی گامی موثر و مفید بود.
این نکته نیز فراموش نشود که ماده 19 قانون اصلاحات ارضی تصریح میکند"هرگونه معاملاتی نسبت به اراضی واگذار شده که منجر به تجزیه آن اراضی به قطعات کوچکتر از حداقلی گردد که از طرف وزارت کشاورزی برای هر منطقه تعیین میشود ممنوع و باطل است"
در چنین مواردی حتی وراث متوفی یکی از سه کار زیر را بایستی انجام می دادند :
· درباره ی اداره ی ملک با یکدیگر به توافق برسند و آنرا به صورت همان واحد زراعی که هست مشترکاً اداره نمایند
· به زارع دیگری در همان قریه بفروشند
· در اختیار شرکتهای تعاونی دقریه و یا واحدهای سهامی زراعی قرار گیرد تا عایدات آن بین وراث تقسیم شود.
شایان ذکر است تا پایان سال 45 بیش از 7000 شرکت تعاونی با قریب به 900000 عضو در کشور تأسیس شد و خوزه فعالیت آنها تقریباً16000 روستا را شامل میشد
این در حالی است که غالباً زمینهایی که در ابتدای انقلاب57 به ناحق به دست روستائیان افتاد به قطعات بسیار کوچک تقسیم شد تا جایی که در برخی موارد مساحت زمین از مرزهای آن کمتر است.
ایرانی نبودن و سفارشی بودن طرح
شبهاتی از قبیل ایرانی نبودن این طرح ، وارداتی بودن آن و ترومنی بودنش از همان ابتدای ابلاغ به گوش میرسید که این موضوع را با ذکردو نکته تشریح میکنیم:
· نظرات شاه در کتاب انقلاب سفید(که شاید به دلیل غرض ورزی برخی مورد پذیرش نباشد)
· سابقه تفکر و اجرای اصلاحات ارضی
محمد رضا پهلوی در کتاب انقلاب سفید خود می نویسد:« امرسن،نویسنده و متفکر بزرگ امریکایی قرن نوزدهم،گویی درست در وصف انقلاب ما نوشته است:«در تاریخ اصلاحات،هر طرح وقتی واقعاً اصیل وخوب بوده که حاصل اندیشه و خواست صحیح یک نفر یا یک اجتماع بوده ،ولی هر وقت که فقط از دیگران گرفته شده بجای سود ،زیان بخشیده است»»
او با ذکر اهدافی از قبیل توجه به معنویات و آزادیهای فردی واجتماعی واین اصل کلی که هر نوع آثار استثمار و هر وضعی که فقط بنفع یک اقلیت محدود و بزیان اکثریت باشد باید از میان برود می گوید: بخاطر تحقق این هدفها بود که می بایست اصلاحات ارضی انجام گیرد و اصول فئودالیسم و روابط ارباب ورعیتی از میان برود،می بایست روابط کارگر با کارفرما بر اساس جدیدی قرار گیرد که کارگر خودش را استثمار شده احساس نکند ،می بایست نیمی از جمعیت مملکت یعنی جامعه ی زنان ایرانی دیگر در زمره دیوانگان و بدکاران از حقوق اجتماعی خود محروم نباشد ،می بایست ننگ و بلای بیسوادی از مملکت ما ریشه کن شود..................می بایست آثار عقب افتادگی در دهات کشور از میان برود.»
البته وی استفاده از تجربیات جهان پیشرفته را نیز در جهت بالندگی این انقلاب مثبت ارزیابی می کند و می گوید:«بدیهی است اصول کل انقلاب ایران غیر قابل تغییر است ، ولی اگر در فروع و در طرز اجرای این اصول احتیاج به ترمیم و تکمیل پیدا شود .............مسلماً از این طرق استفاده خواهیم کرد ، زیرا ماخویش را در چهار دیواری هیچ گونه عقاید منجمدی محبوس نکرده ایم.
این انقلاب ،بهمان جهاتی که گفته شد ، میتواند خود را همواره و بآسانی با احتیاجات اجتماع ایران و طبقات مختلف جامعه ایرانی و درعین حال با پیشرفتهای علمی وفنی واجتماعی دنیای کنونی تطبیق بدهد،و این قدرت واقعی انقلاب ماست.
ما معتقدیم که دیگر دوران اصول مرامی خشک و انعطاف ناپذیر گذشته سپری شده ،و بسیاری از مرامها بدان صورتی که اصل عرضه شده اند نمی توانند جوابگوی احتیاجات جامعه ای باشند که پیوسته در حال تحول است،و طبعاً بهمین جهت است که عملاً شاهد تغییر و تحول تدریجی این مرامها هستیم.»
و اما تشریح دلیلی دیگر دال بر ایرانی بودن انقلاب سفید:
نخستین بار اصولی پنجگانه در جهت تأمین حداقل احتیاجات از قبیل بهداشت،مسکن،پوشاک ،خوراک و فرهنگ برای همه مردم –البته نه به گستردگی انقلاب سفید- در 2 سال پس از به پادشاهی رسیدن محمد رضا پهلوی –هنوز جنگ دوم جهانی تمام نشده بود- توسط ایشان به مسئولین توصیه می شود و در همان زمان بموجب فرمانی تمام املاک مزروعی خود را به دولت واگذار میکند تا عواید آن در راه بهبود کشاورزی صرف شودکه شوربختانه با اقبال آنها روبرو نشد.
در دومین بار در سال 1329 شاه در فرمانی مشعر بر تقسیم و فروش املاک خصوصی خود،نسبت به این مهم اقدام کرد که با مخالفت نخست وزیر وقت بار دیگر از این کار جلوگیری به عمل آمد. خود او در کتاب انقلاب سفید مینویسد:«اندکی بعد نخست وزیر وقت که با تظاهر به احساسات ضد انگلیسی روی کار آمده بود(در حالیکه خود او قبلاًبتوصیه سفیر انگلیس در تهران به ولایت فارس منصوب شده بود ،ودر زمان خود من نیز وقتی پیشنهاد کردم که نخست وزیر شود شرط قبول این سمت را موافقت انگلستان دانست) با تمام قوا از اجرای برنامه تقسیم املاک شخصی من جلوگیری کرد.............وفقط بعد از سقوط او بود که مجدداً کار تقسیم این اراضی آغاز گردید»
با این همه تا اواسط سال 1337 بیش از 200000 هکتار از زمین های مزروعی شاه بین 25000 کشاورز تقسیم شد و بسیاری از جوانان روستایی برای فراگرفتن کشاورزی نوین به خارج از کشور گسیل شدند.
برای بار سوم نیز در سال 1338 دولت وقت به دستور شاه لایحه ای به مجلس برد که میزان اراضی مزروعی که یک نفر و یا یک دسته مشترکاً در ملکیت خویش داشتند محدود می شد و می بایست هر چه اضافه داشتند به دولت بفروشند تا دولت نیز به قطعات کوچکتر به کشاورزان خرده بفروشد.
اما این قانون نیز به دلیل آنکه بیشتر نمایندگان را همان ملاکین وسرمایه داران تشکیل می دادند مسکوت ماند.
پس می توان نتیجه گرفت : با توجه به اینکه 2 سال پس از پادشاهی محمد رضا شاه هنوز ترومنی در سطح اول سیاست جهان وجود نداشت که به شاه این توصیه یا دستور را بدهد. پس چه کسی این دستور را به او داد!!؟
با ذکر دلایل فوق شاید تا حدی از شبهات این مقوله کاسته شده باشد. شاید هم نه!!!!
افزایش شهر نشینی و کاسته شدن از جمعیت روستا ها
بطور کلی کاسته شدن از جمعیت روستا وپر جمعیت شدن شهر را از دو دیدگاه کاملاً متضاد میتوان نگریست
· آنکه این امر طبیعی بوده و عامل مضری برای جامعه نمی تواند باشد
· یک عامل مضر برای جامعه وباعث تداخل فرهنگ شهری و روستایی و متعاقب آن ناهنجاری های اجتماعی
نگارنده نه به عنوان یک جامعه شناس ،که هچ تخصصی در این زمینه ندارد به عنوان یک نظرشخصی و یک حساب دو دوتا چهار تا این اتفاق را خواه نا نا خواه برای هر کشور در حال توسعه یا پیشرفته ای می توان حدس زد .زیرا اگر قرار بود تمام روستائیان در روستاهای خود باقی بمانند ناچار به استفاده از نیروی بیگانه برای حرکت صنعت و... بود و آنگاه انگ اجنبی پرستی !!!!!
از سوی دیگربه مساحت زمینهای کشور که افزوده نمی شود ( مگر با کشورگشایی) بلکه این جمعیت است که روز به روز افزایش می یابد و میزان زمینهای واگذار شده کفاف فرضاً یک خانواده 5 نفری که هر یک از فرزندان صاحب خانواده ای شوند را نخواهد داد.
پس بایستنی است در جهت صنعتی شدن،تجارت و... گام برمی داشتیم تا مشکلات عدیده ای از این قبیل در کشور رخ ندهد و باعث ناهنجاری نشود .چرا که تقویت توأمان بخش صنعت و تجارت و ... با بخش کشاورزی باعث جذب نیروهای روستایی می شد.
این حسن یا عیب (ورود روستائیان به شهر ها ) خواه ناخواه به وجود می آمد و شاید با تقویت روستاها و رونق آنها واز سوی دیگر تقویت بنیه اقتصادی کشور و حمایت از بخشهاییاز جمله گردشگری میشد روزی را متصور بود که مانند برخی از کشور های پیشرفته جهان شهرنشینان دوباره به روستاهای امن خود مهاجرت کنند.
شایان ذکر است لازمه هر توفیق ،هزینه است و چه بهتر که در بهترین زمان و با کمترین هزینه صورت پذیرد.
البته شاه افزایش جمعیت شهر نشینی نسبت به روستا نشینی را به عنوان یک هدف می داند و می نویسد « فراموش مکنیم که ما برای اینکه کشوری کاملاً مترققی بشویم ،باید حتماً یک مملکت صنعتی شویم . لازمه چنین تحولی این است که ترکیب فعلی جمعیت کشور که تقریباً 65% آن در روستاها و 35% در شهر ها زندگی می کنند تغییر کند بطوریکه نسبت کشاورزان از یک ربع کشور بیشتر نباشد.»
اما حال که با شکل طرح و ابعاد مختلف آن آشنا شدیم بهتر است برای روشن شدن بیشتر وتشخیص سفیدی از سیاهی به ذکر چند آمار تکان دهنده! در چند سال پس از انقلاب سفید بپردازیم:
نتایج انقلاب سفید
رقم تولید ناخالص ملی از ابتدای انقلاب سفید تا سال پیش از انقلاب 57 از حدود 340 میلیارد ریال به 5682 میلیارد ریال رسید یعنی در طول تنها 15 سال این تولید 16.7 برابر شد و از لحاظ حجم پس انداز ملی که مشخصه سلامت وضع اقتصاد عمومی می باشد از 45 میلیارد ریال به 1509 میلیار د ریال افزایش یافت.(این ارقام را با توجه به ارزش پولی در آن سالها در نظر بگیرید)
رشد سالانه کشور که سالها پس از انقلاب سفید یکه تاز بالا ترین رشد اقتصادی جهان بود در سال 56 نیز با رشد 13.8 % همچنان رباینده این گوی از دیگر کشور ها بود .
درآمد سرانه متوسط که در آغاز انقلاب سفید 174 دلار بود در نیمه نخست سال 56 به 2220 دلار رسید.
کشور ایران که تا سال 1973 در فهرست بیست کشور ثروتمند جهان که توسط صندوق بین المللی پول ارائه می شد ،جایی نداشت در سال 1978(1356) مقام سیزدهم این فهرست را به خود اختصاص داد.
صنعت خودرو سازی با 21% رشد که بیش از رشد اقتصادی کشور هم بود به 10کشور اروپایی ، آسیایی و آفریقایی صادر می شد.
اما نتایج انقلاب سفید بصورت اجمالی در بند های مختلف این طرح:
اصلاحات ارضی و کشاورزی
· از تراز نامه اجرای مراحل سه گانه اصلاحات ارضی در دوران پانزده ساله ی انقلاب سفید می توان به صورت نمونه آمار زیر را استخراج کرد:
· تشکیل 2871 شرکت تعاونی روستای در حوزه ی عمل 45891 روستا با عضویت قریب به 2800000 نفر.
· تشکیل 147 اتحادیه تعاونی روستایی با 2855 شرکت عضو
· تشکیل شرکت سهامی زراعی در 816 روستا و مزرعه با مساحت 400000 هکتار زمین که بیش از 300000 نفر از کشاورزان و خانواده های آنان از مزایای آن اشتفاده می کردند.
· تشکیل 35 شرکت تولید روستایی به منظور یکپارچگی اراضی مزروعی کشاورزان در 214 روستا و مزرعه با مساحت 88000 هکتار و با بیش از 57000 نفر عضو .
· تأسیس خانه فرهنگ روستایی که بیش از دو میلیون نفر روستایی از امکانات آنها استفاده کردند.
· تأسیس 749 مهد کودک که در آنها قریب به 25000 کودک 3 تا 6 سال با یک وعده غذای روزانه مشغول به تربیت بودند
· طبق آمار رسمی رشد مداوم و ممتد تولیدات کشاورزی ایران در دوران پانزده ساله اجرای برنامه های اصلاحات ارضی تا پیش از انقلاب 57 از حد متوسط 5% در سال بیشتر بود.
منبع طبیعی
§ جنگلها
در حدود 120 میلیون هکتار جنگلها و مراتع کشور به منظور بهره برداری ملی در اختیار دولت قرار گرفت.
ایجاد 28000 هکتار جنگل مصنوعی
ایجاد 5000 هکتار فضای سبز در اطراف شهر های بزرگ
تر بیت و تجهیز بیش از 4000 نیرو در جهت محافظت از منابع طبیعی
اجرای طرح جنگلدار ی در 615000 هکتار از 1300000 هکتار جنگلهای قابل بهره برداری شمال
حدود 39000 هکتار جنگل کاری
نهال کاری و بذر کاری حدود 800000 هکتار جهت تثبیت شنهای روان
مقایسه شود با کاهش جنگلها ی شمال کشور از 3400000هکتاربه1800000 در 10سال اخیر(75تا85)
§ آب
احداث 5 سد عظیم که با 8 سد ساخته شده پیشن رویهم با 13 میلیارد متر مکعب ظرفیت تقریبی در آبیاری منظم بیش از 800000 هکتار زمین که نیمی از این آنها تازه به زیر کشت رفته بودند بکار گرفته شد
تولید 1804000 کیلو وات برق آبی از سدهای ساخته شده
پیگیری احداث 5 سد دیگر با آبیاری 127000هکتار زمین و97000 کیلو وات برق آبی
مطالعه 4 سد عظیم دیگر
احداث 28 سد انحراف به منظور انحراف آب به سمت زمینها
هدف گزاری برای استفاده کامل و بهینه از منابع آب در جهت تولید 50 میلیارد کیلو وات ساعت انرژی برق و افزایش سطح زیر کشت آبی از 3.7 ملیون هکتار به 15 میلیون هکتار
تولید برق
ظرفیت تولید نیروگاههای کشور که در آغاز انقلاب سفید تنها 850 مگا وات بود در سال 56 به حدود 7500 مگاوات رسید و تولید کل آنها در همین مدت از 2338 میلیون کیلووات ساعت به بیش از 20 میلیارد کیلووات ساعت رسید.
چشم انداز سرانه برق که در پایان برنامه سوم 154 کیلو وات بود برای پایان برنامه ششم عمرانی کشور 1500کیلو وات در نظر گرفته شده بود(البته پایان برنامه ششم به دلیل وقوع انقلاب 57 رخ نداد)
پیگیری عملیات اجرایی2 نیروگاه برق هسته ای در دست ساخت با ظرفیت 2400 مگا وات و مطالعه چند نیروگاه اتمی دیگر
کار
§ ایجاد اشتغال بیش از یک میلیون نفر در بخش صنعت و گشایش کارخانه های عظیمی همچون ذوب آهن،ابزار ماشین،آلومینیوم ،تراکتورسازی، پتروشیمی، خودروسازی
§ مجاب کردن کارفرمایان به بستن پیمانهای جامع(سهیم کردن کارگران در منافع کارگاهها)
§ 128 برابر شدن سود ویژه ای که برای کارگران کشور پرداخت شده –در طول 14 سال-
§ اعلام سیاست کار مبتنی بر:
· سیاست اشتغال با هدف برخورداری هر ایرانی از یک شغل مولد و حمایت منطقی از ثبات شغلی(با استفاده از جابجایی در شغلهای دیگر در صورت بیکار شدن به هر دلیلی از شغل خود و برخورداری از بیمه بیکاری )
· سیاست مزد: تعیین حداقل مزد کارگر ساده در هر سال با توجه به نیاز های ضروری و هزینه زندگی وایجاد نظام طبقه بندی مشاغل برای نخستین بار در جهان
· سیاست بهره وری : تشویق کارگر به ارتقاء کارگاه به این صورت که افزایش مزد کارگران با بهره وری رابطه مستقیم داشت
دموکراسی
تغییر قانون انتخابات و حق شرکت زنان به عنوان بزرگترین دست آورد آن
افزایش تعداد آرا در انتخابات
آموزش
· تعداد دانش آموزان سراسر کشور در ابتدای انقلاب سفید تنها 1.5 میلیون نفر بود که این رقم به کمک حدود یکصد هزار سپاهی دانش در طول 15 سال پس از انقلاب سفید به 8.5 میلیون نفر رسید یعنی رشدی بالغ بر 560%
· نسبت اشتغال به تحصیل 6 تا 10 سال از 46.4 % به 74.4% رسید
· افزایش 324 درصدی تعداد مدارس
· اعلام 93.3% در هدف گزاری پایان برنامه ششم برای کودکان لازم التعلیم 6 تا10 ساله
· ایجاد دوره های تحصیلی آموزش برای بزرگسالان 15 تا 35 ساله که نتوانسته اند به مدرسه بروند
· ایجاد آموزش عشایری برای عشایر که مدتی از سال در کوچ بودند.
· تعلیم کودکان استثنائی
· ایجادجهاد ملی سواد آموزی
· پیش بینی 2500تا 2700 میلیارد ریالی در بخش آموزش در برنامه ششم عمران کشور در مقابل سرمایه گزاری 45 میلیارد ریالی در این بخش در برنامه عمرانی سوم و آغاز انقلاب سفید (شایان ذکر است با توجه به اجرای دقیق برنامه های چهارم وپنجم وحتی پیشی گرفتن از این برنامه ها در برخی موارد محقق شدن برنامه ششم نیز دور از ذهن نبود)
بهداشت
آموزش 22000 دختر وپسر سپاهی بهداشت شامل دکتر ، لیسانس و دیپلمه و انجام وظیفه 14000 نفر از آنها
افزایش تعداد روستائیان مشمول خدمات بهداشتی از کمتر از یک میلیون به هشت میلیون نفر
اشتغال به کار 1422 مرکز بهداشتی و درمانی روستایی با 1290 پزشک (لازم به تذکر است بعضی از این پزشکان به دلیل گستره طرح وکمبود پزشک از کشورهای هند ،بنگلادش و پاکستان به شکل موقت استخدام شده بودند-مقایسه شود با صادرات پزشک و کمبود سرانه پزشک کشور در حال حاظر)
ایجاد 400 آزمایشگاه مجهز در روستا ها
حمایت از مادران باردار و کودکان شیر خوار (اصل شانزدهم انقلاب سفید)در جهت تندرستی و برومندی و پرورش نسل آینده به منظور تغییر چهره نسل به سوی نژادی به مراتب تن درست تر و بالنده تر
واکسیناسیون
تهیه شناسنامه بهداشت برای تمام مردم ایران
آبادانی و مسکن
شامل دو اصل هشتم و یازدهم انقلاب بود که اجرای آنها را سپاهی با عنوان سپاه ترویج وابادانی عهده دار بود.
هر سپاهی ترویج و آبادانی موظف بود شناسنامه ای برای منطقه عمل خویش با بررسی امکانات و مشکلات اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی و کشاورزی آن و راه حل های این مسائل را تهیه نمایندکه تراز نامه فعالیتهای آنها در قالب ساختن را ه ها،مدارس،مراکز تجمع ،گرمابه های عمومی همچنین افزایش تولید گندم و علوفه و برنج و بهبود کشت دانه های روغنی و احیا تاکستانها و طرح توسعه قطبهای کشاورزی خود را نشان داد وهر ساله 3800 نفر در مدارج دیپلم،فوق دیپلم ،لیسانس و بالاتر برای خدمت در این سپاه انتخاب و برای آموزش نظری و علمی به مرکز آموزش و ترویج کشاورزی کرج اعزام میشدند.
تا پایان سال 56 شمار این سپاهیان به حدود 34000 نفر رسید .
نتایج دیگر بند ها همانند امور قضایی در قالب خانه های انصاف ،مبارزه با فساد و انقلاب اداری نیز مانند دیگر بند ها مثبت بوده است که از حوصله این مقاله خارج است
سخن پایانی
در پایان هوده ای که می توان گرفت یادآوری سخن امرسن است که در ابتدای مقاله از زبان شاه یاد شد.
همچنین آمار های بالا باعث شد که بسیاری از سازمانهای جهانی و دولتمردان کشور های گوناگون پیروی از اصول انقلاب سفید را به دیگران پیشنهاد کرده و نوع طرح و اجرای آن را به آنها توصیه نمایند.و این خود در خور تآمل و تعمق است ودلیلی دیگر بر ایرانی بودن این طرح –زیرا آمریکا فقط به ایران این طرح را دستور نداده بود!!!!-
مطلب دیگری که باید به آن پرداخت این است که در برخی موارد اجرای طرخ به دلیل سوء استفاده تعدادی از دست انر کاران به نحو احسن انجام نپذیرفت و یا موجب اجحاف به قشری دیگر گردید که البته در مقابل آمارهای ذکر شده و قبول اینکه لازمه هر پیشرفتی پرداخت هزینه است میتوان آنها را مورد چشم پوشی قرار داد.
در آغاز سده بيستم، «آنتوان كتابچي»، بانى و دلال قراردادى شد كه پيامدهاى آن، هم در عرصه بين الملل و هم در امور داخلى ايران، تغييرات شگرف و بنيادينى به وجود آورد. وى كه بوى نفت به مشامش خورده بود، در اين باره با يك سرمايه دار خطر پذير انگليسى به نام «ويليام ناكس دارسى» مذاكره كرد. دارسى از سرمايه داران بنامى بود كه در تجهيز عوامل توليد و كسب سود، كارنامه درخشانى داشت. كتابچى با استناد به مطالعات يك زمين شناس فرانسوى، وجود منابع سرشار نفت در ايران را به دارسى وعده داد. به اين ترتيب، نمايندة دارسى راهى ايران شد تا براى دستيابى به اين منابع سرشار، امتياز نامه اى دريافت كند. در سال 1280 دارسى با پرداخت رشوه هايى كه كتابچى دلال آن بود و با توشيح ملوكانه مظفرالدين شاه، حق انحصارى اكتشاف، استخراج و بهره بردارى، حمل و نقل، فروش نفت و فرآورده هاى نفتى و تمام عمليات مربوط به منابع نفت ايران را به مدت 60 سال، به دست آورد. مخالف خوانى روس ها نيز مانع از عقد چنين قراردادى ميان دارسى و مظفرالدين شاه نشد. آنها تنها توانستند پنج ايالت شمالى را از محدوده امتياز خارج كنند. در قبال آن، ايران 20 هزار ليره به صورت نقد و20 هزار ليره به صورت سهام دريافت کرد. طبق قرارداد بايد 16 درصد از منافع خالص سالانه تمام شركت هايىكه به موجب اين امتياز تشكيل مى شدند، به ايران تعلق مي گرفت.
دارسى براى تأمين هزينه هاى عمليات اكتشافي، از نيروى دريايى انگلستان استمداد طلبيد و سرانجام با همكارى و سرمايه شركت « نفت برمه»، در حالى كه بودجه و صبر و شكيبايى آنها به سر آمده بود، به منابع سرشار نفت دست يافت. در پنجم خرداد 1287 فوران نفت از چاهى در مسجد سليمان اسباب دگرگونى اوضاع ايران و خاورميانه را فراهم آورد. جالب اين كه نزديك به پنجاه سال پيش از آن در شرايطى مشابه، اولين چاه نفت در آمريكا فوران كرده بود. يك سال پيش از كشف نفت، نهضت مشروطه به سرانجام رسيده و با تشكيل مجلس شوراى ملى، اوضاع حكومت و روند تصميم گيرى، شكل ديگرى يافته بود. اين تحولات، زمينه ساز تغييراتى بودكه در سال 1329 به ملى شدن صنعت نفت انجاميد.
خبر كشف نفت در ايران به سرعت در سراسر جهان پيچيد. دوسال بعد، شركت نفت انگليس و ايران، با سرمايه يك ميليون پوند، براى بهره بردارى از منابع نفت درايران تأسيس شد و ديگر محدوديت منابع مالي، مانعى براى توليد و اكتشاف در ايران به شمار نمى رفت. صف هاى طولانى و چندپشته جلوى بانك هايى كه سهام شركت نفت انگليس و ايران را به فروش مى رساندند، رونق بازار نفت را نويد مى داد.
باتشكيل شركت جديد، نقش دارسى در حد يكى از مديران و سهام داران شرکت تنزل يافت. اين شركت به سرعت رشد كرد. طولى نكشيد كه اولين پالايشگاه خاورميانه در آبادان احداث شد و در تاريخ يكم دى 1291 اولين محموله نفتى از آبادان راهى بازار جهانى شد. نيروى دريايى انگلستان كه از ديرباز، با نيروى دريايى آلمان رقابتى آشكار و نهان داشت، برنامه بلند پروازانة تغيير سوخت كشتى ها از زغال سنگ به نفت را در سر مي پروراند. به يكباره احساس نياز به دستيابى به منابع نفت چنان قوت گرفت كه درسال 1292، چرچيل در پارلمان حضور يافت و با نطقى، به تعبير نشريه « تايمز لندن» عالمانه، در باب منافع ملى نفتى انگلستان هشدار داد: «اگر نتوانيم به نفت دسترسى يابيم، نخواهيم توانست غله، پنبه و هزار ويك كالاى ضرورى ديگر را به دست آوريم». اين گونه تفكرات روز به روز قوت گرفت. چرچيل در جايگاه رئيس ستاد نيروى دريايى، دراختيار داشتن سهم عمده اى از «شركت نفت انگليس و ايران » و قرارداد بلند مدت خريد نفت با اين شركت را براى حفظ توان و آمادگى رزمى نيروى دريايى، ضرورتى گريز ناپذير تلقى مى كرد و سرانجام، چندماه پيش از آغاز جنگ جهانى اول، موفق شد با پرداخت 2 ميليون ليره،50 درصد از سهام اين شركت را به خود اختصاص دهد. به اين ترتيب، نفت به مؤلفه اى مؤثر در مسائل امنيتى و سياسى تبديل شد. در اين ايام « شركت نفت انگليس و ايران» به سبب ناتوانى در امر بازاريابى و فروش نفت، در وضعيت نامطلوبى قرار گرفته بود. از قرار معلوم، شركت شل به اين شركت، چشم طمع دوخته بود تا از اين وضعيت استفاده و آن را تصاحب كند. اما اقدامات چرچيل سبب شد نه تنها اين شركت مضمحل نشود، بلكه با تقويت آن، بازار مطمئنى براى تأمين نفت مورد نياز خود به دست آورد. ضمن اين كه دو نماينده از سوي دولت انگليس، با حق وتو، در هيئت مديره اين شركت حضور يافتند تا از نزديك مراقب منافع نيروى دريايى باشند.
درجريان جنگ اول، اين شركت توانست بدون وقفه جدى به توليد خود ادامه دهد؛ به گونه اى كه توليد آن، از روزانه 1600 بشكه در سال 1912 به 18000 بشكه در سال 1918 افزايش يافت و تا اواخر سال 1916 يك پنجم از نياز نيروى دريايى انگليس را تأمين كرد. به اين ترتيب، شركتى كه در پانزده سال نخست تأسيس خود همواره با خطر ورشكستگى دست و پنجه نرم مي کرد، با شراکت نيروي دريايي انگلستان، رونق گرفت و سود سرشارى به دست آورد. نمى رويد تا امتياز را لغو كنيد. هنوز تشريفات خريد 51 درصد از سهم شركت سهامى نفت انگليس و ايران به پايان نرسيده بود كه جنگ جهانى اول آغاز شد. نيروي دريايي انگليس، بخش عمده اي از نفت مورد نياز خود را از اين شركت و با قيمتي پايين تر از قيمت نفت در بازار جهان، خريدارى مى كرد. همين موضوع يکي از زمينه هاى اختلاف ميان دولت ايران و شركت بود.
در آغاز قرن چهاردهم شمسى، تحولات بى شمارى در ايران روى داده بود. با كودتاى رضاخان، سلسله قاجار منقرض شد و در سال 1304 رضاخان تاج شاهى به سر نهاد. در اين ايام، اهميت اقتصادى و سياسى نفت براى مردم و زمامداران آشكار شده بود و نشانه هايى از بهبود اوضاع اقتصادى در بخش هاى مختلف به چشم مى خورد كه متأثر از تزريق درآمدهاى نفتى بود. ميزان توليد نفت همواره سير صعودى داشت، اما درآمدهاي نفتي پرنوسان بود. براي نمونه، درآمد نفتي در سال 1306 نزديک به 4/1 ميليون ليره بود، اما در سال بعد به 5/0 ميليون ليره كاهش يافت. اين مسئله خشم رضا شاه را برانگيخته بود ومردم نيز بر اين باور بودند كه توطئه اى از سوى دولت انگليس در كار است.كسى باور نمى كرد كه اين نوسان ها ممكن است ناشى از تغيير ناگهانى قيمت نفت و فرآورده هاى نفتى باشد. به موجب امتياز نامه دارسي، شركت مى بايست 16 درصد از منافع خالص خود و تمامى شركت هاى تابعه را به دولت ايران پرداخت كند. اما از قرار معلوم، شركت به بهانه هاى مختلف و با حساب سازى هاى غير قابل بررسي، از پرداخت بخشى ازآن طفره مى رفت. در سال 1310 به يكباره درآمد ايران به كمتر از يك چهارم سال قبل كاهش يافت. رضاخان كه خلق و خوى منحصر به فردش زبانزد عام و خاص بود، تاب نياورد و به كابينه دستور داد، براى رفع سوء تفاهم ها، با شركت وارد مذاكره شود.
تيمورتاش، وزير مقتدر دربار، اين وظيفه را به دوش گرفت. رضاخان كه مذاكرات طولانى را برنمي تابيد، يك روز به هيئت دولت آمد و پرونده را داخل بخارى انداخت و با خشم و غضب فرياد زد: « نمى رويد تا امتياز را لغو كنيد» به اين ترتيب، در آذر 1311 امتياز دارسى طبق دستور به طور يك جانبه لغو شد. حسن تقى زاده در نامه اى به «جاكس»، مدير شركت، الغاى امتياز دارسى را به طور رسمي اعلام كرد. اما رضاخان خيلي زود فهميد (به او فهمانده شد؟) كه به شيوه هاى رضاخاني، نمى توان هر مشكلى را حل كرد.
در مذاكرات، چند مسئله به بحث گذاشته شده بود. يكى اين كه تخفيف هاى شركت به نيروى دريايى انگليس درعمل سهم ايران را از منافع شركت مىكاست؛ ديگر اين كه شركت حاضر نبود مطابق قرارداد سهمى از منافع شركت هاى تابعه به ايران پرداخت كند. همچنين دولت، خواهان تضمين حداقل درآمد مشخص سالانه، كاهش حوزه شمول امتياز، رفع حق انحصارى حمل و نقل و تأمين مصرف داخلى ايران به قيمت مناسب بود كه در هيچ يك از اين موارد، توافقى حاصل نمى شد. شركت طى 19 سال اول (منتهى به سال 1310)، بر روى هم، 3/56 ميليون تن نفت از ايران برداشت و صادر كرد. از 5/49 ميليون ليره سود خالص در اين دوره، نزديك به 10 ميليون ليره نصيب ايران شده بود. شركت نفت انگليس و ايران از تمام امكانات خود براى حل سريع اين مسئله به نفع خود بهره برد. از جمله اين كه دولت بريتانيا بي درنگ شكواييه اى عليه ايران به دبير كل « جامعة ملل» تسليم كرد و خواستار رسيدگى فورى به آن شد. نيازى به اين كار نبود، چون دولت ايران فوري به مذاكره تن درداد. بررسى اين شكايت تا تعيين نتيجه مذاكرات به تعويق افتاد. مذاكرات از فروردين 1312 آغاز شد و در كمتر از يك ماه به عقد «قرارداد 1312» (1933) منجر و پس از تصويب مجلس به اجرا گذارده شد. به موجب اين قرارداد، حوزه شمول امتياز به 100 هزار مايل مربع(يك چهارم امتياز دارسي) كاهش يافت، حق انحصارى احداث و نگهدارى خطوط لوله منتفى شد، بكارگيرى نيروى كار ايرانى در اولويت قرار گرفت و مبلغى براى آموزش دانشجويان ايرانى در رشته صنعت نفت اختصاص يافت. اما درعوض، زمان اعتبار قرارداد از تاريخ امضا به مدت 60 سال تعيين شد، پايه پرداخت سهم ايران از 16 درصد سود خالص سالانه به 4 شيلينگ براى هر بشكه تغيير كرد. در واقع ميزان ثابت و مطمئن و تأثير ناپذيرى از نوسان هاي بازار براى ايران در نظرگرفته شد. اما اين تغيير به هيچ روى به معناى افزايش سهم ايران نبود. اين قرارداد با امتياز دارسى تفاوت ماهوى نداشت و عوارضى در پى داشت كه بيشترتحولات دهة بعد، ناشى از آن بود. هرچند كه امضاى اين قرارداد، درآن هنگام، موفقيتى بزرگ جلوه داده شد. حسن تقى زاده، وزير ماليه وقت، با امضاى اين قرارداد بارى بر دوش خود گذاشت كه 14 سال بعد، هنگامي که تلاش كرد آن را بر زمين نهد، اوضاع كشور به كلى متحول شده بود. درد دل و اعتراف او در مجلس، مشروعيت اين قرارداد را به كلى مخدوش كرد. اين بار مردى كارآزموده در مقابل شركت نفت انگليس قد برافراشت كه به خوبى مى دانست چگونه مى توان با قدرت مردم و براى استيفاى حقوق مردم، مبارزه كرد و پيروز شد.
استيفاى حقوق ايران از نفت جنوب در جريان جنگ دوم جهانى، دسترسى و عدم دسترسى به منابع نفت، نقش تعيين كننده اى در تعيين سرنوشت جنگ ايفا كرد. قدرت هاى بزرگ پيروز در جنگ، هنوز از تب و تاب جنگ خارج نشده بودند كه مذاكراتى را براى تسلط بر منابع نفت خاورميانه از جمله، ايران، آغاز كردند. براي مثال، «كافتارادزه» در رأس هيئتى از شوروى به ايران آمد تا امتيازى مشابه قرارداد نفت جنوب، در قسمت هاى شمالى به دست آورد.
وى در ديدار با شاه - كه كشورش هنوز در اشغال متفقين بود- يادآور شد كه آينده روابط ايران و شوروى به پاسخ دولت ايران به اين پيشنهاد بستگى دارد. در همان اوان كه بحث امتياز خواهى شوروى نقل محافل بود، دكتر مصدق، در اولين اقدام خود در زمينه نفت، طرحى دو فوريتى به مجلس تقديم كرد كه در يازدهم آذر 1323 با تصويب مجلس به صورت قانون درآمد. براساس اين قانون، هرگونه مذاكرة رسمى و غيررسمى به منظور اعطاى امتياز نفت، ممنوع شد. پيشنهاد مصدق به شوروى اين بود كه دولت شوروى، سرمايه لازم را براى استخراج نفت در اختيار ايران بگذارد و درعوض ايران متعهد شود كه نفت توليد شده را به طور انحصاري به دولت شوروى بفروشد. پس از جنگ دوم جهاني، شوروى از تخليه ايران خوددارى كرد و پس از غائله آذربايجان، طبق موافقت نامه « قوام- ساد چيكف»، قرار شد كه شركت مختلطى ميان ايران و شوروى تشكيل و امتياز نفت شمال ايران به مدت 50 سال به اين شركت واگذار شود. اما اين موافقت نامه براى اجرا به تصويب مجلس نياز داشت. مجلس در جلسه مورخ 29 مهر 1326 نه تنها اين موافقت نامه را رد كرد، بلكه «واگذارى هرگونه امتياز استخراج نفت و مشتقات آن، به خارجى ها و ايجاد هرنوع شركت براى اين منظور كه خارجى ها در آن به وجهى از وجوه سهيم باشند را مطلقا ممنوع كرد» نمايندگان مجلس براى حفظ موازنه بين انگليس و شوروى و براى كاستن ازعصبانيت شوروى، تبصره اى در قانون يادشده گنجاندند كه براساس آن دولت مكلف شده بود «دركليه مواردى كه حقوق ملت ايران نسبت به منابع ثروت كشور، اعم از منابع زيرزمينى و غيرآن، مورد تضييع واقع شده است، به خصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استيفاى حقوق ملي، مذاكرات و اقدامات لازمه را به عمل آورد و مجلس شوراى ملى را از نتيجة آن مطلع سازد» حتى پيشنهاد كنندگان و تصويب كنندگان اين قانون نمى دانستند كه شعله هاى آتشى كه برافروخته اند تا به كجا زبانه خواهد كشيد. دولت نخست تصورمى كرد که اين تبصره تنها يك اقدام نمادين براى كاهش اقدام هاي تلافى جويانه و عناد ورزانه شوروى است، اما قوام دستور شروع مذاكرات با شركت نفت را به وزارت دارايى ابلاغ كرد. هر چند كه دولت او دير نپاييد و در كمتر از دو ماه پس از تصويب اين قانون سقوط كرد.
دولت حكيمى جد و جهدى در اين باره نكرد. پس از او دولت هژير كه در خرداد 1327 برسركارآمد، اجراى اين قانون را در برنامه خود قرار داد. اما درعمل، مذاكرات جدى در دولت دوباره ساعد ( آبان 1327) آغاز شد. گلشاييان، وزير دارايى وقت، رياست هيئت ايرانى و « نويل گس»، يكى از مديران شركت، رياست هيئت شركت نفت را به عهده داشتند. درآن هنگام ونزوئلا قرارداد امتيازى برمبناى سهم 50-50 را به اجرا گذاشته بود و دولت عربستان نيز در مذاكرات خود با طرف هاى خارجى همين سهم را خواسته بود.گلشائيان نيز با استناد به قبول تسيهم 50-50 در ونزوئلا تلاش مى كرد شركت را متقاعد سازد كه در اصل سهم منافع تجديد نظر شود، اما گس با اين اصل به كلى مخالف بود و تنها به پاره اى از تعديلات در قرارداد رضايت مى داد. در تب وتاب مذاكرات يادشده، سيدحسن تقى زاده كه خود در جايگاه وزير ماليه وقت، قرارداد 1312 را به امضا رسانده بود، در جلسه مورخ هفتم بهمن 1327 مجلس، طى سخنانى در باره جريان انعقاد و ا مضاى قرارداد 1312 مدعى شد كه او در اين جريان تنها «آلت فعل» و در واقع فاعل شخص رضا شاه بوده است كه «بدبختانه اشتباهى كرد و نتوانست برگردد». سخنان او در آن حال و هوا موج تازه و سهمگينى عليه شركت نفت به راه انداخت و مشروعيت و اعتبار قرارداد 1312 را به كلى مخدوش كرد. درآمد دولت ايران بابت اين قرارداد درقياس با قراردادهاى ديگرى كه در منطقه خاورميانه، از جمله عراق، باب شده بود، بسيار كم بود و اسباب كدورت خاطر و احساس غبن را در افكار عمومى و دولت مردان به وجود آورده بود؛ به گونه اى كه درخواست 50 درصد سهم از منافع شركت حق طبيعى و مسلم ايران تلقى مى شد و هرگونه پيشنهادى كه كمتر از اين سهم نصيب ايران مى كرد، ناعادلانه و پيشنهاد دهنده آن خائن لقب مى گرفت.سرانجام با رايزني هاى مقامات دولتى انگليس و مداخله شاه « قرارداد الحاقى گس- گلشائيان » در تاريخ 26 تير 1328 به امضا رسيد و دو روز بعد براى تصويب به مجلس تقديم شد.
مصدق و ملى شدن صنعت نفت لايحه نفت يا همان قرارداد الحاقى گلشاييان، سبب بدنامى گلشاييان شد و عناوينى چون جيره خوار شركت نفت، سر سپرده استعمار و خائن براى او به ارمغان آورد. از قرار معلوم، او نيز اين قرارداد را براى استيفاى حقوق ملت ايران كافى نمى دانست و به استناد نامه هايى كه از او به جا مانده، با اكراه امضاى خود را پاى آن گذاشته بود. لايحه نفت در حالى به مجلس پانزدهم تقديم شد كه ديگر عمر مجلس آن دوره رو به پايان بود و فرصتى براى بحث و بررسى جامع برروى آن باقى نبود. اما نمايندگان مخالف، به ويژه حسين مكى، با سخنراني هاى طولانى مانع از رأى گيرى درباره آن شدند و تصميم نهايى را در باره نفت، تا تشكيل مجلس شانزدهم به تعويق انداختند.
در اثناى برگزارى انتخابات مجلس شانزدهم، جبهه ملى تشكيل شد و هشت تن از نامزدهاى متعلق به اين گروه وارد مجلس شدند. دكتر مصدق بالاترين رأى تهران را از آن خود كرد و به همراه پنج تن از ديگر اعضاى جبهه ملى به عضويت كميسيون 18 نفره نفت در آمد. اين كميسيون پس از بحث و بررسي هايى كه از 30 خرداد 1329 آغاز شده بود، در تصميم جلسه مورخ 4 آذر، لايحه نفت را براى استيفاى حقوق ايران كافى ندانست و آن را رد كرد. در همان جلسه، جبهه ملى پيشنهاد ملى كردن صنعت نفت را مطرح كرد، اما كميسيون آن را نپذيرفت. ماه بعد مجلس نيز، نظر كميسيون نفت را تأييد كرد.
در همان ايام، توافق عربستان سعودى بر مبناى سهم 50 -50 به امضا رسيد. اين امر موضع طرف ايرانى را در مذاكرات تقويت مى كرد. شركت نفت نيز ديگر به قاعدة 50 - 50 رضايت داشت تا شايد فكر ملى كردن نفت فراموش شود. رزم آرا به كلى در حل اين مشكل درمانده بود. او در تاريخ 2 اسفند در جمع اعضاى كميسيون نفت مجلس، موافقت خود را با اصل ملى شدن نفت اعلام كرد، اما مدعى شد كه شتاب زدگى در اين کار به صلاح نيست. مقامات شركت نفت به كلى هراسان شده بودند. آنها ضمن پذيرش اصل پنجاه - پنجاه با جد و جهد تمام، به دنبال آن بودند كه مسئله ملى شدن به كلى فراموش شود وبراى تحقق اين هدف، دولت خود را به يارى طلبيدند. در تاريخ 12 اسفند، سفير انگليس به اتفاق « نورث كرافت »، نماينده شركت، به ملاقات رزم آرا رفت و مخالفت انگلستان را با هرطرحى كه متضمن ملى شدن صنعت نفت، هرچند در آينده دور باشد، اعلام كرد. از قرار معلوم، آنها سركلاف را گم كرده بودند؛ چرا كه مسائل مربوط به اين بحث به كلى از اراده و اختيار دولت خارج شده بود. افكار عمومى و اوضاع مجلس به گونه اى بود كه دولت نمى توانست براى جلوگيرى از اين امر اقدام مؤثرى بكند. به همين دليل، آنها خيال انحلال مجلس را نيز در سر مى پروراندند. براى اين كار، دستور شاه مورد نياز بود. اوضاع شاه نيز متزلزل تر از آن بود كه بتواند چنين خطرى را به جان بخرد. آيت ا… كاشانى و فداييان اسلام از عموم طبقات جامعه دعوت كردند تا براى گوش فرا دادن به سخنرانى 12 اسفند در باب «مقدرات ايران و نفت» در مسجد سلطانى ( شاه)گرد آيند. در اين تب و تاب، رزم آرا مجدانه مى كوشيد تا تصميم گيرى در اين باره را به تعويق اندازد. اما روز 16 اسفند گلوله خليل طهماسبى، از اعضاى « فداييان اسلام»، رزم آرا را از پاى در آورد. فرداى آن روز در حالى كه جامعه را شور و شعف و اعضاى مخالف كميسيون نفت را رعب و وحشت فرا گرفته بود، مصدق پيشنهاد ملى شدن صنعت نفت را يك بار ديگر به رأى گذارد که اين بار به اتفاق آرا تصويب شد.
شركت نفت هنوز اميد داشت نمايندگان وابسته به انگلستان كه تعداد آنها در مجلس كم نبود، با نظر كميسيون مخالفت ورزند و اين امر را عقيم گذارند، اما اوضاع بحرانى تر از آن بود كه نماينده اى جرأت كند برخلاف انتظار افكار عمومى رأى دهد. درجلسه مورخ 24 اسفند مجلس، از 131 نماينده تنها 95 نفر در جلسه حضور يافتند و گزارش كميسيون نفت را به اتفاق آرا تاييد كردند. مجلس سنا هم در تاريخ 29 اسفند گزارش مجلس را تصويب كرد. به اين ترتيب، نوروز سال 1330 به كام مردم، شيرين تر از هرسال ديگر شد. اين نهضت، تازه اولين گام موفقيت آميز را برداشته بود و تا به سر منزل مقصود رسانيدن اين هدف، راه درازى درپيش داشت. شركت نفت انگليس و ايران به تكاپو افتاده بود تا به هرترتيب ممكن، مانع از تحقق اصل ملى شدن نفت شود. تا آنجا كه به دولت متبوع خود، اشغال نظامى آبادان و دراختيار گرفتن مناطق نفتى را توصيه كرد. ديگر شركت هاى نفتى نيز از فراگير شدن اين نهضت در ساير مناطق نفتى جهان به ويژه خاورميانه نگران بودند.
مصدق که خود طلايه دار اين نهضت بود، مشكلات و دردسرهاى فراوانى را به جان خريد تا امورات نفت را به سود ملت سر و سامان دهد. او كه سمت نخست وزيرى را نيز به عهده گرفته بود، با استقبال از ميانجي گرى مقامات آمريكايى تلاش كرد تا ضمن اجراى اصل ملى شدن نفت، اختلاف هاي موجود را مسالمت آميز حل و فصل کند. اما فشارهاى اقتصادى و سياسى خارجى به تدريج توان دولت را تحليل برد. توطئه گري هاى مداوم عمال انگليس، اقدامات نابخردانه حزب توده، دودوزه بازي هاى آمريكا و … زمينه ساز انشقاق در ميان نقش آفرينان اين نهضت شد و كام استقلال طلبان آزادى خواه را تلخ كرد.
مصدق اين نهضت را چنان به پيش برد كه دولت هاي بزرگى، چون آمريكا و انگليس، براى تأمين منافع خود در ايران، به ناچار ننگ كودتاى 28 مرداد 1332 را به جان خريدند. به اين ترتيب، مصدق اگرچه از مسند نخست وزيرى افتاد، اما برمسندى نشست كه تا به حال برقرار و پا بر جاست.
انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم نام یک زنجیره اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در دوره پهلوی در ایران بود. منتقدان تصور میکنند محمد رضا پهلوی انقلاب سفید را (که مهمترین بخش آن اصلاحات ارضی بود) به دلیل فشار سیاسی موجود و با تشویق دولت کندی رییس جمهور وقت آمریکا آغاز کرد.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
۱ پیشینه
۲ موارد اصلاحات
۳ مخالفت اسلامگرایان
۴ منابع
۵ پیوند به بیرون
[ویرایش] پیشینه درمیان دلایل بوجودامدن انقلاب سفیدیکی ان بود که درروستای نیار (بزرگترین وحاصلخیزترین روستای اردبیل)مردم از دادن بهره به مالک ان روستا که ازدوستان نزدیک شاه وهمدستان اشرف خواهر شاه بود ممانعت کردند وچندین ماه مبارزه کردند که منجر به درگیری و خونریزی شدومردم اموال مالک را به اتش کشیدند . روستاهای اطراف نیز با شنیدن ماجرااز دادن بهره خودداری کردندتااینکه اخبار ان به شاه رسیدوبه همین علت شاه مستقیما با تشریفات کامل به این روستا( نیار )امد و شخصا با دست و امضای خود اولین اسناد(نسخ)اراضی را به مردم این روستا داد وگفت که:شما بنیانگذار این انقلاب هستیدوبخاطر ان امدم تا شخصا شما مبارزان را ببینم وبا دستهای خود اسناد اراضی شما را بدهم. اسنادصحت این مطالب: همه مردم منطقه شاهد قضیه وسخنرانی شاه در این روستا بودند و در بعضی از کتب از جمله در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ توسط مرحوم بابا صفری (مولف کتاب)که خود اگاه به قضیه بود نوشته شده است* در سال ۱۳۳۸ش / ۱۹۵۹م محمدرضا پهلوی كشور متقاعد شد كه دست به اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی بزند بر این اساس از منوچهر اقبال نخستوزیر وقت خواست كه پیشنویس لایحه اصلاحات ارضی را برای ارائه به مجلس آماده كند. طبیعتاً تصویب چنین قانونی با مخالفت مالكان رو به رو میشد اما از آنجا كه حكومت مجلس را تحت كنترل داشت، تنها راه نجات مالكان تجدیدنظر در لایحه و تغییر آن به ترتیبی بود كه اجرایش را ناممكن سازد. در اوایل سال ۱۳۳۹ش/ ۱۹۶۰م نسخه اصلاح شده اصلاحات ارضی از تصویب مجلس - كه اكثریت آن را مالكان تشكیل میدادند - گذشت. به همین جهت قانون مزبور منافع مالكان را تأمین كرد. بنابر این قانون، هر مالك میتوانست تا ۴۰۰ هكتار زمین آبی یا ۸۰۰ هكتار زمین دیم را برای خود نگاه دارد. در مجموع، مجلس راههای را پیشبینی كرد كه حتیالامكان مانع از تحقق واقعی اصلاحات ارضی شد و به جانبداری از منافع مالكان پرداخت.
تصویب چنین قانونی نمیتوانست تغییر اساسی در مناسبات ارضی و اجتماعی ایجاد كند در نتیجه احتمال بروز بحران سیاسی-اجتماعی در كشور میرفت و از این رو در اردیبهشت ۱۳۴۰، شاه، علی امینی را كه از طرف امریكاییها حمایت میشد به نخستوزیر منصوب كرد تا مجری اصلاحات ارضی شود.
در ۲۴ آبان ۱۳۴۰، شاه فرمانی خطاب به نخستوزیر صادر كرد كه در آن مفاد برنامه جدید اصلاحات تشریح شده بود و دولت امینی را مسئول اجرای آن معرفی كرد. این همان برنامه اصلاحات موردنظر دولت كندی بود كه چند ماه بعد به نام انقلاب سفید خوانده شد. لایحه اصلاحات ارضی در ۱۹ دی ۱۳۴۱ به تصویب رسید. این لایحه اگرچه صرفاً اصلاحیهای بر قانون سال ۳۹ بود اما عملاً یك قانون جدید از كار درآمد. تصویبنامه مزبور نخستین گام در جهت تحقق برنامه اصلاحات ارضی بود كه به موجب آن، حدود مالكیت ارضی را به یك ده شش دانگ، یا شش دانگ از چند ده محدود كرد و به مالك اجازه داد تا مازاد املاك خود را به قیمت معین به دولت بفروشد. باغات میوه، كشترازهای چای، بیشهزارها، مزارع مكانیزه و زمینهای وقفی از شمول این قانون مستثنی شدند. با تصویب قانون مزبور، شورایی به نام شورای اصلاحات ارضی تشكیل یافت و براساس تصمیم این شورا، سازمانی به نام سازمان اصلاحات ارضی تأسیس شد.
از آنجایی كه اجرای همزمان این قانون در سراسر كشور ناممكن بود، این كار به صورت منطقه به منطقه صورت گرفت. ارسنجانی وزیر كشاورزی، نخست اطراف شهر مراغه را به علت آنكه اغلب مالكان آن دور از املاك خود میزیستند و مالك عمده نیز ارضی اعلام شد و چند ماه بعد در مناطق اردبیل، اهر، كرمانشاه و استانهای فارس و كردستان نیز طرح اصلاحات ارضی به اجرا درآمد. اما در روستاهایی كه مشمول اصلاحات ارضی نشده بود، كشاورزان از پرداخت بهره مالكانه امتناع كرده در انتظار تقسیم اراضی بودند این امر دستاویزی برای رژیم شاه شد[نیازمند منبع] تا از سرعت اصلاحات ارضی بكاهد و درصدد تدوین برنامه دیگری برآید. از سوی دیگر شاه كه نسبت به جاهطلبیهای امینی بدبین شده بود، در تیر ماه ۱۳۴۱ او را وادار به كنارهگیری كرد. با استعفای امینی، دولت اسدالله علم روی كار آمد. در كابینه علم، ارسنجانی همچنان به عنوان وزیر كشاورزی مجری اصلاحات ارضی بود. اما چند ماه بعد او نیز كه از قدرت قابل توجهی برخوردار شده بود، بنابه درخواست شاه از مقام خود استعفا داد. پس از بركناری ارسنجانی، سپهبد اسماعیل ریاحی به وزارت كشاورزی منصوب شد.
انتصاب ریاحی به سمت مزبور مقارن با اجرای مرحله دوم اصلاحات ارضی در كشور بود. هدف مرحله دوم، تخفیف نارضایتی كشاورزانی بود كه مشمول مرحله اول نشده بودند. به علاوه حل منازعاتی بود كه در مرحله اول بین مالكان و زارعان به وجود آمده بود. قانون مرحله دوم كه به قانون الحاقات اضافی شهرت یافت. نخستین بار در ۲۷ دی ۱۳۴۱ منتشر شد و پس از تغییراتی در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ از تصویب مجلس گذشت. اجرای عملی آن نیز از تاریخ ۳ اسفند ۱۳۴۳ آغاز شد. اما مرحله دوم اصلاحات ارضی نیز موجب نارضایتی شدید اجارهداران و درگیری بین آنها و مالكان گردید. و به همین جهت مرحله سوم اصلاحات ارضی در مهر ماه ۱۳۴۷ با تقدیم لایحه تازهای به مجلس شورای ملی آغاز شد. عمدهترین دلایلی که باعث اجرای این مرحله شد عبارت بود از :
۱. نارضایتی اجارهداران و وجود تنشهای فزاینده بین آنها و مالكان ۲. غیرمؤثر بودن اصلاحات ارضی مرحله اول و دوم برسطح تولید كشاورزی. قانون مرحله سوم پس از جرح و تعدیلهایی از سوی مجلس شورای ملی و مجلس سنا در اسفند ۱۳۴۹ به تصویب رسید. به موجب این قانون مالكانی كه زمین خود را به كشاورزان اجاره داده یا همراه با كشاورزان یك واحد زراعی تشكیل داده بودند. موظف به فروش زمینها به اجارهداران شدند یا آنكه آن را بین خود و كشاورزان تقسیم نمایند. آخرین مهلتی كه برای اجرای این قانون تعیین شد، روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۰ بود. مالكین موظف شدند كه تا این تاریخ با كشاورزان به توافقی دست یابند و در غیر این صورت اداره اصلاحات ارضی با مداخله خود وضعیت مالك و كشاورز را معین میكرد. مرحله سوم اصلاحات ارضی در یكم مهر ۱۳۵۰ به پایان رسید اما این قانون نیز به طور جدی اجرا نشد. در مجموع با اجرای مراحل سهگانه اصلاحات ارضی، اختلافات میان كشاورزان و مالكان به طور كامل رفع نشد و روز به روز از سطح تولید كشاورزی كاسته گردید. در نتیجه طرح اصلاحات ارضی نه تنها موجب بهبود مناسبات ارضی در كشور نشد بلكه باعث از بین رفتن كشاورزی بومی[نیازمند منبع] و وابستگی هر چه بیشتر ایران به محصولات كشاورزی دول خارجی[توضیح] شد.
[ویرایش] موارد اصلاحات محمدرضاشاه پهلوی قصد داشت تا با این اصلاحات با روشی غیرخشونتی جامعه و اقتصاد ایران را امروزی کرده و در درازمدت پیوند آن با جامعه و اقتصاد جهانی را تسهیل کند. وی برای تصویب اصلاحات خود همهپرسیای از مردم ایران در ۶ بهمن ۱۳۴۱ به عمل آورد. دولت اعلام کرد که ملت ایران به اصول شش گانه "انقلاب سفید" که بعدها شمار آنها به دوازده اصل رسید، با اکثریتی قاطع رأی موافق داده اند.
در همهپرسی به زنان نیز حق رأی داده شده بود. به علاوه حکومت شاه با برخی نوگراییها مانند برابر شمردن تلویحی قرآن با دیگر کتابهای آسمانی، یا سرپیچی از برخی موازین شرعی در تقسیم زمین میان دهقانان، ناخشنودی و خشم روحانیون را برانگیخته بود.
اصول انقلاب سفید به این شرح بودند. [۱]
اصل اول: اصلاحات ارضی (الغای رژیم ارباب و رعیتی) اصل دوم: ملی کردن جنگلها و مراتع اصل سوم: فروش سهام کارخانجات دولتی (به عنوان پشتوانه مالی اصلاحات ارضی) اصل چهارم: سهیم شدن کارگران در سود (و زیان) کارخانجات صنعتی و تولیدی اصل پنجم: اصلاح قانون انتخابات (حق رای زنان) اصل ششم: سپاه دانش اصل هفتم: سپاه بهداشت اصل هشتم: سپاه ترویج و آبادانی اصل نهم: خانه انصاف و شوراهای داوری اصل دهم: ملی کردن آبها در سراسر کشور اصل یازدهم: نوسازی کشور اصل دوازدهم: انقلاب اداری و آموزشی [ویرایش] مخالفت اسلامگرایان پیشوایان دینی به برنامه اصلاحات شاه حمله بردند و آن را با بنیادهای شریعت اسلام مغایر دانستند. از همه تندتر آیت الله خمینی بود که همهپرسی را "نامشروع" خواند و آن را تحریم کرد. او مردم را به مقابله با حکومت شاه فراخواند. بسیاری از محافل مذهبی و لایههای سنتی جامعه مانند بازار تهران به ندای او پاسخ گفتند.
به دنبال اعلامیههای اعتراض آمیز پیشوایان دینی و به ویژه سخنرانیهای بسیجنده آیت الله خمینی، خشم و غضب در میان لایههای مذهبی جامعه بالا گرفت. در شهرهای قم و مشهد، که پایگاههای اصلی روحانیون به شمار میرفتند، ناراضیان در اعتراض به اقدامات حکومت به خیابان آمدند.
دوم فروردین ۱۳۴۲ نظامیان به مدرسه فیضیه قم یورش بردند و تجمع روحانیان هوادار آیت الله خمینی را با خشونت سرکوب کردند. اما دامنه تظاهرات اعتراض آمیز گسترده شد و به تهران و شهرهای دیگر کشید.
در شرایطی که اوضاع برخی شهرها در ایران ناآرام بود روز ۱۵ خرداد حکومت در قم به دستگیری آیت الله خمینی اقدام کرد. او چندی بعد در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به ترکیه تبعید شد.
پس از پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ ه.خ. (۱۹۷۹ میلادی) و به قدرت رسیدن قشر مذهبی، شورای نگهبان در تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۶۳ اجرای قوانین اصلاحات ارضی را مخالف با مذهب اسلام تشخیص داد و روند اصلاحات ارضی بطور کلی متوقف شد. البته علیرغم مخالفت برخی روحانیون، مجمع تشخیص مصلحت نظام در ۲ خرداد ۱۳۷۰ ادامه روند اصلاحات ارضی را قانونی اعلام نمود و تعیین تکلیف امور باقیمانده اصلاحات ارضی دوباره از سر گرفته شد
"بعضی ها گمان دارند فقط قوانينی که ناشی از نظریه پردازی آن هاست، درست است و درست ترين قوانين است. در حالی که قدرت ما ناشی از یک قدرت واقعی یعنی انقلاب ماست، ناشی از این حقیقت که انقلاب ما خواستار پیروزی یک طبقه یا یک ایدئولوژی نیست، انقلاب ما از هیچ شعاری پیروی نمی کند ولی هر چه را به نظرمان برای ملت خوب باشد با آغوش باز می پذیریم خواه برچسب کمونیستی داشته باشد یا سوسیالیستی باشد و یا سرمایه داری. هدف نهائی این است که که ایران ظرف بیست سال، به همان جایگاهی از تمدن و پیشرفت برسد که مترقی ترين کشورهای جهان به آن دست یافته اند...."
فکر میکنید این جملات از کیست؟ این جملات از شاه است که در بخشی از کتاب انقلاب سفید خود آورده است. مروری بر خاطرات اولیه انقلاب واقعیتی را برای همگان آشکار می سازد و آن اینکه در انقلاب ایران طبقه خاص یا ایدئولوژی خاصی عامل پیروزی انقلاب نبود ولی افسوس که بعد از گذشت مدت کوتاهی زیاده خواهی عده ای قلیل بخش اعظم زحمتکشان و دلسوزان انقلاب را از اطراف آن راند و انقلاب مصادره به مطلوب شد. ای کاش افرادی که در بدو انقلاب کمترین تلاش و زحمتی برای آن نکشیده اند و اکنون زمام امور را در دست دارند ذره ای فروتنی موجود در سخنان بالا را پیشه خود میساختند.
نقش امام خمینی در مرجعیت آیت الله بروجردی آنچه به اینجا پیوند دارد... کودکی امام خمینی تحصیلات امام خمینی در قم مبارزه امام خمینی با انقلاب سفید شاه مبارزه 15 خرداد امام خمینی تبعید امام خمینی به عراق توصیف امام خمینی از دوران نوجوانی خود مبارزه امام خمینی با انجمن های ایالتی و ولایتی امام خمینی تبعید امام خمینی به ترکیه
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > شخصیت ها
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > دوره های تاریخی > دوران معاصر
روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.
زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.
پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـیـه قـم را آیات عـظـام :
سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید. آیه الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته اى بـود کـه مـى تـوانست جانشین مناسبـى براى مـرحوم حایرى و حفـظ کیان حـوزه بـاشـد. ایـن پیشنهاد از سـوى شاگردان آیـه الـلـه حایرى و از جمله امام خـمـیـنـى به سرعت تعقیب شـد. شخص امام در دعـوت از آیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذیرش مسئولیت خطـیر زعامت حـوزه مجدانه تلاش کرد.
امام خمینـى که با دقـت شـرایط سیاسـى جامعه و وضعـیـت حـوزه ها را زیر نظر داشت و اطـلاعات خـویش را از طریق مطالـعه مـستمر کتب تاریخ معاصـر و مجلات و روزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درک محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـه مـدرس تکـمیل مى کرد دریافـته بـود که تـنها نقـطـه امـیـد بـه رهـایـى و نجات از شـرایط ذلت بارى که پـس از شکست مشروطیت و بخصـوص پـس از روى کار آوردن رضا خان پدید آمده است, بیدارى حوزه هاى عـلمـیـه و پیش از آن تضـمیـن حیات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانیت مـى بـاشـد.
امام خمینى در تعقیب هدفهاى ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علمیه را با هـمـکارى آیـه الـلـه مـرتضـى حایـرى تهـیـه کرد و بـه آیه الله بروجردى پـیشـنهاد داد. ایـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمیر حـوزه مـورد اسـتقبال و حمایت قرار گرفت .
جلسه دیوان لاهه روز 19 خرداد 1331 تعیین شده بود. می گویند زمانی كه قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشكیل شود ، دكتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی كه پیشاپیش جای نشستن همه ی شركت كنندگان تعیین شده بود ، دكتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست...
جرقههای ملی كردن صنعت نفت در بین مردم ایران از 6/11/1329 زده شد كه آیتالله كاشانی و جبهه ملی از مردم دعوت كردند تا در مسجد شاه حضور یابند. به دنبال این دعوت هزاران نفر از مردم در این تجمع شركت كرده و قطعنامهای در پایان به تصویب شركت كنندگان رسید كه حكایت از عزم ملت مبارز ایران در ملی كردن صنعت نفت داشت. قابل ذكر است كه «شعار ملی كردن نفت در سراسر كشور در تاریخ 15/8/1329 در شورای عالی جبهه ملی به تصویب رسیده بود. دكتر مصدق بعدها گفت كه شعار ملی كردن نفت را دكتر حسین فاطمی در منزل آقای نریمان برای نخستین بار پیشنهاد كرد.»1 بعد از آن در 12 اسفند 1329 كمیسیون نفت مجلس جلسهای تأثیرگذار داشت. در این جلسه رزمآرا، نخستوزیر وقت، حاضر شد و با ملی كردن صنعت نفت مخالفت كرد. پس از این جلسه، مصدق (رهبر جبهه ملی و نماینده مجلس وقت) نیز برای خنثی كردن سخنان رزمآرا نامهای در رد اظهارات وی نوشت و در كمیسیون نفت قرائت كرد. روز 15 اسفند ماه 1329، مصدق اعلامیهای علیه رزمآرا منتشر ساخت. یك روز بعد رزمآرا ترور شد.
قتل رزمآرا (كه سدّ اصلی مقابل ملی نمودن صنعت نفت بود) به ملی شدن صنعت نفت كمكی حیاتی نمود. مستنداتی وجود دارد كه حكایت از صدور فتوای قتل رزمآرا به دست آیتالله كاشانی دارد. شهید مبارز نواب صفوی در این باره میگوید كه «كاشانی به قتل رزمآرا فتوا داد و مصدق، شایگان، بقایی، سنجابی، مكی، فاطمی، شمس ، قناتآبادی، نریمان و آزاد آگاه بودند.» همچنین گفته شده است كه دكتر مصدق نیز درباره قتل رزمآرا با نواب صفوی دیدار داشته است. 2 آیتالله كاشانی در یك مصاحبهی مطبوعاتی كه یك ماه بعد از ترور رزمآرا انجام شد، دلیل قتل رزمآرا را حمایت شدید از شركت نفت جنوب و سیاست استعماری انگلستان عنوان نمودند. (3)
جسد رزم آرا . او بدست گروه فداییان اسلام ترور انقلابی شد.
روز 17 اسفند كمیسیون نفت به اتفاق آرا پیشنهاد ملی كردن صنعت نفت را به تصویب اعضا رساند. در 24/12/1329 مجلس شورای ملی و در 29/12/1329 مجلس سنا گزارش كمیسیون را تصویب نمودند و صنعت نفت ایران رسما ملی اعلام شد. (4)
اصل پیشنهاد 8 تن از نمایندگان مجلس به كمیسیون نفت
مدتی بعد از ملی كردن صنعت نفت، دولت انگلیس به دیوان دادرسی بینالمللی لاهه شكایت كرد. در هفتم خرداد 1331 مصدق (نخستوزیر وقت) به اتفاق همراهان به لاهه پرواز كردند. جلسه دیوان لاهه روز 19 خرداد 1331 تعیین شده بود. می گویند زمانی كه قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشكیل شود ، دكتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی كه پیشاپیش جای نشستن همه ی شركت كنندگان تعیین شده بود ، دكتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست .
قبل از شروع جلسه ، یكی دو بار به دكتر مصدق گفتند كه اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست ، اما پیرمرد توجهی نكرد و روی همان صندلی نشست . جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دكتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلكه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند ، اما پیرمرداصلاً نگاهش هم نمی كرد . جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی كننده به مصدق رو كرد و گفت كه شما جای نماینده انگلستان نشسته اید ، جای شما آن جاست . كم كم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میكرد كه مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت : شما فكر می كنید نمی دانیم صندلی ما كجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس كدام است ؟ نه جناب رییس ، خوب می دانیم جایمان كدام است . اما علت اینكه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟ او اضافه كرد كه سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و كم كم یادشان رفته كه جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آباء و اجدادی ماست نه سرزمین آنان . سكوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پایان سخنانش كمی سكوت كرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. با همین ابتكار و حركت ، عجیب بود كه تا انتهای نشست ، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محكوم شد .
مصدق طی نطقی در دیوان لاهه از تجاوزكاریهای دولت انگلیس علیه ایران سخن گفت و دخالتهای استعماری انگلیس در مسائل ایران را خاطرنشان ساخت: " ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی و استثنایی را كه صرفا به منظور تامین بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم كه كشور ما میدان رقابت سیاست های استعماری بوده و ضمنا پی برده ایم كه متاسفانه علی رغم آن همه امید و آرزو , جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانسته اند به این وضع اسفناك كه شركت سابق نفت ایران و انگلیس در پنجاه سال اخیر مظهر برجسته آن بود خاتمه دهند . ملت ایران كه از این وضع به ستوه آمده بود در یك جنبش مردانه , با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یكباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد . در آن موقع دولت انگلیس به یك سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد . چتر بازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیكی آبهای ساحلی ما فرستاد ... تاریخچه ی روابط ایران و انگلیس طولانی تر از آن است كه بخواهم در اینجا آن را به تفضیل بیان كنم . همین قدر باید بگویم كه در قرن نوزدهم ایران میدان رقابت روس و انگلیس بود . چندی بعد دو حریف با هم كنار آمدند و در ۱۹۰۷ كشور مارا به دو منطقه ی نفوذ تقسیم كردند ... تصمیم ملی شدن صنعت نفت , نتیجه ی اراده ی سیاسی یك ملت مستقل و آزاد است. تمنا دارم به این نكته توجه بفرمایید كه درخواست ما از شما این است كه به اتكای مقررات منشور ملل متحد , از دخالت در موضوع خودداری فرمایید. . .
عرایض خود را به همین جا خاتمه می دهم و اگر نتوانستم حقانیت و مظلومیت ملت ایران را كاملا به معرض افكار عمومی دنیا بگذارم , امیدوارم كه لااقل حقانیت ما به دیوان ثابت شده باشد." (5)
دادگاه سرانجام در 31 تیر 1331 رأی خود را صادر كرد و اعلام نمود: «مسألهی نفت از اختیارات و مسائل داخلی ایران است و نمیتواند در دیوان مورد بحث واقع شود و قرارداد 1933 (1312) بین دولت ایران و شركت نفت منعقد شده نه بین دو دولت، لذا رسیدگی به آن از حدود صلاحیت دیوان خارج است.»
جوان فلجی كه به مجلس رفت و گفت نفت ایران باید ملی شود
منابع : 1- تجربه 28 مرداد، ف. جوانشیر،انتشارات حزب توده ایران ، 1359، ص 100 2- اشتباه بزرگ، ابراهیم صفایی، تهران 1371 ، ص87 3- گذشته چراغ راه آینده، به نقل از ایران ما، 23/1/1330 4- تاجی بر تارك تاریخ معاصر" تحلیلی از جریان ملی شدن نفت و 28 ماه حكومت مردمی دكتر مصدق " علی اكبر نقی پور ، ایران مهر ، تهران 1381،ص 246-229 5- خاطرات و تاملات دكتر محمد مصدق ، محمد مصدق، ایرج افشار (به اهتمام)، غلامحسین مصدق (مقدمه( ، علمی، تهران 1385 ، ص 68
مبارزه امام خمینی با انجمن های ایالتی و ولایتی آنچه به اینجا پیوند دارد... کودکی امام خمینی تحصیلات امام خمینی در قم مبارزه امام خمینی با انقلاب سفید شاه مبارزه 15 خرداد امام خمینی تبعید امام خمینی به عراق توصیف امام خمینی از دوران نوجوانی خود امام خمینی نقش امام خمینی در مرجعیت آیت الله بروجردی تبعید امام خمینی به ترکیه
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > مباحث تاریخی و تحقیقی
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > دوره های تاریخی > دوران معاصر
روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربـیت و محیط خانـوادگى و شرایط سـیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـیـر تکاملى آن به مـوازات تکـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یکـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشکـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است
در ســـال 41و1340 ماجراى انجمنهای ایالتی و ولایتی فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قـیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش کنـد و بـدیـن تـرتـیـب قـیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمـیـنى و اسلامـى بـودن انگـیـزه ها و شعارها و هدفهـاى قیام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران که بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامی در جهان شناخـتـه و معرفـى گردید.
رژیـم در محاسباتـش اشـتـبـاه کرده بـود. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی کـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن, سوگـند به قرآن کریـم و مرد بـودن انـتخاب کـنـنـدگان و کاندیـداها تغییر مـى یافت در 16 مهـر 1341 به تصـویب کـابـیـنـه امیـر اسـد الـلـه علـم رسیـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگـه داشـتـن هـدفـهاى دیگر بـود.
حذف و تغییر دو شـرط نخـست دقـیـقا بـه منظور قانـونـى کـردن حضـور عناصر بهایـى در مصـادر کـشـور انتخاب شـده بـود. چـنانکه قـبـلا نـیـز اشاره شد پـشتـیـبـانى شـاه از رژیـم صهـیـونیـستـى در تـوسعه مناسبات ایران و اسرائیل شرط حمایـتهاى آمریکا از شـاه بـود.
نـفـوذ پـیـروان مـسـلک استعـمـارى بهائیت در قـواى سه گانه ایران ایـن شرط را تحقق مـى بخشید. امام خمـیـنـى به هـمراه عـلماى بزرگ قـم و تهـران به محض انتشار خبر تصویب لایحه مـزبور پـس از تبادل نـظـر دسـت به اعـتـراضات همه جانبه زدند .
نقـش حضرت امام در روشـن ساختـن اهداف واقعى رژیـم شـاه و گوشـزد کـردن رسالت خطیر علما و حـوزه هاى علمـیـه در ایـن شـرایـط بـسیـار مـوثـر وکارساز بـود. تلگرافـهـا و نامـه هـای سرگـشـاده اعـتـراض آمـیز علما به شاه و اسـد الـلـه علـم مـوجى ازحـمایـت را در اقـشار مخـتلف مردم برانگیخت. لحـن تلگرافـهـاى امام خمـیـنـى به شاه و نخست وزیر تند و هشـدار دهنده بود.
در یکـى از ایـن تلگرافها آمده بـود :
اینجانب مجددا به شما نصیحت مى کنـم که بـه اطاعت خـداوند مـتعـال و قانـون اساسـى گردن نهید واز عواقب وخـیـمـه تخلف از قـرآن و احـکام علماى ملت و زعماى مسلمیـن و تخـلف از قانـون اساسی بـترسید وعـمـدا و بـدون مـوجب مـمـلکت را به خطـر نـیـنـدازید و الا علماى اسلام درباره شمـا از اظهار عقیـده خـوددارى نخـواهنـد کـرد .
بدیـن ترتـیـب ماجراى انجـمنهاى ایـالـتى و ولایـتـى تجربـه اى پیروز و گرانقدر براى ملت ایران بـویژه از آن جهـت بـود کـه طى آن ویـژگـیـهـاى شخصیتـى را شناخـتـنـد که از هر جهـت براى رهـبـرى امت اسلام شایسته بـود.
مبارزه امام خمینی با انقلاب سفید شاه آنچه به اینجا پیوند دارد... کودکی امام خمینی امام خمینی تحصیلات امام خمینی در قم مبارزه 15 خرداد امام خمینی تبعید امام خمینی به عراق توصیف امام خمینی از دوران نوجوانی خود مبارزه امام خمینی با انجمن های ایالتی و ولایتی نقش امام خمینی در مرجعیت آیت الله بروجردی تبعید امام خمینی به ترکیه
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > مباحث تاریخی و تحقیقی
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > دوره های تاریخی > دوران معاصر
باو جـود شکست شـاه در ماجـراى انجـمـنها, فـشـار آمریکـا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامـه یافت. شـاه در دیـماه 1341 اصـول ششگانه اصلاحات خویـش را بر شمرد و خـواستار رفـراندوم شد . امام خمینى بار دیگـر مراجع و عـلمـاى قـم را بـه نـشـست و چاره جویى دوباره فراخواند .
با پیشنهاد امام خمینى عـیـد باسـتانـى نـوروز سـال 1342 در اعـتراض به اقدامات رژیم تحریـم شد. در اعلامـیه حضـرت امام از انقلاب سفید شاه بـه انقـلاب سـیـاه تعـبـیـر و هـمـسـویـى شـاه بـا اهـداف آمریکا و اسرائیل افـشا شده بود . از سـوى دیگـر, شـاه در مـورد آمادگى جامـعـه ایـران بـراى انجام اصلاحات آمـریکا به مـقامات واشـنگـتـن اطـمـیـنان داده بـود و نام اصـلاحات را انقـلاب سـفـیـد نهاده بـود. مخالـفت عـلما براى وى بسیار گران مىآمد .
امام خمـیـنى در اجـتماع مردم, بى پروا از شخـص شـاه به عنـوان عـامل اصلـى جنایات و هـم پـیـمان بـا اسرائیل یاد مـى کـرد و مـردم را بـه قـیام فرا مـى خـوانـد. او در سـخـنـرانى خـود در روز دوازده فـروردیـن 1342 شدیـدا از سـکـوت عـلماى قـم و نجف و دیگر بلاد اسلامى در مقابل جنایات تازه رژیـم انـتـقـاد کرد و فـرمـود : امـروز سکـوت هـمـراهى بـا دستگـاه جبـار است حضـرت امـام روز بعد ( 13 فروردیـن 42 ) اعلامـیـه معروف خـود را تحت عنـوان شاه دوستى یعنى غارتگرى منـتـشر ساخت .
راز تأثیر شگـفت پـیـام امام و کـلام امـام در روان مخاطـبـیـنـش که تا مرز جانـبازى پیـش مـى رفت را بایـد در هـمـیـن اصـالت انـدیشه, صلابت راى و صـداقت بـى شـائبه اش بـا مـردم جستجـو کـرد .
سال 1342 با تحریـم مراسـم عـیـد نوروز آغـاز و با خـون مظـلـومیـن فیضیه خـونرنگ شد. شـاه بر انجام اصـلاحات مـورد نظـر آمـریکـا اصـرار مـى ورزیـد و امام خـمـیـنى بر آگاه کردن مردم و قـیـام آنـان در بـرابـر دخـالتهاى آمـریکـا و خیـانـتهاى شاه پـافـشـارى داشـت. در چهـارده فروردیـن 1342 آیـه الله العظمـى حکیـم از نجف طـى تلگـرافـهـایى بـه علما و مراجع ایران خـواستار آن شد کـه همگـى به طـور دسـتـه جمـعى به نجف هجرت کنند. این پیشنهاد براى حفـظ جان عـلما و کیان حـوزه ها مطرح شده بود .
حضرت امام بـدون اعـتـنا بـه ایـن تهـدیـدها, پاسخ تلگـراف آیـه الـلـه العـظـمى حکیـم را ارسال نمـوده و در آن تاکیـد کرده بـود کـه هـجـرت دسـتـه جمـعى علما و خالـى کـردن حـوزه علمیه قـم به مصلحت نیست .
امام خمیـنـى در پیامـى( بـه تایخ 12 / 2 / 1342 ) به مناسـبـت چهـلـم فاجعـه فـیـضـیـه بـر همـراهـى عـلما و مـلت ایران در رویارویـى سـران ممـالک اسلامـى و دول عربـى بـا اسـرائیل غاصب تـاکید ورزید وپیمانهاى شـاه و اسـرائیل را محکـوم کرد .
نهضت ملی به نوعی تکرار تجربه مشروطه بود. در هر دو ائتلاف گروههای مختلف به خصوص روحانیان و روشنفکران به پیروزی انجامید و با بروز اختلاف و تفرقه زمینه شکست آنها فراهم شد و در هر دو مورد مداخلة خارجی به عنوان عامل مکمل به شکست کمک کرد. در واقع تفرقه میان نیروهای مذهبی و دولت مردان ملی، بزرگترین ضربه را به نهضت وارد کرد. ائتلاف ملیگرایان باآیتا… کاشانی که مهمترین حامی دولت ملی محسوب میشد بعد از 30 تیر 1331 هـ . ش و در اوج پیروزی نهضت از هم گسست. مصدق با از دست دادن حمایت نیروهای مذهبی، حامیان اصلی خود را از دست داد و در مقابل سیل دشمنان بیدفاع ماند.
پافشاری مصدق در کسب اختیارات ویژه آزادی حزب توده و به کارگیری سیاستمداران بدنام از دلایل اصلی جدایی نیروهای مذهبی از مصدق به شمار میآیند. در تنگنا قرار گرفتن مردم به دلیل بحران اقتصادی و ضربة اقتصادی شورویها به نهضت از طریق ملی ذکر شده است.
دکتر مصدق
با شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت آخرین امیدها برای حفظ سلطنت در قالب نظام مشروطه به یأس مبدل شد و حذف سیستم فاسد سلطنتی در رأس اهداف مبارزات بعدی قرار گرفت. در جریان این نهضت، ملی گرایان لیبرال ناتوانی خود را در عرصه سیاست ایران نشان دادند و موقعیت خود را در جریانات بعدی متزلزل کردند.
هم چنین کودتا، شکست آخرین ائتلاف مقطعی روحانیان و روشنفکران ملی گرا را رقم زد در جنبش مشروطه و نهضت ملی شدن نفت این دو قشر با هم ائتلاف کرده و نهضت را به پیروزی رساندند. در هر دو جنبش یاد شده تودههای وسیع مردم و حمایت آنها از این حرکتها غیر ممکن بود. اما در هر دو مورد پس از پیروزی، روشنفکران لیبرال سعی کردند علما را به هر طریق از صحنه خارج کنند. در انقلاب مشروطه با اعدام شیخ فضلا… و ترور بهبهانی و سرانجام به قدرت رساندن رضا خان و اعمال سیاستهای ضد مذهبی روحانیان را منزوی ساختند و در نهضت ملی شدن نفت آیتا… کاشانی را که سهم عمدهای در پیروزی جنبش داشت کنار زده و با تهمتهایی که به او نسبت دادند در عمل نیروهای مذهبی را از خود دور ساختند.
این تجربیات تلخ برای نیروهای مذهبی کافی بود تا به نیروهای لیبرال و ملیگرا با دیده بدبینی نظر کنند و از آن به بعد خود به طور مستقل هدایت تحولات را به دست گیرند. در حقیقت شکستهای متوالی جنبشهای اصلاحی در ایران راه را برای اندیشه ملی-مذهبی و حاکمیت نیروهای مذهبی هموار کرد.
نويسنده : حميدرضا شکوهي ملي شدن صنعت نفت ايران را به جرات مي توان يکي از رويدادهاي مهم تاريخ معاصر ايران ارزيابي کرد که نقش بسيار مهم و تاثيرگذاري در جنبش هاي آزاديخواهانه و استقلا ل طلبانه ملت ايران داشته است. به همين دليل همه ساله با نزديک شدن به روزهاي پاياني سال و در آستانه 29 اسفند، سالروز ملي شدن صنعت نفت ايران، رويدادهاي مرتبط با اين رويداد مهم تاريخي بازخواني مي شود تا علا وه بر تبيين شرايط حساس و مهمي که به ملي شدن صنعت نفت ايران منجر شده است، از اين رويداد مهم تاريخي، درس هاي بزرگي براي طي کردن مسيرهاي سختي که پيش روي ماست گرفته شود تا بتوان با تکرار اين آموزه ها موفقيت هاي بيشتري را براي ايران در حوزه هاي مختلف کسب کرد. ابتدا بايد اين نکته را مورد توجه قرار داد که ملي شدن صنعت نفت ايران و خلع يد بيگانگان از طلا ي سياه کشورما، صرفا به 29 اسفند 1329 منحصر نمي شود. بايد ريشه هاي 29 اسفند و ملي شدن صنعت نفت را يافت و با بررسي آن، عواملي را که موجب آفريده شدن آن افتخار ملي شد بيابيم تا با تکرار آن، شاهد موفقيت هاي بيشتري باشيم. اگر خيلي به عقب برگرديم، بايدبه يکصد سال پيش سفر کنيم، زماني که نخستين چاه نفت در جنوب غربي ايران - خوزستان - حفر شد و براي نخستين بار کشور ما از مواهب طلا ي سياه بهره مند گرديد. اما بايد کمي جلوتر بياييم. سال 1322 خورشيدي، بيش از 35 سال بعد از اکتشاف نفت در ايران، دولت شوروي خواستار امتياز نفت شمال شد. در حقيقت پس از اشغال ايران توسط انگليس و شوروي در زمان جنگ جهاني دوم که اين دو کشور، ايران را به دو بخش شمالي و جنوبي تحت سيطره خود تقسيم کرده بودند، رقابت استعمارگران براي کسب نفت ايران افزايش يافت. از سوي ديگر انگليس نيز درصدد کسب سهميه هاي بيشتري از نفت ايران بود وحتي در اين ميان سابقه اي به مراتب بيشتر از روسيه در دست اندازي به منابع نفت ايران داشتند. چرا که نفت ايران در جنوب قرار داشت و جنوب ايران نيز منطقه نفوذ انگليس محسوب مي شد. اما تلا ش ها براي خارج کردن بيگانگان از حوزه نفت ايران از اوايل دهه 1320 خورشيدي آغاز شده بود. ابتدا شوروي از دست اندازي به نفت ايران محروم شد که البته ماجراي ساده اي نبود. در زمان نخست وزيري قوام، قراردادي بين ايران و شوروي در تهران به امضا رسيد که بر مبناي اين قرارداد، قرار شد نيروهاي شوروي خاک ايران را ظرف مدت کوتاهي ترک کنند ودر عوض، شرکت مختلط نفت ايران و شوروي ايجاد شود. اما در سي ام مهر ماه 1326، نمايندگان مجلس شوراي ملي، ماده واحده اي را به تصويب رساندند که منتفي شدن قرارداد نفت ايران و شوروي هدف اصلي آن بود. در اين ماده واحده همچنين تاکيد شده بود که دادن هر گونه امتيازي به خارجي ها ممنوع است و دولت مکلف است که به منظور استيفاي حقوق ملت ايران از نفت جنوب اقدام کند و بدين ترتيب نوبت به انگليس رسيد. انگليسي ها از اين که دست رقيبشان شوروي از منابع نفتي ايران کوتاه شده بود بسيار خشنود بودند و به همين دليل براي حفظ سلطه خود بر نفت جنوب، با مقامات ايران وارد مذاکره شدند تا قراردادي را براي تاييد و تکميل قرارداد 1933 به امضا برسانند. بنابراين گلشاييان نماينده دولت ايران که وزير دارايي وقت ايران هم بود و «گس» نماينده شرکت نفت انگليس قراردادي را امضا کردند که به قرارداد الحاقي به قرارداد 1933 يا قرارداد گس - گلشاييان معروف شد. بر اساس اين قرارداد، سلطه انگليس بر منابع نفت ايران به مدت 33 سال تمديد شد تا اين کشور بتواند تا سال 1361 خورشيدي، بر منابع نفت ايران تسلط داشته باشد. اما اوضاع به همين منوال باقي نماند. مجلس شانزدهم شوراي ملي تشکيل شد تا چهره هاي مطرح اين مجلس، براي بازگرداندن حقوق مسلم ايرانيان تلا ش کنند. مجلس شانزدهم در 20 بهمن 1328 آغاز به کار کرد و در 27 اسفند ماه همين سال، دولت ساعد با راي عدم اعتماد مجلس جديد ساقط شد وعلي منصور مامور تشکيل کابينه شد. اما مخالفت هاي زيادي با او صورت گرفت چرا که منصور مانعي بزرگ در راه ملي شدن صنعت نفت ايران محسوب مي شد. در آن زمان، تلا ش ها و تحرکات آيت الله کاشاني و دکتر محمد مصدق، دو بال مهم ملي شدن نفت ايران افزايش يافت و نتيجه آن شد که در پنجم تير ماه 1329، منصور پس از حدود سه ماه مجبور به استعفا شد و رزم آرا به نخست وزيري رسيد. رزم آرا آمده بود تا کار نيمه تمام منصور را که اعطاي لا يحه الحاقي گس - گلشاييان به مجلس براي تصويب از سوي نمايندگان بود تکميل کند. زماني که رزمآرا به نخست وزيري رسيد، اين لا يحه در کميسيون نفت مجلس شوراي ملي در حال بررسي بود. کميسيون نفت در 19 آذر 1329، نظر نهايي خود را درباره لا يحه الحاقي اين چنين اعلا م کرد: «چون قرارداد الحاقي کافي براي استيفاي حقوق ايران نيست، لذا مخالفت خود را با آن اظهار مي دارد». يک هفته بعد در روز 26 آذر ماه، گزارش کميسيون نفت در صحن مجلس مطرح شد و با راي مثبت نمايندگان، قرارداد گس - گلشاييان از دور خارج شد. در همين حال بود که سخن از ملي شدن صنعت نفت ايران به طور جدي تري مطرح شد و حتي طرح با يازده امضا براي نيل به اين هدف تقديم مجلس شد، اما چون امضاي کافي نداشت، زمينه اي براي طرح آن در مجلس فراهم نشد. در اين ميان رزمآرا که از رد لا يحه الحاقي در مجلس ناراحت بود، روز سوم دي ماه در جلسه اي خصوصي در مجلس شرکت کرد و ملي کردن صنعت نفت را خيانت بزرگ ناميد. اما مخالفت هاي رزمآرا و قرارگرفتن او در مقابل خواسته ملي ايرانيان، در نهايت به ضرر او تمام شد ودر روز 16 اسفند 1329، توسط خليل طهماسبي ترور شد واز پاي درآمد. با ترور رزمآرا، ديگر از نمايندگاني هم که در مجلس به انگليس وابستگي داشتند کاري ساخته نبود و بدين ترتيب، کميسيون نفت، پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت در سراسر کشور را پذيرفت و اين طرح را به مجلس تقديم کرد: «نظر به اين که ضمن پيشنهادهاي واصله به کميسيون نفت مبني بر ملي شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کميسيون قرار گرفته و از آنجائيکه وقت کافي براي مطالعه در اطراف اجراي اين اصل باقي نيست، کميسيون مخصوص نفت از مجلس شوراي ملي تقاضاي دو ماه تمديد مي نمايد. بنابراين ماده واحده ذيل را با قيد دو فوريت براي تصويب، تقديم مجلس شوراي ملي مي نمايد. ماده واحده: مجلس شوراي ملي تصميم مورخ 29/12/17 کميسيون مخصوص نفت را تاييد و با تمديد مدت موافقت مي نمايد. تبصره1: کميسيون نفت مجاز است از کارشناسان داخلي و خارجي در صورت لزوم دعوت نمايد و مورد استفاده قرار دهد. تبصره 2: آقايان نمايندگان حق دارند تا پانزده روز بعد از تشکيل کميسيون حق حضور داشته باشند». بدين ترتيب ماده واحده ملي شدن صنعت نفت در روز 24 اسفند در مجلس شوراي ملي مطرح شدو به اتفاق آرا به تصويب رسيد و در آخرين روز از اسفند ماه 1329 اين مصوبه در مجلس سنا تاييد واعلا م شد: «به نام سعادت ملت ايران و به منظور تامين صلح جهان، امضاکنندگان ذيل پيشنهاد مي نماييم که صنعت نفت ايران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملي شود، يعني تمام عمليات اکتشاف، استخراج و بهره برداري در دست دولت قرار گيرد». آن زمان که اين طرح تصويب شد و 29 اسفند به عنوان روز ملي شدن صنعت نفت در تقويم ايرانيان به ثبت رسيد، دکتر مصدق که با همراهي آيت الله کاشاني نقش بسيار موثر و انکارناپذيري در ملي شدن صنعت نفت داشت، نماينده مجلس شانزدهم بود، اما با آغاز سال 1330، او در ارديبهشت ماه به نخست وزيري رسيد و با اصلا ح جزئي در گزارش 9ماده اي کميسيون نفت، اجراي قانون ملي شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه هاي دولت مصدق قرار گرفت. اين گونه بود که تلا ش هاي مستمر و پيگير ايرانيان در کوتاه کردن دست بيگانگان از نفت ايران، به ثمر نشست. قطعا اگر در اسفند ماه 1329، نفت ايران ملي نمي شد و سيطره بيگانگان تداوم مي يافت، پيشرفت هاي ايران در حوزه نفت و به طور اعم در بخش انرژي، تا اين حد امکان پذير نمي شد. در حقيقت پيشرفت هاي امروز نفت ايران، ريشه در همان روزهاي تاريخي دارد و اکنون وظيفه ماست که با درس گرفتن از آن حوادث و رويدادهاي تاريخ ساز و افتخارآفرين، زمينه پيشرفت هاي بيشتر را در اين حوزه مهم و تاثيرگذار اقتصاد کشورمان فراهم سازيم.
سياستهاي ارضي و كشاورزي دولت از اواخر دهه 1340 بيشتر معطوف به گسترش بهرهبرداريهاي بزرگ تجاري در بخش خصوصي، بخش دولتي و بخش <خصوصي، دولتي> بود. هدف و دستاورد عمده اصلاحات ارضي در دهه 1340 از ميان برداشتن روابط سنتي ارباب رعيتي و تبديل رعاياي سهم بر به دهقانان خرده مالك و حفظ و حمايت از بهرهبرداريهاي ماشيني بود. در اواخر دهه 1330 و اوايل دهه 1340 جدال محمد رضا پهلوي با كهنهكاران سياست ايران، به ويژه آنان كه پايگاه قدرتشان در زمينداري بود، او را بر آن داشت كه با جابهجايي در منافع و عايدات مادي رجال سياسي، پايههاي قدرت خود را تثبيت كند. شاه پهلوي كه به مدد دوران ثبات نسبي سالهاي 1333 تا 1334 توانسته بود، علاوه بر تحكيم پايههاي قدرت خود، نوسازي زيرساختهاي اقتصادي را آغاز كند، اميدوار بود با كاهش اقتدار ملاكين، بخشي از ارزش افزوده بخش كشاورزي و نيروي كار اين بخش را به سوي شهرها گسيل كند تا صنعت رونق بيشتري بگيرد.
از اواخر سال 1338 و اوايل سال 1339، بحث ضرورت اصلاحات در ايران به منظور بهبود وضع طبقات كم درآمد به سخنرانيهاي شاه و نخستوزيران وي وارد شد و به همين منظور لايحه اصلاحات ارضي تدارك ديده شد كه پس از مدتها بحث و بررسي در 26 ارديبهشت 1339 به تصويب مجلس سنا (پس از مجلس شوراي ملي) رسيد و از 15 خرداد همان سال لازم الاجرا شد.
اما اجراي اين قانون مستلزم تغييراتي در دولت و مجلس بود. دكتر اقبال نخست وزير وقت با جماعتي كه بايستي عهدهدار كار اصلاحات ارضي ميشدند، رابطه خوبي نداشت و معتقدان به اصلاحات ارضي يا كساني كه از اين اصلاحات منفعتي ميبردند، قدرت چنداني نداشتند. تقابل اقبال و اميني در جريان انتخابات مجلس بيستم چنان بالا گرفت كه اقبال در اجتماع انتخاباتي حزب مليون، پيش از انتشار فهرست انتخاباتي اين حزب، نطق شديداللحني عليه اميني ايراد كرد. اما روزگار با اقبال سر سازگاري نداشت و پس از برگزاري انتخابات، رقيبان وي حزب اقبال را به تقلب در انتخابات متهم كردند و خواستار ابطال آن شدند. دادستان تهران وقوع تقلب را تاييد كرد و محمدرضا پهلوي در يك كنفرانس مطبوعاتي انتخابات را مردود و عدم رضايت خود را از آن اعلام كرد. همين اشارت شاه كافي بود تا مخالفان اقبال و در راس آنها علي اميني با نيرو و جسارت بيشتر به ميدان بيايند. شماري از فعالان سياسي و نمايندگان مجلس نوزدهم از جمله مظفر بقايي و حسين مكي عليه برگزار كنندگان انتخابات اعلام جرم كردند و علي اميني انتخابات مجلس بيستم را <ننگينترين انتخابات> خواند. در پي اين
تحولات اقبال از نخستوزيري كنارهگيري كرد و جعفر شريف امامي نخستوزير شد. شاه از منتخبان مجلس بيستم خواست دسته جمعي استعفا كنند تا انتخابات جديد به صورت بي طرفانه برگزار شود. انتخابات جديد در زمستان برگزار شد ولي اين مجلس نيز با دخالت شاه از طريق ساواك، آزاد برگزار نشد و تلاشهاي شريف امامي براي وارد كردن افراد موجه به آن نتيجهاي نداشت. دولت شريف امامي در زمستان 1339 دو بار ترميم شد اما مشكلات رژيم از ميان نرفت. يكي از گرفتاريهاي اصلي شريف امامي كه در نهايت به سقوط وي انجاميد، اعتراض دبيران و آموزگاران به كمي حقوق بود.
در 12 ارديبهشت 1340، فرهنگيان تهران در ميدان بهارستان اجتماع كردند و بر اثر مداخله پليس يكي از فرهنگيان به نام عبدالحسين خانعلي كشته شد و به اعتراضها و اعتصابهاي تازه دامن زد.
جنبش اعتراض فرهنگيان يك روز بعد چنان گسترش يافت كه شماري از نمايندگان مجلس هم به آن پيوستند و در تشييع جنازه خانعلي شركت كردند. يك روز پس از اين وقايع يعني در چهاردهم ارديبهشت، مجلس خواستار استيضاح شريف امامي شد. و او با تعرض به مجلس، جلسه را ترك كرد و يكسره به دربار رفت و از نخستوزيري استعفا داد. فرصت طلايي براي شاه و اميني كه هر دو حامي اصلاحات ارضي بودند پيش آمد. شاه در شانزدهم ارديبهشت اميني را مامور تشكيل كابينه كرد و نخستوزير جديد كار خود را با نطقي تهاجمي و انتقاد از همه اركان حكومت آغاز كرد.او در نطقي كه از راديو به صورت مستقيم پخش شد، وضع كشور را اسفناك توصيف كرد و گفت تنها راهحل، ريشه كردن فساد و تباهي است. اميني براي تحريك مردم عليه مخالفان اصلاحات ارضي حتي از لفظ مذهبي جهاد استفاده كرد. اولين درخواست اميني از شاه انحلال مجالس سنا و شوراي ملي بود. شاه پذيرفت و مجلسين از بيستم ارديبهشت تعطيل شدند. اميني به عنوان اقدامي تبليغي و شايد براي مكتوب كردن مخالفان خود در داخل حكومت، اجتماعات را آزاد اعلام كرد و به فرمان او خانهتكاني در دادگستري آغاز شد. اميني براي آرام كردن جنبش فرهنگيان، محمد درخشش رهبر اعتصابات را به وزارت فرهنگ برگزيد و اوضاع آرام شد. اقدام ديگر اميني انتخاب حسن ارسنجاني به وزارت كشاورزي بود. ارسنجاني از تكنوكراتهاي حامي اصلاحات ارضي بود. ديگر همه چيز براي آغاز اصلاحات ارضي و خلاصي رژيم شاه و تكنوكراتهاي نوخاسته و صنعتگران جديد از قيد و بندهاي ملاكين آماده بود.
انگيزه سياسي و اقتصادي اصلاحات ارضي
احمد اشرف، كارشناس اقتصادي معروف كه معمولا تحليلهاي اقتصادي خود را با تحليلهاي جامعه شناختي وسياسي همراه ميكند.درباره انگيزهها ودستاوردهاي اصلاحات ارضي مينويسد: هدف و دستآورد عمده اصلاحات ارضي در دهه 1340 از ميان برداشتن روابط سنتي ارباب رعيتي و تبديل رعاياي سهم بر به دهقانان خرده مالك و حفظ و حمايت از بهرهبرداريهاي ماشيني بود. عملكرد نهايي اصلاحات ارضي فروش تمام (شق فروش) يا قسمتي (شق تقسيم بر حسب عوامل پنجگانه توليد) از حق نسق زارعان سهم بر به خود آنان، به استثناي اراضي مكانيزه تا 500 هكتار، بود.
روستانشينان كشور در آستانه اصلاحات ارضي در سال 1339 به سه قشر متمايز تقسيم مي شدند و هركدام به طور كلي حدود يك سوم جمعيت روستاها را تشكيل ميدادند: رعاياي سهم بر يا اجاره كار، دهقانان خرده مالك و رعاياي خوش نشين. از آنجا كه مقررات اصلاحات ارضي تنها اراضي اربابي را در بر ميگرفت، كه حدود دو سوم اراضي زير كشت بود و نظر به اينكه حدود يك چهارم اين اراضي را مالكان با استفاده از شق تقسيم زمين ميان ارباب و رعيت براي خود نگاه داشتند اگر همه زارعان و اجاره كاران سهمبر، كه روي اين اراضي كشت ميكردند، نيز در عمل مشمول مقررات اصلاحات اراضي ميشدند، يك سوم از اهالي روستاها نزديك به نيمي از اراضي زير كشت را به دست ميآوردند و به دهقانان مستقل و خرده مالك تبديل ميشدند. حال اگر دهقانان خرده مالك را كه در آستانه اصلاحات ارضي مالك اراضي خود بودند (حدود يك چهارم اراضي كشاورزي)، به دهقانان خرده مالك جديد بيفزاييم جمعيت آنان كمتر از دو سوم جمعيت روستايي و اراضي آنان نزديك به سه چهارم اراضي زير كشت برآورد ميشود.
از سوي ديگر، مالكان اراضي مكانيزه كه حدود 10 درصد اراضي را در اختيار داشتند و مالكاني كه با استفاده از شق تقسيم زمين ميان ارباب و رعيت حدود 15 تا 20 درصد از اراضي را براي خود نگاه داشته بودند، در عمل با در دست داشتن حدود 25 تا 30 درصد از اراضي آزاد شده از قيد و بند روابط ارباب رعيتي (حق نسق زراعي رعاياي سهم بر و اجاره كار) نيروي عمده كشاورزي تجاري را تشكيل ميدادند. ضمنا قشر كوچكي از رعاياي سابق و نيز خرده مالكان قديمي در روستاها بودند كه از قشرهاي مرفه دهقاني به شمار ميآمدند و به طور نسبي اراضي قابل ملاحظهاي در اختيار داشتند. آنان يا از قديم اين اراضي را مالك بودند و يا از طريق خريد اراضي رعاياي فقير و بدهكار اراضي خود را وسعت داده بودند. اين قشرها نيز در جريان اصلاحات ارضي موقعيت خود را تثبيت كردند و حتي در موارد گوناگون در غياب مالكان قديمي به بسط قدرت و نفوذ خود در روستا توفيق يافتند.
انبوه رعاياي خوش نشين و بيزمين، كه به طور عمده بر اثر رشد سريع جمعيت روستايي در دو دهه پيش از اصلاحات ارضي فزوني يافته و بيش از يك سوم جمعيت روستايي را تشكيل ميدادند، وضع مشخصي پيدا كرده و نيروي بالقوهاي براي مهاجرت به شهرها و يا كار روز مزدي در روستاها تشكيل دادند. به اين گروه بايد قشر وسيعي از دهقانان كم زمين را افزود كه حدود نيمي از رعاياي سابق را تشكيل ميدادند. دهقانان كم زمين يا پيش از اصلاحات ارضي سهم ناچيزي از اراضي نسق ده را در اختيار داشتند و يا به خاطر اجراي شق تقسيم زمين ميان ارباب و رعيت، بخشي از زمين در اختيار خود را از دست داده و به دهقانان كم زمين تبديل شدند. بنابراين اصلاحات ارضي روابط سنتي ارباب، رعيتي را از هم پاشيد، نسبت بهرهبرداريهاي ملكي را از 33 درصد به 93 درصد و نسبت اراضي، آنها را از 26درصد به 90 درصد اراضي كشاورزي افزايش داد و زمينه را براي پيدايش انواع بهرهبرداريهاي دهقاني و رشد و توسعه انواع بهرهبرداريهاي تجاري آماده كرد و انبوه كشاورزان بيزمين را به حال خود رها ساخت. سياستهاي ارضي و كشاورزي دولت از اواخر دهه 1340 بيشتر معطوف به گسترش بهرهبرداريهاي بزرگ تجاري در بخش خصوصي، بخش دولتي و بخش <خصوصي، دولتي> بود. سياستها و اقدامات مشخص دولت در اين زمينه از اين قرار بود: يك اختصاص اراضي زير سدها به كشت و صنعتهاي خصوصي و دولتي و واحدهاي بزرگ كشاورزي ماشيني مانند تخصيص بيش از 80 هزار هكتار اراضي زيرسد دز به 13 كشت و صنعت و بهرهبرداري بزرگ كشاورزي. دو، تاسيس هشت واحد بزرگ كشت و صنعت و مجتمع كشاورزي دولتي با تخصيص حدود 155 هزار هكتار زمين و با بودجه سالانه حدود 14 ميليارد ريال (بودجه سال 1359). سه، تاسيس بهرهبرداريهاي <دولتي، خصوصي> مانند 93 شركت سهامي زراعي با 415 هزار هكتار زمين و 39 شركت تعاوني توليد كشاورزي با حدود 100 هزار هكتار زمين كه مديريت آنها دولتي و سهام آنها متعلق به دهقانان زمينداري بود كه برحسب اندازه زميني كه به شركت واگذار كرده بودند از سهام شركت دريافت ميداشتند. چهار، تخصيص اراضي دولتي، كمكهاي بلاعوض و اعتبارات و وامهاي كم بهره به بهرهبرداريهاي بزرگ و متوسط تجاري به وسيله بانك توسعه كشاورزي ايران اين بانك از سال 1350 تا سال 1357 حدود 4 /97 ميليارد ريال كمك بلاعوض و وام كمبهره در اختيار حدود
2800 واحد بزرگ تجاري، قرارداد كه متوسط هر وام حدود 35 ميليون ريال بود. حال آنكه، در همين زمان بانك تعاون كشاورزي ايران كه به دهقانان (مرفه، ميان حال و ضعيف) وام ميداد، حدود 6/246 ميليارد ريال وام (به تعداد 6/2 ميليون وام) كه متوسط آن حدود 95 هزار ريال بود اعطا كرده است. گذشته از آن بانك توسعه كشاورزي به تاسيس شش بانك منطقهاي و موسسه سرمايهگذاري كشاورزي و نيز به مشاركت با 46 شركت بزرگ كشاورزي اقدام كرده است. كمكهاي متعدد دولت در زمينه ماشينيكردن كشاورزي نيز، كه سهم عمده آن نصيب واحدهاي بزرگ ميشود، به نوبه خود نقش موثري در رشد و توسعه كشاورزي تجاري در كشور داشته است.خلاصه اينكه، سياستها و اقدامات دولت در دو دهه گذشته موجب پيدايش و گسترش انواع بهرهبرداريهاي تجاري از دولتي و نيمه دولتي گرفته تا خصوصي و از بزرگ گرفته تا متوسط و كوچك شده است.نخستين آمارگيري كشاورزي كه در سال 1339 در آستانه اصلاحات ارضي انجام شد، حاكي از تمركز زياد زمين است. چنانكه كمتر از 17درصد بهرهبرداريها 60درصد اراضي و 40 درصد آنها تنها 5درصد اراضي را داشتند. اصلاحات ارضي كه اساسا معطوف به حفظ نسق زراعي ده بود تغيير چنداني در الگوي توزيع زمين نداد. زيرا رعاياي سهم بر و اجاره كار مالك تمام يا بخشي از اراضي مورد بهرهبرداري خود شدند. در نتيجه تنها تاثير عمده اصلاحات ارضي در روال توزيع زمين آن بود كه گروهي از رعايا كه مشمول شق تقسيم شده بودند بخشي از اراضي خود را از دست دادند و به گروه بهرهبرداران در گروههاي بالاتر (10 هكتار و بيشتر) افزوده شدند و بدينترتيب در نتيجه اصلاحات ارضي تمركز زمين تا حدي افزايش پيدا كرد، لكن به علت در دسترس نبودن اطلاعات كافي برآورد ميزان زمين تاثير، اين عامل مقدور نيست. عامل ديگري كه بيش از اصلاحات ارضي در افزايش تمركز زمين موثر بود نحوه توزيع حدود 5 ميليون هكتار (45 درصد كل زمينهاي كشاورزي) اراضي جديد است كه از سال 1339 تا سال 1353 به زمينهاي كشاورزي افزوده شد: 39 درصد به بهرهبرداريهاي 50 هكتار و بيشتر، 44 درصد به بهرهبرداريهاي 10 تا 50هكتار، 11درصد به بهرهبرداريهاي 5 تا 10 هكتار و 6درصد به بهرهبرداريهاي كمتر از 5هكتار. در همين دوره 600 هزار واحد نيز به شمار بهرهبرداريها اضافه شد، لكن از آنجا كه نسبت افزايش شمار واحدها به نسبت افزايش حجم اراضي در بهرهبرداريهاي بزرگتر كمتر و در بهرهبرداري كوچكتر بيشتر بود ميزان تمركز زمين تا حدي فزوني گرفت و ضريب انباشتگي جيبني از حدود 60/0 در سال 1339 به 65/0 در سال 1353 افزايش يافت.در اين دوران شمار بهرهبرداريهاي بزرگ (50 هكتار و بيشتر) از 12 هزار به 26 هزار واحد و اراضي آنها كمتر از 5/ 1 ميليون هكتار به حدود 5/3 ميليون هكتار و شمار بهرهبردارهاي متوسط (10 هكتار تا كمتر از 50 هكتار) از حدود 300 هزار به حدود 400 هزار و اراضي آنها از 4/ 5 ميليون هكتار به 5/ 7 ميليون هكتار افزايش يافت. يعني حدود 18درصد بهرهبرداريها (10 هكتار و بيشتر) حدود 67 درصد اراضي كشاورزي را در اختيار گرفتند، در حاليكه حدود 43 درصد بهرهبرداريها ( 2 هكتار و كمتر) 3 /4 درصد اراضي را داشتند. بنابراين اصلاحات ارضي و سياستهاي كشاورزي دولت از يكسو موجب افزايش واحدهاي كوچك غير اقتصادي گرديد و از سوي ديگر با مداخله و مباشرت مستقيم دولت به تمركز اراضي در بهرهبرداريهاي بزرگ انجاميد. مساله غير اقتصادي بودن واحدهاي كوچك، به خصوص در كشت غلات در مناطق خشك، از آن رو پديد آمد كه پس از اصلاحات ارضي با از ميان رفتن روابط ارباب - رعيتي، سازمانهاي توليد جمعي (بنه، صحرا ...) نيز كه از تاسيسات اربابي بود، از ميان رفت و واحدهاي كوچك بييار و ياور شدند، ديگر اينكه شمار اين واحدها و نسبت آنها در كل بهرهبرداريها تا حدي افزايش يافت در حاليكه نسبت اراضي در اختيار آنها كاهش يافت. چنانكه شمار بهرهبرداريهاي كمتر از 2 هكتار از حدود 750 هزار در سال 1339 به بيش از يك ميليون واحد در سال 1353 رسيد. در حاليكه متوسط اراضي در اختيار آنها از 76/0 هكتار به 66/0 هكتار كاهش يافت.
پس از اشغال ایران توسط انگلیس و شوروی و سپس آمریکا در جنگ جهانی دوم، رقابت استعمارگران بر سر منافع، خصوصا نفت، تشدید شد. دولت ایران بعد از مواجهه با تقاضای شرکتهای نفتی هر سه کشور، اعلام نمود که دادن هرگونه امتیاز باید به بعد از جنگ موکول شود، زیرا در زمان حاضر و به دلیل وجود جنگ، وضعیت اقتصادی کشورها روشن نیست. در نتیجه تقاضای هر سه دولت رد شد.
پس از اعلام موضع دولت، روزنامههای حزب توده، از رد پیشنهاد شوروی به خشم آمده، دولت را به باد انتقاد گرفتند.دکتر محمد مصدق هم چند روز بعد در مجلس شورای ملی نطق مفصلی ایراد کرد و پاسخ روزنامهها و کشورهای خواستار امتیاز را داد و طرحی به مجلس پیشنهاد کرد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس و شوروی موظف بودند ظرف مدت شش ماه پس از خاتمه جنگ، نیروهای خود را از خاک ایران تخلیه نمایند، اما شوروی نه تنها از خاک ایران خارج نشد، بلکه به نیروهای دیگری هم وارد نقاط شمالی ایران کرد. در این زمان قوام، نخست وزیر ایران بود، در نتیجه سیاستی که وی در قبال شورویها اتخاذ نمود، نیروهای شوروی خاک ایران را ترک کردند.
یکی از اقدامات قوام، عقد قراردادی بود که بین دولت ایران و سفیر شوروی در تهران به امضا رسید. براساس این قرارداد، نیروهای شوروی میبایست ظرف یک ماه و نیم خاک ایران را ترک کنند و قرار شد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی ایجاد شود و اساسنامه آن ظرف هفت ماه برای تصویب به مجلس پانزدهم پیشنهاد گردد. در سیام مهرماه 1326، نمایندگان مجلس شورای ملی ماده واحدهای را به تصویب رساندند که منتفی شدن قرارداد نفت ایران و شوروی هدف اصلی آن بود. همچنین در این ماده واحده تاکید شده بود که دادن هرگونه امتیازی به خارجیها ممنوع است و دولت مکلف است که به منظور استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب اقدام کند.
تحرکات انگلیس و قرارداد گس - گلشاییان
دولت انگلستان از تصویب این ماده واحده ناراضی نبود، زیرا این طرح موجب شده بود که دست شورویها از منابع نفتی ایران کوتاه گردد. اما دولت انگلستان به منظور حفظ سلطه خویش بر نفت جنوب و جلوگیری از استیفای حقوق ملت ایران با مقامات کشور وارد مذاکره شد تا قراردادی را به تصویب برساند که قرارداد 1933 را مورد تایید و تاکید قرار دهد. در پی این قرارداد که به قرارداد "گس- گلشاییان" یا قرارداد الحاقی (الحاقی به قرارداد 1933) مشهور گشت، مخالفتها و اعتراضهای شدیدی از سوی بعضی از نمایندگان و همچنین از سوی بخش آگاه جامعة ایران بالا گرفت. قرارداد الحاقی در تاریخ 26 تیر ماه 1328، به عنوان ضمیمه قرارداد اصلی، یعنی امتیازنامه 1932 به امضای گلشاییان نماینده دولت ایران و وزیر دارایی وقت و «گس» نماینده شرکت نفت رسید. به رغم اینکه برخی از مواد قرارداد به نفع ایران بود، اما در واقع این دولت بریتانیا بود که طبق قرارداد توانست به اعتبار قانونی قرارداد دارسی که به تصویب مجلس نرسیده بود، بیفزاید و همچنین تمدید 33 ساله آن را تایید و تقویت کند. بر اساس قرارداد گس – گلشاییان سلطه انگلیس بر منابع نفتی ایران تا سال 1361 شمسی تضمین می شد.براساس ماده ده قرارداد الحاقی، مقررات قرارداد 1933 در کمال اعتبار و قوت خود باقی بود و دولت ایران براحتی نمیتوانست آن را لغو نماید.
اما گفت و گوهای مقدماتی و پیرامونی آن به مردم ایران آگاهی بخشید و مبارزه برای دفاع از حقوق اساسی ایران را از حالت پارلمانی به یک جهاد ملی تبدیل کرد.
آیت الله کاشانی تلاش کرد تا مبارزه را هدفدارتر نماید. وی اعلامیه شدید اللحنی علیه شرکت نفت صادر کرد و در آن خواهان لغو امتیاز شد. طرح لغو امتیاز نفت در بین مردم، برای انگلیس و رژیم بسیار گران بود و برای خود آیتالله کاشانی هم تبعید به لبنان را در پی داشت.
تشکیل مجلس شانزدهم و نخست وزیری رزمآرا
مجلس شانزدهم در 20 بهمن 1328 آغاز به کار کرد و دولت ساعد به دلیل عدم رای اعتماد در 27 اسفند ماه همین سال ساقط شد و علی منصور به خواست سفارت انگلیس بر شاه تحمیل و مامور تشکیل کابینه گردید. منصور برای جلب رضایت نیروهای مذهبی از آیتالله کاشانی که در لبنان در تبعید به سر میبرد دعوت کرد تا به ایران بیاید؛ ورود آیت الله کاشانی نه تنها به نفع منصور نبود، بلکه تظاهرات خود جوش مردمی را نیز درپی داشت.
آیت الله کاشانی یک هفته پس از ورود، در 28 خرداد ماه پیامی به مجلس شورا فرستاد که توسط دکتر مصدق در صحن مجلس قرائت گردید. این پیام در واکنش به طرح درباره قرارداد الحاقی در مجلس شورا، توسط منصور بود. منصور که از یک طرف با از دست دادن پشتوانه خود، یعنی انگلیس مواجه شد و از طرف دیگر با مخالفتهای پی در پی آیتالله کاشانی روبرو گردید، به ناچار در پنجم تیرماه ، پس از سه ماه حکومت، مجبور به استعفا شد و رزم آرا جایگزین وی گردید و به نخست وزیری رسید.
مساله مهمی که رزم آرا مامور آن شد، تصویب لایحه الحاقی گس– گلشاییان بود که در زمان منصور به مجلس تقدیم شده و در کمیسیون نفت تحت بررسی بود. کمیسیون موظف بود قرارداد الحاقی را بررسی و نظرات خود را به مجلس اعلام کند. پس از بحثهای فراوان، کمیسیون در 19 آذر ماه، گزارش و نتیجه کار خود را به این شرح به مجلس تقدیم کرد: «چون قرارداد الحاقی کافی برای استیفای حقوق ایران نیست، لذا مخالفت خود را با آن اظهار میدارد.»
سرانجام روز 26 آذر ماه، گزارش کمیسیون در مجلس طرح شد و مجلس به آن رای مثبت داد و بدین ترتیب قرارداد گس – گلشاییان از دور خارج شد.
ملی شدن نفت
نمایندگان در کمیسیون نفت در خلال بحثهای خود، از ملی شدن صنعت نفت سخن به میان میآوردند. هنگام تصویب گزارش کمیسیون نفت طرحی با امضای یازده نفر، مبنی بر ملی شدن صنعت نفت به مجلس تقدیم شد، اما چون امضای کافی نداشت، مطرح نشد.
از سوی دیگر رزم آرا تلاش میکرد تا راهحلی برای خروج از بنبستی که کمیسیون نفت برای او به وجود آورده بود، به دست آورد، بنابراین سعی میکرد با تمام توان از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند. وی پس از مصوبه 26 آذر ماه مجلس، در سوم دی ماه، در جلسه خصوصی مجلس شرکت کرد و به شدت علیه ملی شدن نفت، سخن راند و در پایان با صراحت تمام گفت: " ملی کردن صنعت نفت بزرگترین خیانت است." دو روز بعد، وزیر دارایی، غلامحسین فروهر به مجلس آمد و ضمن مخالفت با ملی شدن صنعت نفت، لایحه قرارداد گس- گلشاییان را مسترد کرد.
روز 8 دی ماه به دعوت آیت الله کاشانی و برخی احزاب جبهه ملی، جمعیتی چند هزار نفری در میدان بهارستان تجمع و در خاتمه قطعنامهای صادر کردند که در آن به استرداد قرارداد الحاقی اعتراض شد.
پس از کارشکنیهای مداوم و شگردهای توطئهآمیز رزم آرا، رهبران نهضت ملی شدن نفت به این نتیجه رسیدند که در این برهه ، مانع اصلی، شخص رزم آرا ست. در آن زمان نهضت مردمی به رهبری آیت الله کاشانی، جبهه ملی به رهبری دکترمصدق به همراه برخی از نمایندگان مجلس و فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی برای ملی شدن نفت تلاش میکردند. نواب صفوی و فداییان اسلام تصمیم گرفتند تا با یک اقدام انقلابی، سد راه نهضت ملی، یعنی رزم آرا را از میان بردارند.
پس از رزمآرا دیگر هیچ یک از نمایندگان وابسته به انگلیس را یارای مقابله با نهضت ملی شدن نفت نبود؛ از اینرو کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور را پذیرفت و طرح زیر را به مجلس تقدیم کرد." نظر به اینکه ضمن پیشنهادهای واصله به کمیسیون نفت مبنی بر ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آنجایی که وقت کافی برای مطالعه در اطراف اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون مخصوص نفت از مجلس شورای ملی تقاضای دو ماه تمدید مینماید. بنابر این ماده واحده ذیل را با قیود دو فوریت برای تصویب، تقدیم مجلس شورای ملی مینماید.ماده واحده: مجلس شورای ملی تصمیم مورخ 17/12/29 کمیسیون مخصوص نفت را تایید و با تمدید مدت موافقت مینماید. تبصره 1) کمیسیون نفت مجاز است از کارشناسان داخلی و خارجی در صورت لزوم دعوت نماید و مورد استفاده قرار دهد.
تبصره 2) آقایان نمایندگان حق دارند تا پانزده روز بعد از تشکیل کمیسیون حق حضور داشته باشند.
سرانجام ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز 24 اسفند در مجلس شورای ملی مطرح شد و به اتفاق آرا به تصویب رسید. و بالاخره در 29 اسفند 1329 مجلس بر ملی شدن صنعت نفت صحه گذاشت و گزارش پیشنهادی کمیسیون نفت را به شرح زیر تصویب نمود:
«به نام سعادت ملت ایران و به منظور تامین صلح جهان، امضاءکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی شود، یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری، در دست دولت قرار گیرد.»
پس از به نخست وزیری رسیدن مصدق در اردیبهشت 1330 و اصلاح جزیی در گزارش 9 مادهای کمیسیون نفت، اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت قرار گرفت.
با ملی شدن نفت هیئت خلع ید به جنوب عزیمت نموده و تابلوی" ریاست شرکت" از سر در دفتر مرکزی خرمشهر کنده شد و به جای آن "هیئت مدیره موقت " نصب گردید. از آن پس کلیه تاسیسات و ادارات شرکت زیر نظر هیئت مدیره جدید بود؛ کارکنان خارجی که از این رویداد ناراضی بودند، در تاریخ دهم مهرماه 1330 همگی ایران را ترک نمودند.
بازگشت خارجیان و تشکیل کنسرسیوم 1330
آنچه نگاشته شد مروری بود بر مهمترین وقایع منجر به ملی شدن صنعت نفت ایران که بیشتر تلاش فعالان حوزه قانونگذاری و دولتمردان و نخبگان جامعه را در برمی گرفت؛ اما حقیقت این است که صنعت بزرگ نفت در فرایندی طولانی با گذر از پیچ و خم ها و فراز و نشیب های بسیار گریبان خود را از دست بیگانگان به در آورده و پس از افت و خیز بسیار سایه سنگین خارجی ها را از سر خود کم کرده است. این مساله ساده ای نیست که تا زمان ملی شدن صنعت نفت تعداد کارمندان عالی رتبه ایرانی در تمام مناطق نفت خیز و ادارات شرکت نفت از 30 نفر تجاوز نمی کرده است؛ با این وصف باید ملی شدن صنعت نفت را به عنوان یک نقطه آغاز برای بومی شدن این صنعت پیچیده در نظر گرفت. صنعتی که تماما وارداتی بود. نفت و یکسره شدن کار کمپانی نفت ایران و انگلیس پایان نمی یابد و بعد از این واقعه باز حضور خواهران نفتی و تشکیل کنسرسیومی جدید را در تاریخ هفتم آبان ماه 1333 شاهد هستیم؛ در این تاریخ قراردادی بین دولت ایران از یک سو و کنسرسیومی از شرکتهای صاحب نام نفتی منعقد شد. شرکتهای عضو کنسرسیوم نفت ایران دو شرکت به نام های "شرکت سهامی اکتشاف و تولید نفت ایران " و "شرکت سهامی تصفیه نفت ایران " تشکیل دادند که روی هم" شرکتهای عامل نفت ایران " نامیده می شد. این دو شرکت به ترتیب اختیار اکتشاف و تولید نفت خام و گاز طبیعی در حوزه معینی در جنوب ایران به نام " حوزه قرارداد" و تصفیه نفت خام و گاز حاصله را عهده دار بودند. شرکتهای عامل نفت ایران طبق قوانین کشور هلند تشکیل شده و در ایران به ثبت رسیده بودند. هریک از شرکتهای عضو کنسرسیوم نفت ایران یک شرکت بازرگانی تاسیس کرده و در ایران به ثبت رسانده بودند که منفردا و مجزا از یکدیگر عمل کرده و نفت خام و گاز طبیعی حاصل از حوزه قرارداد را از شرکت ملی نفت ایران خریداری کرده و به خارج از کشور صادر می کردند. این شرکتهای بازرگانی همچنین بخشی از نفت خام خریداری شده را پالایش نموده و به صورت فرآورده به خارج صادر می کردند. تعهدات مالی شرکتهای بازرگانی تاسیس شده در دل شرکتهای عضو کنسرسیوم، عبارت بود از یک پرداخت مشخص تحت عنوان حق الارض که شامل کلیه نفت خام صادراتی می شد و مالیات بر درآمدی بود که به نسبت درصدی از منافع حاصل از صدور نفت بر اساس بهای اعلان شده نفت خام به دولت ایران می پرداختند.(این درصد از 23 آبان ماه 1349 به 55درصد افزایش یافت.)
وظایف و اختیارات شرکت ملی نفت ایران تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت ملی نفت ایران کار توزیع و فروش فرآورده های نفتی و گاز طبیعی جهت مصارف داخلی را به عهده داشت. شرکتهای عامل نفت ایران فرآورده های نفتی ، گاز طبیعی و نفت خام مورد نیاز برای مصارف داخلی را به شرکت ملی نفت ایران تحویل می دادند.
شرکت ملی نفت ایران همچنین مسئولیت تامین ، نگهداری و اداره خدمات پشتیبانی تولید را تحت عنوان" خدمات غیرصنعتی" به عهده داشت که در مقابل " عملیات صنعتی" قرار می گرفت که انحصارا در اختیار خارجیان بود. تاسیسات ثابت صنعت نفت ایران در این دوره اگرچه متعلق به شرکت ملی نفت ایران بود، اما بر اساس قرارداد، شرکتهای عضو کنسرسیوم حق استفاده انحصاری از آنها را در طول مدت قرارداد داشتند.با آغاز فعالیت کنسرسیوم اگرچه قراربود قانون ملی شدن نفت اجرا شود اما در عمل دولت ایران و شرکت ملی نفت اختیارات بسیار محدودی داشتند؛ تا مهرماه 1353 اعضای کنسرسیوم بدون دخالت دولت ایران برای تعیین میزان تولید و قیمت نفت که عوامل اصلی و تعیین کننده درآمد کشور بودند،تصمیم می گرفتند و دولت ایران در این خصوص هیچ اختیاری نداشت. از سال 1353 و تشکیل شرکت سهامی خاص خدمات نفت ایران(osco ) تغییرات عمیق و عمده ای در ارتباط با نحوه نظارت و دخالت دولت در کار کنسرسیوم به وجود آمد اما واقعیت این است که تا وقوع انقلاب اسلامی، مالکیت ایران بر منابع نفتی خود به طور کامل تحقق نیافته بود.
وقوع انقلاب اسلامی و اعتصابات گسترده در صنعت نفت
شعله های خشم مردم از دستگاه حکومت پهلوی بتدریج تمام کشور را در بر می گرفت. نفت، صنعت مادر و اصلی ترین شریان اقتصادی کشور بیش از این نمی توانست نظاره گر حضور بیگانه و تحمل تحقیر دیرپایی باشد که از ابتدای قرارداد دارسی بر نیروهای بومی روا داشته میشد. سرانجام در آبان ماه 57 نخستین جرقه اعتصابات در مناطق نفت خیز جنوب زده شد و در یک اقدام نسبتا هماهنگ، گروههای کارگری دست از کار کشیدند. بتدریج دامنه اعتصابات به شرکت خاص خدمات نفت ایران (OSCO) نیز که در اختیار خارجی ها بوده و عملیات تولید را راهبری می کرد، کشیده شد . گروههای منسجم کارگری و کارمندی چند نقطه از منطقه شرکتی نیوسایت از جمله ساختمان مرکزی شرکت نفت در اهواز موسوم به دوطبقه را محل تجمع خود قرار داده و ظهرها به نماز جماعت می ایستادند تا بر نگرانی روز افزون چشم آبی ها که از پس پنجره های نیمه باز دفاتر خود، به این تجمعات روز افزون می نگریستند، بیفزایند.
به سرعت دامنه اعتصابات گسترده شد، آبادان که مثل همیشه پیشگام بود و گچساران و خارک و مارون و آغاجاری و مسجدسلیمان و هفتکل ؛ هفت اقلیم نفت ایران تصمیم تاریخی خود را گرفته بودند. کارکنان پالایشگاه تهران نیز که در مرکز حوادث انقلاب بودند. در جنوب اما کار به همین سادگیها نبود ؛ کارکنان ایرانی که در طول سالهای بعداز ملی شدن نفت بتدریج برتعدادشان افزوده شده و بجز راهبری عملیات و مدیریت میدانهای نفتی ، تقریبا برتمام امور راه اندازی و نگهداشت تاسیسات اشراف داشتند، اکنون دست از کار کشیده و به صفوف متراکم مردم و انقلاب پیوسته اند. لذا ماموران امنیتی تلاش مضاعفی برای برگرداندن نیروهای گریزپای نفت آغاز کردند و فشارها از هرسو بر اعتصاب کنندگان فزونی می گرفت. بستن شیرهای نفت اوضاع را بکلی دگرگون کرده و انقلاب را به پیروزی نزدیک ساخته بود؛ موقعیت دشواری بود و بیم آن می رفت که رژیم با شکستن اعتصابات و از سر گیری صادرات نفت جانی تازه گرفته و روحیه انقلابیون را نیز خدشه دار سازد. کارکنان نفت جنوب تا این زمان به هر دردسری که بود در برابر فشارهای مختلفی که از بیرون صنعت وارد می شد ، دوام آورده و به اعتصاب خود ادامه می دادند اما یک نیروی قاهره ای نیاز بود که شر برخی مدیران خارجی را که بی اعتنا به اوضاع کلی کشور و خواسته مردم، برای پایان دادن به اعتصابات و برگرداندن اجباری کارکنان به تاسیسات می کوشیدند،از سر اعتصابیون کم کند. دراین مقطع از انقلاب نیروها و تشکل های سیاسی فعال که تا این زمان؛ دورادور مراقب وضعیت اعتصابیون بودند، لازم دانستند که در چند مورد مستقیما وارد عمل شوند از جمله در برخورد با برخی مدیران شرکت خاص خدمات نفت ایران که بی توجه به اوضاع جاری و خواست عموم ، همچنان بر طبل تولید و صدور نفت می کوبیدند. باری اختلافات که بالا گرفت یکی دو تن از مدیران ارشد و میانی نفت جنوب جان بر سر لجاجت خود نهاده و از میان رفتند. در ششم دی ماه 57 درست در زمانی که سران کشورهای غربی و آمریکا در گوادلوپ گرد هم آمده، اجلاس فشردهای را در باب اوضاع ایران پی میگرفتند، انتشار یک خبر تکان دهنده در رسانه ها، سران دنیای صنعتی را شگفت زده کرد: "امروز صادرات نفت ایران بکلی قطع شد!"
خروج خارجیان و راهبری صنعت نفت توسط متخصصان ایرانی
سرانجام اختیار امور تاسیسات نفتی به دست کارکنان ایرانی افتاد و خارجیها برای دومین بار درتاریخ صنعت نفت مهیای رفتن شدند. در مناطق خارجی نشین اهواز، آبادان و سایر مناطق، کارشناسان آمریکایی و اروپایی با شتاب هرچه تمام بخشی از اموال ، اثاثیه شخصی و اتومبیل های خود را به حراج گذاشته و خانه و باغ ها را رها نموده و مناطق نفت خیز را ترک می کردند.آنان اما با توجه به وضعیت اداره و راهبری صنعت نفت ایران که به نظر می رسید بدون حضور خارجیان سامان نخواهد یافت، تصورمی کردند این اتفاق نیز چیزی شبیه جریان خلع ید و خروج یکباره انگلیسی هاست که بتدریج فرو کش نموده و آنان بزودی بازخواهند گشت . فرودگاه اهوازکه زمانی ورود به موقع کارشناسان خارجی را تسهیل می کرد، اکنون در آخرین روزهای مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، با پروازهای پی درپی، خروج ناگهانی آنان را سرعت می بخشید؛ در آستانه در ورودی فرودگاه، یک مهندس میانسال آمریکایی در حالی که چمدانش را پشت سر می کشید، روبه یکی از کارمندان ایرانی، گفت: دوباره می بینمت دوست عزیز! ما زود بر می گردیم! و او بی درنگ پاسخ داد: نه این بار نه ! بعید است دوباره برگردید!
فصل اول - تعاريف : ماده اول - اصلاحاتي كه در اين قانون به كار برده شده از نظر اجراي اين قانون به شرح زير تعريف مي شود: 1 - كشاورزي - عبارت است از توليد محصول به وسيله عمليات زراعي و همچنين دامداري و توليد محصولات حيواني . 2 - كشاورز - كسي است كه خود مالك زمين بوده و شخصا به كشاورزي اشتغال دارد و منبع اصلي درآمد او از راه كشاورزي تامين شود. 3 - كمك كشاورز - كسي است كه مالك زمين و عوامل ديگر كشاورزي نيست و در مقابل انجام كار معين كشاورزي مزد (نقدي يا جنسي ) دريافت مي كند. 4 - زارع كسي است كه مالك زمين نيست و در زمين متعلق به ديگري كشاورزي مي كند و مقداري از محصول را به صورت نقدي يا جنسي به مالك مي دهد. 5 - رييس خانوار - كسي است كه متكفل معاش خانوار است . 6 - خانوار - عبارت است از زن و شوهر و فرزنداني كه تحت تكفل يا ولايت رييس خانوار هستند و از نظر مقررات اين قانون در حكم يك شخص محسوب مي شوند. 7 - مالك - كسي است كه داراي زمين باشد بدون آن كه شخصا به كشاورزي اشتغال داشته باشد. 8 - اشخاص مندرج در اين قانون اعم است از اشخاص حقيقي و اشخاص حقوقي . 9 - زمين - منظور از زمين (ارض ) در اين قانون زميني است كه بتوان آن را براي يك يا چند نوع از امور كشاورزي مورد استفاده قرار داد. الف - زمين بائر - زميني است كه در آن عمليات زراعي انجام نگرفته باشد. ب - اراضي موات - زمينهاي بايري است كه ملك اشخاص نمي باشد. پ - مرتع - زميني است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه به طور طبيعي حداقل هر هكتار آن بتواند يكصد كيلو وزن دام زنده را در يك فصل چرا تعليف نمايد و يا با توجه به عرف محل هيات اصلاحات اراضي استان مرتع بودن آن را تاييد نمايد. ت - زمين آبي - زميني است كه زراعت آن از آب دائمي رود يا استخر يا قنات يا چشمه يا چاه و امثال آن آبياري مي شود. ث - زمين ديم - زميني است كه زراعت آن از آب باران يا سيلاب مشروب مي شود. ج - بيشه يا قلمستان - زميني است كه در آن درختان غير مثمر به وسيله اشخاص غرس شده و تعداد درخت در هر هكتار آن از هزار اصله تجاوز نمايد. چ - باغ ميوه - زميني است كه در آن درختان ميوه يا مو به وسيله اشخاص غرس و يا پيوند شده باشد و تعداد درخت ميوه يا مو در هر هكتار آن از يكصد اصله كمتر نباشد و در مورد درختان خرما و زيتون تعداد در هر هكتار از پنجاه اصله كمتر نباشد. فصل دوم - حدود مالكيت ماده دوم - حداكثر مالكيت زمين هر شخص در تمام كشور اعم از قطعات متصل يا مجزي مجموعا چهار صد هكتار (آيش و زير كشت ) از اراضي آبي و يا هشتصد هكتار (آيش و زير كشت ) از اراضي ديم و باير و يا مقداري زمين آبي و ديم و يا باير است كه مجموع آنها از حداكثر زمين ديم و باير مجاز تجاوز نكند (هر هكتار آبي - معادل دو هكتار ديم و باير محسوب خواهد شد) مي باشد و مالك مي تواند به ميل خود زمين مورد تشخيص خود را به مقدار معين فوق از اراضي متعلق به خود انتخاب نمايد. تبصره 1 - در مورد اراضي كه تا تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس وقت خاص شده است براي هر يك از موقوف عليهم تا ميزان مقرر در ماده كماكان به صورت وقف خاص باقي خواهد ماند و وجوه حاصل از فروش مازاد موقوفات مزبور با نظارت اداره اوقاف اختصاص به خريد مال ديگري داده مي شود تا طبق ماده 90 قانون مدني مورد عمل قرار گيرد و در مورد زمينهايي كه پس از تاريخ تقديم اين لايحه وقف خاص مي شود مجموع سهام موقوف عليهم نبايد از ميزان مجاز مقرر در اين ماده براي يك شخص تجاوز نمايد و مقدار زميني كه به اين ترتيب وقف خاص مي شود از مجموع زمينهايي كه به موجب همين ماده در ملكيت مالك باقي مي ماند كسر خواهد شد. تبصره 2 - در مورد اراضي كه تا تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس وقف خاص و عام شده است سهم وقف خاص مشمول قسمت اول تبصره يك خواهد بود و در مورد اراضي كه پس از تاريخ تقديم اين لايحه وقف خاص و عام مي شود مجموع سهام وقف خاص مشمول قسمت دوم تبصره يك خواهد بود. تبصره 3 - در مورد موقوفات خاص وظايفي كه طبق اين قانون به عهده مالك گذارده شده است با متوليان و يا قائم مقام قانوني آنان مي باشد. ماده سوم - مستثنيات از ماده 2 به قرار زير است : 1 - اگر مالك يا (مالكين ) اراضي سهم خود را از زمين هاي يك ده يا يك مزرعه انتخاب كند كه آب يك يا چند رشته قنات ملكي او يا چاه ملكي او مشرب شود كليه زمينهاي آن ده يا مزرعه كه به طريق فوق مشروب مي شود به ملكيت او باقي مي ماند و چنانچه تعهد نمايد آب قنات يا قنوات خود را افزايش دهد و يا قنات يا چاه جديدي احداث نمايد و يا قنوات مخروبه را داير كند كه در نتيجه اراضي ديم و باير زائد بر حد نصاب او در آن ده يا مزرعه نيز آبي شود كميسيون اصلاحات ارضي استان مي تواند مقدار اراضي مورد تقاضا را در اختيار او قرار دهد. ولي اگر در ظرف چهار سال از تاريخ واگذاري آب براي كشت آنها تهيه ننمايد آن قسمت از اراضي كه آب براي آن تهيه نشده بلاعوض به ملكيت دولت در مي آيد چنانچه مالك يا مالكين اراضي سهم خود را از زمينهاي يك ده انتخاب كند و آن راضي توسط سد يا شق آنهايي كه از طرف مالك يا مالكين احداث شده باشد مشروب شود فقط در صورتي كه مخارج داير نگاهداشتن آنها در حدود مخارج حفظ و نگاهداري قنوات باشد با تشخيص كميسيون اصلاحات اراضي استان (مذكور در ماده نهم ) مشمول اين بند خواهد بود. 2 - باغات ميوه و قلمستان كه عرصه و اعياني آنها متعلق به مالك باشد كلا به ملكيت مالك باقي خواهد ماند ولي در مورد باغات ميوه و قلمستانهايي كه عرصه آنها متعلق به مالك و تمام و يا قسمتي از اعياني آنها متعلق به زارع باشد حداكثر مالكيت با توجه به ميزان درآمد از طرف هيات عالي اصلاحات ارضي (مذكور در ماده هشتم ) براي هزينه منطقه تعيين خواهد شد ولي در قسمت اخير به هر حال براي هر شخص جمعا اعم از قطعات متصل يا مجزا بيش از دويست هكتار نخواهد بود. 3 - مالك مي تواند ظرف مدت دو سال پس از تصويب اين قانون قسمتي از اراضي (با رعايت حد نصاب ماده 2) و همچنين باغات و قلمستانهاي خود را به يك يا چند نفر از وراث قانوني خود منتقل نمايد مشروط بر اين كه مجموع اراضي و باغات و قلمستان هايي كه به اين ترتيب به ملكيت وراث در مي آيد از يك برابر و نيم آن چه كه طبق ماده 2 بند 2 اين ماده به خود مالك تعلق مي گيرد تجاوز ننمايد اراضي يا باغات و يا قلمستانهايي كه ظرف يك سال قبل از تقديم اين لايحه به مجلس مالك به ملكيت وراث قانوني خود درآورده باشد از ميزان فوق كسر خواهد شد و انتقالاتي كه به موجب اين بند داده مي شود از لحاظ ماليات مشمول قانون اصلاح قانون ماليات بر ارث و انتقالات بلاعوض نخواهد بود. تبصره - منظور از باغات و قلمستانهاي مندرج در اين بند قسمت اخير بند 2 (باغات و قلمستانهايي كه تمام يا قسمتي از اعياني آنها متعلق به زارع است ) مي باشد كه مبدا مهلت دو سال تاريخ اعلام نظر هيات عالي اصلاحات ارضي براي تشخيص نصاب مالكيت اشخاص در هر منطقه در مورد اين گونه باغات و قلمستانها مي باشد. 4 - ابنيه و تاسيسات واقع در اراضي مشمول اين قانون كه مربوط به كارهاي زراعي نيستند از قبيل خانه هاي شخصي مالك - مدارس - درمانگاهها - قهوه خانه ها - دكان - كاروانسرا - آسياب - كارخانه و نظاير آن و مراتع نيز مستثني است . 5 - مدارس و تاسيسات علمي مي توانند به هر اندازه زمين كه براي مطالعات و عمليات آنها ضروري باشد در مالكيت خود داشته باشند تشخيص اين گونه موسسات و تعيين مقدار زمين مورد لزوم با هيات عالي اصلاحات اراضي خواهد بود. 6 - اراضي كه مدت دو سال قبل از تقديم اين لايحه به مجلس حداقل يك دوره زراعي از طريق زراعت مكانيزه بدون شركت زارع و به وسيله كمك كشاورز مورد بهره برداري واقع شده باشد مادامي كه به اين ترتيب مورد بهره برداري است از مقررات ماده 2 مستثني است چنانچه بهره برداري اين قبيل اراضي از صورت زراعت مكانيزه و به وسيله كمك كشاورز خارج شود مشمول مقررات ماده 2 خواهد بود. 7 - هيات عالي اصلاحات ارضي مي تواند به مالك يا مالكيني كه بخواهند از تاريخ تصويب اين قانون به بعد اراضي باير واقع در ملك خود را از طريق كشاورزي مكانيزه و به وسيله كمك كشاورز (بدون شركت زارع ) مورد بهره برداري قرار دهد كه به شرح فوق عمل نمايند و مادام كه اين اراضي به ترتيب فوق مورد بهره برداري باشد مشمول ماده 2 نخواهد بود. 8 - هيات عالي اصلاحات ارضي مي تواند اراضي باير را كه به موجب مقررات اين قانون به دولت منتقل مي شود طبق آيين نامه مخصوصي كه به تصويب هيات دولت خواهد رسيد با اخذ مبلغ مناسب در اختيار متقاضيان ذيصلاحيت براي عمران بگذارد و متقاضي بايد تعهد كند ظرف حداكثر پنج سال مبادرت به عمران اين راضي نموده و در اين مدت لااقل هر سال در يك پنجم از اراضي مزبور عمليات كشاورزي انجام دهد و چنانچه به تعهد خود عمل نكند نسبت به مقداري كه تعهد در آن عمل نشده است قرارداد واگذاري لغو خواهد شد و اگر زراعت آنها به صورت مالك - زارع در آيد مشمول مقررات ماده 2 خواهد بود در واگذاري اراضي مالكين مربوط حق تقدم خواهند داشت . 9 - اراضي املاك آستانه قدس رضوي و مسجد گوهرشاد و آستانه حضرت معصومه و آستانه حضرت عبدالعظيم و شاه چراغ و شاه نعمت الله ولي و مدرسه عالي سپهسالار و شير و خورشيد سرخ و سلطان علي شاه گنابادي و مسجد سلطاني تهران و همچنين املاكي كه به منظور امور خيريه يا عام المنفعه يا آموزش و پرورش به موسسات خيريه واگذار شده يا مي شود (مشروط بر اين كه عام المنفعه بودن مقاصد آنها به تصويب هيات دولت برسد) و همچنين املاك موقوفه عام كه به مصرف امور خيريه و عام المنفعه مي رسد (مشروط بر اين كه عام المنفعه بودن آنها با رعايت نظر واقف به موجب تصويبنامه هيات دولت قبول شده يا بشود) و همچنين املاك پهلوي كه طبق برنامه مربوط تاكنون عمل شده و مي شود. 10 - چنانچه مالك اراضي ديم و باير يا آيش داخل حد نصاب سهم خود را به هزينه خود فارياب نمايد تمام آن اراضي به ملكيت او باقي خواهد ماند. ماده چهار - از تاريخ تصويب اين قانون هر شخصي كه از اراضي خود زائد بر آنچه كه طبق مواد 2 و 3 اين قانون به خود او تعلق مي گيرد و يا حق انتقال به وراث قانوني خود را دارد به هر عنوان از عناوين قانوني به ديگري انتقال دهد مكلف است عوارض عمراني معادل 50 درصد بهاي اراضي مورد انتقال را به دولت بپردازد. سردفتران اسناد رسمي مكلفند در موقع تنظيم سند عوارض عمراني مندرج در اين ماده را وصول و خلاصه معامله را به اداره كشاورزي استان مربوطه ارسال دارند. چنانچه نقل و انتقال مشمول اين ماده در فاصله بين تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس و تصويب نهايي آن انجام گرفته باشد انتقال دهنده بايد عوارض عمراني مندرج در اين ماده را به دولت بپردازد. تبصره 1 - چنانچه طبق تشخيص هيات عالي اصلاحات ارضي انتقال دهنده بهاي اراضي مورد انتقال را در سند انتقال كمتر از بهاي واقعي آن ذكر نمايد و يا براي عدم پرداخت عوارض عمراني مقرر در اين ماده به هر عنوان در دفاتر اسناد رسمي از اظهار به اين كه مجموع انتقالات واقعي او بيش از حد مجاز مي باشد خودداري نمايد مكلف است دو برابر عوارض واقعي پرداخت نشده خود را به دولت بپردازد. آيين نامه مربوط به اجراي اين ماده را وزارت كشاورزي تهيه و پس از تصويب هيات دولت به موقع اجرا خواهد گذارد. تبصره 2 - ششصد هكتار آبي (دو مقابل آن ديم ) كه مالك مي تواند به وراث قانوني خود يا ديگري انتقال دهد مشمول عوارض مزبور نخواهد بود. ماده پنجم - چنانچه مالك قبل از شروع عمل تقسيم در هر منطقه از طرف دولت اراضي مازاد بر حد نصاب خود را به نرخ عادله با توافق زارعين طبق اسناد رسمي به اطلاع نماينده وزارت كشاورزي به زارعين كه در همان اراضي به كشاورزي اشتغال دارند و ده نشين باشند انتقال دهد مشمول عوارض عمراني مقرر در ماده 4 نخواهد بود. ماده ششم - از تاريخ اجراي اين قانون چنانچه هر گونه عقد و معامله مجموع اراضي متعلق به هر شخص از حداكثر آنچه كه طبق مواد 2 و 3 اين قانون مجاز گرديده تجاوز كند مازاد به رايگان در اختيار دولت براي تقسيم قرار مي گيرد. فصل سوم - اراضي قابل تقسيم و مقررات مربوط به آن ماده هفتم - زمينهايي كه بنا به مقررات اين قانون تقسيم مي شود عبارت است از: الف - زمينهايي كه در اجراي مواد 2 و 3 اين قانون مازاد بر حد نصاب باقي مي ماند اعم از اين كه از طرف مالك يا مالكين نسبت به آن تقاضاي ثبت شده يا نشده باشد. ب - زمينهاي موات . پ - كليه اراضي موات و بايري كه در نتيجه اقدامات عمراني دولت قابل كشت مي شوند. تبصره - نسبت به اراضي خالصه طبق قانون تقسيم فروش خالصجات رفتار خواهد شد. ماده هشتم - به منظور تعيين روش كلي و تهيه آيين نامه هاي لازم و نظارت در اجراي وظايفي كه در اين قانون پيش بيني شده هياتي به نام هيات عالي اصلاحات ارضي به رياست نخست وزير و عضويت وزرا دادگستري - كشاورزي - كشور - دارايي و سه نفر از نمايندگان منتخب شوراي كشاورزي مركز كه ميزان مالكيت زمينهاي هر يك از آنها در موقع تشكيل هيات از حداكثر نصاب مقرر در ماده 2 تجاوز نكند تشكيل مي گردد. تبصره 1 - اجراي مصوبات و تصميمات هيات عالي اصلاحات ارضي و اداره امور مربوط به اين لايحه به عهده يك نفر مدير عامل كه با سمت معاونت وزارت كشاورزي به پيشنهاد هيات عالي و به فرمان ملوكانه منصوب مي گردد خواهد بود. تبصره 2 - كليه اعتباراتي كه براي اجراي اين قانون اختصاص داده مي شود در اختيار هيات مزبور است كه بنا به تشخيص خود و طبق آيين نامه اي كه به تصويب هيات دولت مي رسد توسط مدير عامل به مصرف برساند. ماده نهم - در هر استان يا فرمانداري كل كميسيون اصلاحات ارضي به رياست استاندار يا فرماندار كل يا قائم مقام او و عضويت رييس كل كشاورزي يا نماينده خاصي كه از طرف وزير كشاورزي تعيين مي شود و رييس دادگستري استان يا فرمانداري كل يا يك نفر قاضي به معرفي وزير دادگستري و رييس اداره ثبت اسناد و املاك استان يا فرمانداري كل يا قائم مقام او و سه نفر به معرفي شوراي كشاورزي مركز استان يا فرمانداري كل كه مقدار مالكيت زمينهاي هر يك از آنها در موقع تشكيل كميسيون از حداكثر نصاب مقرر در ماده 2 تجاوز ننمايد تشكيل خواهد شد. سازمان وظايف و حدود و اختيارات و مسئوليت كميسيون مزبور طبق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات عالي اصلاحات ارضي خواهد رسيد. اجراي عمل تقسيم در هر منطقه و همچنين حدود هر منطقه بنا به پيشنهاد وزارت كشاورزي و تصويب هيات عالي اصلاحات ارضي تعيين مي شود و در داخل هر منطقه دهات شش دانگي كه مالك آنها مقيم ده نباشد در تقسيم مقدم خواهد بود. ماده دهم - در هر منطقه كه به موجب ماده نهم عمل تقسيم شروع مي گردد مراتب بدوا به وسيله روزنامه كثيرالانتشار محل و ساير وسايل معمول و مناسب محل آگهي و به علاوه در مورد روزنامه رسمي كشور و يكي از جرايد كثيرالانتشار پايتخت اعلام خواهد شد در ظرف سه ماه از تاريخ نشر آخرين آگهي در روزنامه رسمي اشخاصي كه ميزان اراضي آنها از حد نصاب مقرر در ماده 2 تجاوز نمايد موظفند در اظهارنامه چاپي كه از طرف وزارت كشاورزي در دسترس آنها گذارده مي شود وضعيت املاك خود را از حد نصاب و مستثنيات ماده 3 با قيد مساحت تقريبي تنظيم و به انضمام رونوشت مصدق اسناد مالكيت و يا مستند تصرف خود به مقاماتي كه از طرف وزارت كشاورزي تعيين گرديده با اخذ رسيد تسليم نمايند و چنانچه از تسليم اظهارنامه تا موعد مقرر خودداري و يا عالما و عامدا بر خلاف حقيقت مطالبي قيد كنند به پرداخت جريمه از ده هزار ريال تا يكصد هزار ريال محكوم خواهند شد و در اين قبيل موارد كميسيون اصلاحات ارضي استان مبادرت به تنظيم صورت وضعيت مزبور خواهد كرد. تبصره 1 - در املاك مشاع اين وظيفه به عهده هر يك از مالكين نسبت به سهم خود مي باشد و در مورد صغار و محجورين وظيفه تسليم اظهارنامه به عهده سرپرست قانوني آنها است . تبصره 2 - نسبت به املاك متنازع فيها تا تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس هر يك از اصحاب دعوي مكلفند نسبت به سهم ادعايي خود جداگانه به تنظيم و تسليم اظهارنامه مذكور در اين ماده اقدام نمايند تسليم اظهارنامه فوق و اقداماتي كه در اين مورد به عمل مي آيد دليل بر مالكيت نخواهد بود و در اين مورد چنانچه تا تاريخ شروع عمل تقسيم در منطقه مربوط رفع تنازع به عمل نيايد تا ميزان مجموع زمينهاي موضوع دعوي مشروط به اين كه براي هر يك از اصحاب دعوي از حداكثر نصاب مقرر در ماده 2 تجاوز ننمايد منظور نموده و بقيه طبق مقررات اين قانون عمل خواهد شد و نسبت به اراضي متنازع فيها پس از تقديم اين لايحه به مجلس هر يك از اصحاب دعوي مكلف به تسليم اظهارنامه به شرح فوق خواهد بود. در اين صورت به ميزان سهم هر يك از متصرفين مشروط به اين كه از حداكثر نصاب مقرر در ماده 2 تجاوز ننمايد منظور گرديده و نسبت به بقيه نيز طبق مقررات اين قانون عمل خواهد شد. ماده يازدهم - در اراضي مشاع چنانچه در ظرف 6 ماه پس از شروع عمل تقسيم در منطقه مربوطه عمل افراد انجام نشود كميسيون اصلاحات ارضي موافق نظر اكثريت ملكي مالكين و در صورتي كه ظرف دو ماه به هر نحو اكثريت مزبور حاصل نشود كميسيون به انتخاب خود تا ميزان مجموع زمينهاي استحقاقي تمام مالكين طبق اين قانون از جمع اراضي مشاع مجزي و بقيه را تقسيم خواهد كرد. ماده دوازدهم - اراضي مشمول مقررات تقسيم اين قانون كه در تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس در اجاره رسمي است مشروط بر اين كه حداكثر 5 سال به خاتمه همان اجاره بيشتر نمانده باشد كماكان تا آخر مدت در اجازه باقي خواهد ماند در صورتي كه مدت اجاره از پنج سال تجاوز نمايد نسبت به بقيه مدت اجاره ملغي و عمل تقسيم انجام خواهد شد. فصل چهارم - ارزيابي و پرداخت بها ماده سيزدهم - در هر منطقه كه دستور تقسيم اراضي صادر شود كميسيون ارزيابي از طرف كميسيون اصلاحات ارضي استان تعيين مي گردد كه بهاي اراضي را به نرخ عادله تعيين نمايد. ماده چهاردهم - بهاي ارزيابي شده اراضي طبق ماده 13 به اقساط ده ساله از طرف دولت پرداخت خواهد شد دولت موظف است اعتبار لازم را براي اجراي اين قانون تامين نمايد. ماده پانزدهم - الف - نسبت به اراضي كه قبل از تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس مورد معاملات رهني و يا با حق استرداد به موجب اسناد رسمي واقع گرديده پس از انقضا مدت معامله و تعيين مالك قطعي آن طبق مقررات اين قانون خواهد شد. تبصره - در صورتي كه شش ماه پس از انقضاي مدت معاملات فوق مالك قطعي اراضي مشخص نگرديد كميسيون اصلاحات ارضي استان مكلف است به قائم مقامي از طرف داين تقاضاي صدور اجرائيه و اقدامات قانوني نمايد و اقدام كميسيون اصلاحات ارضي استان در صدور اجرائيه و تعقيب عمليات اجرايي مشروط بر اين است كه تمام يا قسمتي از اراضي مورد معامله مشمول اين قانون باشد. ب - هر گاه تمام يا قسمتي از زمين مورد تقسيم بعد از تقديم اين لايحه به مجلس در رهن يا معاملات با حق استرداد قرار گيرد مالك موظف است در ظرف 6 ماه از تاريخ شروع عمليات تقسيم در اين منطقه عين اراضي مرهونه مزبور را از رهن خارج سازد و در غير اين صورت دولت بدهي مالك را حداكثر تا ميزان بهاي اراضي كه به موجب ماده 13 ارزيابي شده طبق ماده 14 بداين تعهد پرداخت مي نمايد. در اين صورت اراضي مزبور بلافاصله آزاد شده محسوب و طبق اين قانون عمل مي شود. طلبكار مي تواند براي دريافت بقيه طلب خود از طريق قانوني اقدام نمايد در صورتي كه معاملات مذكور در بند الف پس از تقديم اين لايحه به مجلس تمديد يا تجديد شود مشمول مقررات بند ب خواهد بود. ماده شانزدهم - كميسيون اصلاحات ارضي استان پس از تعيين اراضي مورد تقسيم هر منطقه طبق اين قانون تصميم خود و بهاي اراضي ارزيابي شده را به مالكين ذينفع به نشانيهايي كه در اظهارنامه ذكر شده اطلاع مي دهد و نسخه اي از تصميم خود را به وسيله روزنامه هاي محلي و الصاق در نقاطي كه لازم باشد نشر مي دهد. مالكين مزبور چنانچه اعتراضي نسبت به اراضي مورد تقسيم يا بهاي اراضي ارزيابي شده داشته باشند مي توانند حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ آگهي اعتراض خود را به كميسيون اصلاحات ارضي استان تسليم نمايند كميسيون استان پس از رسيدگي نظر خود را حداكثر ظرف 6 ماه اعلام و اين نظريه در دادگاه شهرستان محل قابل اعتراض است دادگاه شهرستان خارج از نوبت به اين اعتراضات رسيدگي و راي آن در اين مورد قطعي و غير قابل پژوهش و فرجام خواهد بود. تبصره - چنانچه پس از اعلام تصميمات كميسيون مالك به جهتي از جهات قانوني ممنوع المداخله شود و يا فوت كند در اين صورت هر گاه ظرف ماده 6 ماه از تاريخ فوت يا پيدا شدن جهتي كه موجب منع مداخله شده است وراث متوفي يا نماينده قانوني مالك معلوم نشود دادستان شهرستان به نمايندگي متوفي يا مالك اقدام لازم را به عمل خواهد آورد. ماده هفدهم - پس از قطعيت تصميم مراجع مربوطه كميسيون اصلاحات ارضي استان مالك را براي انتقال سند به نام دولت (وزارت كشاورزي ) و دريافت بها (طبق مقررات اين قانون ) كتبا و به وسيله آگهي در محل دعوت مي نمايد. چنانچه ظرف مدت دو ماه از تاريخ آگهي مالك يا نماينده قانوني او حاضر به انتقال و تنظيم سند نباشد مكلف است ساليانه عوارض عمراني به ترتيب زير به دولت بپردازد: الف - براي هر هكتار از زمينهاي آبي (خواه زراعت بشود يا نشود) و يا باغ و يا قلمستان 1500 ريال . ب - براي هر هكتار از زمينهاي ديم (خواه زراعت بشود يا نشود) 750 ريال . پ - براي هر هكتار اراضي باير 500 ريال . تبصره - در موارد انتقال اراضي به دولت هر گاه عمليات ثبتي خاتمه يافته ولي سند مالكيت صادر نشده باشد اداره ثبت پس از انجام معامله سند مالكيت به نام دولت (اداره كشاورزي ) صادر خواهد نمود. فصل پنجم - مقررات مربوط به تقسيم و تحويل اراضي ماده هيجدهم - دولت موظف است اراضي انتقالي را به كساني كه مشمول دريافت زمين هستند به بهاي خريداري شده واگذار و بهاي آن را در ظرف مدت ده سال به اقساط متساوي ساليانه دريافت نمايد. ماده نوزدهم - زمينهايي كه بنا به مقررات اين قانون تقسيم مي شود به رييس خانوار انتقال داده مي شود و در واگذاري اراضي از لحاظ تقدم ترتيب زير رعايت مي شود: الف - زارعين هر ده كه در همان زمين به زراعت مشغولند و مقيم ده باشند. ب - وراث زارعيني كه حداكثر يك سال قبل از شروع تقسيم در آن منطقه فوت كرده باشند. پ - كشاورزاني كه كمتر از حداقل معين شده براي هر منطقه طبق ماده 21 زمين دارند. ت - كساني كه دانشكده ها و دبيرستانهاي كشاورزي و دامپزشكي و دانشسراي كشاورزي يا دوره هاي حرفه اي كشاورزي را كه از طرف دولت به رسميت شناخته شده يا بشوند طي نموده و داراي زمين نيستند و يا كمتر از حداقل معينه براي منطقه طبق ماده 21 زمين دارند. ث - كمك كشاورزان مقيم منطقه تقسيم . ج - افرادي كه داوطلب به كار كشاورزي باشند. تبصره 1 - در تقسيم زمين به هر يك از طبقات مندرج در اين ماده كساني كه تعداد اولادشان بيشتر است مقدم خواهند بود و در صورت تساوي شرايط قرعه كشي خواهد شد. تبصره 2 - اشخاصي كه بيش از حداقل معينه براي هر منطقه طبق ماده 21 زمين دارند و مشمولين قانون راجع به منع مداخله وزرا و نمايندگان مجلسين و كارمندان در معاملات دولتي و كشوري مصوب 22 دي ماه 1337 مجلسين حق گرفتن زمينهاي مورد تقسيم از طرف دولت را ندارند مگر در صورت استعفاي از كار خود و اشتغال به كشاورزي و سكونت در ده . مالكيني كه از مقررات بند 7 و 8 ماده 3 قانون استفاده مي نمايند از اين تبصره مستثني مي باشند. ماده بيستم - اشخاصي كه زمين مي گيرند بايد تبعه ايران بوده و شخصا و يا به كمك افراد خانواده خود اشتغال به كشاورزي داشته باشند و يا تعهد انجام كار كشاورزي بنمايند. ماده بيست و يكم - به هر يك از اشخاصي كه طبق ماده 19 حائز شرايط دريافت زمين باشند طبق آيين نامه اي كه به تصويب هيات عالي اصلاحات ارضي خواهد رسيد بنا به مقتضيات منطقه و با در نظر گرفتن نوع زراعت - موقعيت زمين - جنس خاك به ميزاني كه براي زندگي يك خانوار كشاورز و نيروي كار افراد آن خانوار حتي الامكان كافي باشد زمين واگذار مي گردد حداقل مساحت زمين براي هر خانوار در هر منطقه بنا به پيشنهاد كميسيون اصلاحات ارضي استان و تصويب هيات عالي اصلاحات ارضي تعيين خواهد شد. تبصره 1 - زمينهاي آبي طبق مقررات اين قانون با حقابه مربوطه از قنات يا رودخانه و غيره به زارع منتقل خواهد شد و ميزان حقابه هر زمين آبي از كل منبع آب مربوط با در نظر گرفتن آيش طبق عرف محل خواهد بود و در مورد قنات مالكيت مشاع آن نيز به نسبت به سهم حقابه آن زمين به كشاورز تحويل گيرنده زمين انتقال خواهد يافت زمينهاي آبي كه از رودخانه مشروب مي شود مالكيت مشاع مجاري و انهار و حقابه نسبت به زمين مربوطه به كشاورز تحويل گيرنده زمين منتقل خواهد گرديد و مراقبت و نگهداري و تعمير و اصلاح كليه اين قبيل منابع به عهده شركت تعاوني مربوطه خواهد بود و مادام كه شركت تعاوني تشكيل نشده است وزارت كشاورزي آيين نامه مربوط به حفظ و نگاهداري قنوات را تهيه و به تصويب هيات عالي اصلاحات ارضي خواهد رسانيد. تبصره 2 - هر گاه بعضي از زمينهاي آبي به مالكيت مالك يا مالكين باقيمانده و قسمتي به زارع يا زارعين طبق مقررات اين قانون انتقال يابد و به طور كلي در هر ملكي كه مشاع باشد اداره امور قنات يا قنوات يا چاه عميق يا انهار كه اراضي مزروعي از آن مشروب مي شود به عهده اكثريت ملكي مالكين است كه به امانت از طرف عموم مالكين آن را اداره نمايد ولي عموم مالكين آن اراضي مزروعي بايد مخارج آن را به نسبت سهم خود بپردازد والا به وسيله بخشدار محل به تقاضاي اكثريت ملكي مالكين با نظارت اداره كشاورزي محل يا نماينده وزارت كشاورزي از محصول ملك در سر خرمن وصول مي شود. ماده بيست و دوم - اشخاصي كه به موجب اين قانون زمين به آنان واگذار مي شود چنانچه تمام يا قسمتي از زمين واگذاري را معامله و يا به هر عنوان ديگري از دست بدهند نمي توانند مجددا درخواست زمين نمايند. فصل ششم - مقررات مربوط به اراضي تقسيم شده ماده بيست و سوم - آنچه كه بنا به مقررات اين قانون تقسيم و به اشخاص انتقال داده مي شود به نام انتقال گيرنده سند انتقال صادر و به دستور رييس كميسيون اصلاحات ارضي استان به مالك جديد تحويل و مورد انتقال به عنوان وثيقه وصول اقساط در رهن بانك كشاورزي ايران گذارده خواهد شد. ماده بيست و چهارم - هر گونه معاملاتي نسبت به اراضي واگذار شده كه منجر به تجزيه آن اراضي به قطعات كوچكتر از حداقل تعيين شده براي هر منطقه طبق ماده 21 بشود ممنوع و باطل است و چنان كه كشاورز فوت نمايد و وراث نتوانند براي اداره ملك توافق كنند مي توانند سهم خود را با رعايت قسمت اول اين ماده به ديگران بفروشند پرداخت بقيه اقساط به عهده خريدار جديد است . هر كشاورز مي تواند تا پنج برابر سهم تقسيم در آن محل را خريداري نمايد به شرط آن كه در تمام آن اراضي شخصا زراعت يا دامداري نموده يا تبديل به باغ نمايد و اگر كشاورزي توانائي كار كشاورزي را از دست بدهد مي تواند زمين خود را به كشاورز ديگري با رعايت مفاد اين ماده بفروشد و مراتب را به اداره كشاورزي استان اطلاع دهد. تبصره - هر گاه زمينهاي تقسيم شده مصرف ديگري غير از زراعت پيدا نمايد كه درآمد آن بيش از كشاورزي باشد كميسيون اصلاحات ارضي استان پس از رسيدگي اجازه تجزيه و فروش آن را خواهد داد. فصل هفتم - مقررات مالي ماده بيست و پنجم - اعتبار لازم براي اجراي اين قانون از جمله پرداخت اقساط به مالكين اراضي تقسيم شده و هزينه هاي مزبور به سازمان و عمليات اصلاحات ارضي در بودجه كل كشور منظور و در اختيار هيات عالي اصلاحات ارضي قرار مي گيرد. ماده بيست و ششم - بانك كشاورزي ايران مكلف است يا نظر هيات عالي اصلاحات ارضي اقساط بدهي كشاورزان را بابت بهاي زمين وصول و به حساب خزانه واريز نمايد. ماده بيست و هفتم - در صورتي كه كشاورزي سه قسط از اقساط بدهي خود را بدون عذر موجه بنا به تشخيص بانك كشاورزي نپردازد و با صدور اجرائيه ثبتي حاضر به پرداخت اقساط مزبور نگردد ملك در مقابل بدهي كشاورز به دولت منتقل خواهد گرديد - اقساطي كه كشاورز به دولت پرداخته باشد اجرت المثل ايام تصرف ملك محسوب خواهد شد. ماده بيست و هشتم - كليه وجوه حاصله از اجراي مواد 4 و 17 اين قانون در حساب مخصوصي در خزانه دارايي كل متمركز و در اختيار هيات عالي اصلاحات ارضي گذارده مي شود كه به مصرف هزينه هاي اجرايي اين قانون برسانند آيين نامه طرز پرداخت عوارض عمراني و جرائم مندرج در مواد 4 و 17 بر اساس مقررات اجرايي اسناد ثبت شده تنظيم شده و پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذارده خواهد شد. ماده بيست و نهم - كليه عمليات ثبتي مربوط به نقل و انتقالات طبق اين قانون كه يك طرف آن دولت باشد اعم از صدور سند مالكيت - اجرا و اخطار و غيره مجانا انجام و از پرداخت هر گونه حق الثبت و عوارض معاف مي باشند و همچنين كليه تقاضانامه ها و اظهارنامه ها و اوراق تعهدات و اسناد و مدارك تصرف و تهيه رونوشت اسناد هر گونه اوراق ديگر مربوط به نقل و انتقالات فوق به وسيله مقامات رسمي يا صاحبان محاضر مورد اقدام قرار گيرد از پرداخت ماليات و عوارض و حق تمبر معاف است . پرداخت حقوقي كه به سردفتران اسناد رسمي و سرمايه خاص مندرج در ماده 135 قانون ثبت تعلق مي گيرد بالمناصفه به عهده طرفين معامله خواهد بود. فصل هشتم - مقررات مربوط به كمهاي فني و حمايت كشاورزان و زارعين ماده سي ام - دولت موظف است ضمن انجام عمليات تقسيم اراضي در هر منطقه سازمان مجهز كشاورزي براي تهيه و توزيع بذر و نهال مرغوب و دامهاي اصيل و تامين تسهيلات لازم در اعطا اعتبار امر بازرگاني محصولات كشاورزي و ترويج كشاورزي نوين در آن منطقه ايجاد نمايد. ماده سي و يكم - در دهاتي كه زمين بين كشاورزان تقسيم مي شود در مورد خانه مسكوني و ابنيه از قبيل طويله - انبار و غيره كه در تصرف زارعين است به ترتيب زير عمل مي شود: الف - هر گاه عرصه و اعياني ابنيه مزبور متعلق به مالك باشد عرصه مجانا به زارع واگذار مي شود و اعياني ارزيابي و چنانچه بهاي آن از بيست هزار ريال بيشتر باشد مازاد بر بيست هزار ريال طبق ماده 18 از زارع دريافت و طبق ماده 14 به مالك پرداخت خواهد شد و كشاورزان مي توانند به نام خود تقاضاي صدور سند مالكيت بنمايند و اگر اعياني متعلق به زارع باشد مجانا به زارع واگذار خواهد گرديد. ب - در مورد مسكن كشاورزاني كه مالك قسمتي از زمين اين دهات مي شوند طبق بند (الف ) اين ماده رفتار مي شود و چنانچه مالك بخواهد عرصه و اعياني اين ابنيه را براي خود نگاهدارد مكلف خواهد بود به قدر لزوم به تشخيص كميسيون اصلاحات ارضي استان ، اراضي مجاور قسمت مسكوني ده براي ايجاد ساختمان به بهايي كه از طرف كميسيون ارزيابي معين مي شود در اختيار كشاورز بگذارد و معادل هزينه ايجاد اعياني مشابه به آنچه قبلا متعلق به كشاورز بوده به او بپردازد. تبصره - در دهاتي كه مشمول مقررات انتقال و تقسيم نيستند و يا قسمتي از آن مشمول و قسمت ديگر در مالكيت مالك باقي مي ماند مالك موظف است زمين مورد لزوم را به تشخيص كميسيون اصلاحات ارضي استان براي ساختن مسكن و محل نگاهداري دام و انبار محصول به محوطه مربوطه و يا خانه مناسب در اختيار زارع ملك خود به طور مجاني بگذارد. ماده سي و دوم - امور مشترك كشاورزي زمينهاي تقسيم شده از قبيل نگهداري قنوات و انهار و استفاده از ماشين آلات عمليات دفع آفات نباتي و حيواني و حفاظت و بهره برداري ده و امثال آن (به استثناي آنچه مشمول تبصره 2 ماه 21 مي باشد) به وسيله شركت تعاوني انجام خواهد شد و اشخاصي كه زمين به آنها واگذار مي شود در صورتي كه عضو شركت تعاوني منطقه خود نباشند شركت از طرف آنها مخارج لازم را براي انجام امور مشترك كشاورزي طبق آيين نامه اي كه به تصويب هيات عالي اصلاحات ارضي مي رسد پرداخت خواهد كرد و هر گاه كشاورز از پرداخت آن خودداري نمايد نسبت به بدهي او بنا بر تقاضاي شركت اداره ثبت محل اجرائيه صادر مي نمايد. دولت كمكهاي لازم را در تاسيس شركتهاي تعاوني مبذول خواهد داشت . ماده سي و سوم - وزارت كشاورزي موظف است حداكثر در ظرف شش ماه پس از تصويب اين قانون آيين نامه لازم مربوط به روابط مالك و زارع را توسط كميسيوني مركب از نمايندگان وزارت دادگستري ، وزارت كشور، وزارت كشاورزي و يك نفر نماينده از طرف شوراي كشاورزي مركز و يك نفر نماينده زارعين با در نظر گرفتن ارزش عوامل زراعي براي هر نوع زراعت در هر منطقه و همچنين آيين نامه مربوط به حقوق كم كشاورزان را تهيه نموده و به تصويب هيات دولت رسانده و به موقع اجرا بگذارد. ماده سي و چهارم - رفع اختلاف بين مالك و زارع و كشاورز در امور مربوط به كشاورزي توسط هيات حل اختلاف كشاورزي به عمل مي آيد هيات مزبور در هر بخش مركب خواهد بود از بخشدار، رييس دادگاه بخش مربوط (يا نماينده وزارت دادگستري ) نماينده وزارت كشاورزي (يا نماينده اداره كشاورزي مربوط) راي اين هيات قطعي است و به وسيله اجراي دادگاههاي دادگستري به موقع اجرا گذارده خواهد شد. ماده سي و پنجم - مادام كه آيين نامه مذكور در ماده 33 تصويب و اجرا نشده در هر منطقه روابط فعلي مالكين و زارعين در امور كشاورزي كه در هر محل معمول بوده بايد كماكان ادامه يابد. مالكين و زارعيني كه بر خلاف اين ماده رفتار كنند و يا از پرداخت سهم مالكانه يا سهم زارع خودداري نمايند علاوه بر سهم مربوطه طبق معمول محل به پرداخت غرامت نقدي از دويست ريال تا يكصد هزار ريال از طرف هيات حل اختلاف كشاورزي نيز محكوم خواهند شد و تصميمات هيات قطعي و بلافاصله به موقع اجرا گذارده خواهد شد. ماده سي و ششم - مامورين دولت و كساني كه مامور اجراي مقررات اين قانون مي باشند هر گاه در اجراي مقررات اين قانون مرتكب جرمي شوند به حداكثر مجازاتي كه براي آن جرم در قوانين ديگر مقرر است محكوم خواهند شد و اگر مامورين دولت در اجراي مقررات اين قانون مرتكب تخلف اداري شوند دادگاه اداري مي توان ولو براي دفعه اول ارتكاب مجازات متخلف را تا انفصال دائمي از خدمات دولتي تعيين نمايد. ماده سي و هفتم - مقررات قانون مصوب سال 1337 راجع به خريد املاك ورثه اسماعيل قشقايي به قوت خود باقي است و كارشناساني كه طبق ماده 16 قانون سازمان برنامه انتخاب مي شوند مكلفند بهاي املاك را بر اساس مقررات ماده 13 اين قانون تعيين نمايند و دولت بهاي املاك نامبرده را طبق ماده 14 اين قانون پرداخت نمايد. ماده سي و هشتم - دولت مامور اجراي اين قانون است . قانون فوق كه مشتمل بر سي و هشت ماده و نوزده تبصره است در جلسه سه شنبه بيست و چهارم اسفند ماه يك هزار و سيصد و سي و هشت به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. رييس مجلس شوراي ملي - رضا حكمت قانون بالا در جلسه 26/2/1339 به تصويب مجلس سنا رسيده است
:شماره انتشار قانون :نوع قانون :تاريخ ابلاغ 1338/12/24 :تاريخ تصويب :موضوع :دستگاه اجرايي
هنگام نخست وزیری رزم آرا از مشاوران وی گردید و برای حل مسئله اراضی، از طریق فروش اراضی خالصه به کشاورزان، طرحی عرضه کرد. او در انتخابات دورة هفدهم مجلس، نامزد حوزة ساوجبلاغ کرج شد اما از رقیب انتخاباتی خود، بهاءالدین کهبد، شکست خورد. ارسنجانی در دورة نخست وزیری محمد مصدق به مخالفان وی نزدیک شد و با همکاری جمعیت رفقا بر ضد دولت مصدق فعالیت کرد. هنگام نخست وزیری رزم آرا از مشاوران وی گردید و برای حل مسئله اراضی، از طریق فروش اراضی خالصه به کشاورزان، طرحی عرضه کرد. او در انتخابات دورة هفدهم مجلس، نامزد حوزة ساوجبلاغ کرج شد اما از رقیب انتخاباتی خود، بهاءالدین کهبد، شکست خورد. ارسنجانی در دورة نخست وزیری محمد مصدق به مخالفان وی نزدیک شد و با همکاری جمعیت رفقا بر ضد دولت مصدق فعالیت کرد.
حسن ارسنجانی در ۱۳۰۱ش در تهران به دنیا آمد. پدرش، سید محمدحسین ارسنجانی، روحانی ای از اهالی ارسنجان فارس بود، که به همراه نیروهای بختیاری برای اعادة مشروطیت به تهران آمد.
حسن ارسنجانی دورة ابتدایی را در دبستان پهلوی و دورة تحصیلی متوسطه را در مدرسه سن لوئی گذراند. در ۱۳۲۱ش از دانشگاه تهران مدرک کارشناسی در رشتة حقوق گرفت. در ۱۳۳۳ش در مقطع دکتری حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در ۱۳۳۵ش از پایان نامة خود با عنوان «حاکمیت دولتها در سازمانهای بین المللی» دفاع کرد.
وی هنگام تحصیل در دورة کارشناسی در بانک کشاورزی مشغول به کار شد و در همان زمان، تهیة طرح تأسیس تعاونیهای روستایی را برعهده گرفت. او پس از تأسیس تعاونیهای روستایی به ریاست آن رسید و اولین مرحلة طرح را در منطقة دماوند به اجرا درآورد. شاید این اولین تجربة ارسنجانی در مواجهه با مشکلات اساسی الگوهای اجاره زمین بود.
ارسنجانی پس از مدتی از شغل خود کناره گرفت و به فعالیت مطبوعاتی روی آورد. در آغاز با روزنامه تجدد سید محمدصادق طباطبائی همکاری کرد. احزاب و مطبوعات گوناگون پس از شهریور ۱۳۲۰، باعث شد که او نخست به حزب میهن پرستان و سپس به حزب پیکار بپیوندد، وی در این دوران مقالات خود را در روزنامه های نبرد و ایران ما، با نام مستعار داریا که وارونه شدة آن ایراد بود، منتشر می کرد. پس از توقف فعالیت حزب پیکار و ارگان آن، او روزنامة داریا را در خرداد ۱۳۲۳ منتشر ساخت. روزنامه داریا بارها به سبب مقالات ارسنجانی توقیف شد. وی در نشریات دیگر نیز مطلب می نوشت. ارسنجانی در بهمن ۱۳۲۴، با همکاری ملک الشعرای بهار، احمدعلی سپهر مورخ الدوله، محمود محمود و چند تن دیگر، حزب آزادی را تأسیس کرد. اعضای حزب با احمد قوام السلطنه، سیاستمدار مطرح آن روز، ارتباط نزدیک داشتند. پس از آنکه قوام السلطنه حزب دمکرات ایران را در ۱۳۲۵ش تأسیس کرد، ارسنجانی به این حزب پیوست و به نزدیک ترین مشاوران قوام بدل گشت و گویا مدتی اداره سازمان جوانان حزب و روزنامة آن بر عهدة وی بود. او به عنوان نمایندة حزب دمکرات از لاهیجان ـ لنگرود، وارد مجلس پانزدهم شد اما به رغم دفاع ملک الشعرای بهار از وی، اعتبارنامه اش رد شد. با سقوط دولت قوام، ارسنجانی بیشتر به کار وکالت پرداخت و مدتی بعد بار دیگر داریا را منتشر کرد و مقالاتی دربارة مسئله نفت نوشت.
ارسنجانی این بار به حاجیعلی رزم آرا نزدیک شد و هنگام نخست وزیری رزم آرا از مشاوران وی گردید و برای حل مسئله اراضی، از طریق فروش اراضی خالصه به کشاورزان، طرحی عرضه کرد. او در انتخابات دورة هفدهم مجلس، نامزد حوزة ساوجبلاغ کرج شد اما از رقیب انتخاباتی خود، بهاءالدین کهبد، شکست خورد. ارسنجانی در دورة نخست وزیری محمد مصدق به مخالفان وی نزدیک شد و با همکاری جمعیت رفقا بر ضد دولت مصدق فعالیت کرد. واکنش دولت، انحلال جمعیت رفقا بود. پس از استعفای محمد مصدق و نخست وزیر شدن احمد قوام در ۲۷ تیر ۱۳۳۱، ارسنجانی به معاونت سیاسی و سرپرست انتشارات و تبلیغات نخست وزیری منصوب شد. این مقام چندان نپایید و با قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دولت قوام سقوط کرد و محمد مصدق بر سر قدرت بازگشت.
ارسنجانی به همراه شهاب فردوس کمیته ای برای فعالیت بر ضد دولت مصدق تشکیل داد. ارسنجانی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به دفاع از دولت فضل الله زاهدی، خاصه در مسئله کنسرسیوم نفت، پرداخت. در این زمان او یکی از همکاران نزدیک وزیر دارایی وقت، علی امینی، بود و از این طریق حق الوکاله های کلانی، از بابت حکمیت میان شرکتهای خصوصی و وزارت دارایی، می گرفت. در پاییز ۱۳۳۶ش، همزمان با فعالیت احزاب دولتی، ارسنجانی دوباره به فعالیت سیاسی روی آورد و جمعیت آزادی را تأسیس کرد، اما فعالیت حزب چندان نپایید و در اسفند ۱۳۳۶ به اشارت دربار به فعالیت آن پایان داده شد و ارسنجانی، به اتهام مشارکت در ماجرای کودتای سرلشکر ولی الله قرنی، زندانی اما پس از مدت کوتاهی آزاد شد. هم زمان با انتخابات دورة بیستم مجلس، ارسنجانی به همکاری با علی امینی پرداخت و در دولت او به وزارت کشاورزی رسید. حسن ارسنجانی در غیاب مجلس، مهم ترین برنامة وزارت کشاورزی را اصلاحات ارضی قرار داد که به مهم ترین برنامة دولت امینی بدل گشت. اصلاحات ارضی از انقلاب مشروطیت به بعد مورد توجه احزاب و گروه های سیاسی، از جمله در جنبش جنگل و بعدها در فرقه دمکرات جعفر پیشه وری، بود. محمد مصدق نیز در برنامة دولت بهبود احوال کشاورزان و تضعیف روابط ارباب رعیتی را مورد توجه قرار داده بود.
بر چنین زمینه ای بود که ارسنجانی با اتکا به مطالعات خود در باب مسئله زمین داری، طرح پیشین اصلاحات ارضی مصوب ۱۳۳۸ش را تغییراتی داد. لایحة اصلاحات ارضی ـ که بعدها با تصویب مجلس شورا و سنا به قانون بدل گشت و به عنوان مرحله اول اصلاحات ارضی مشهور شد ـ چنین بود که «حدود مالکیت ارضی یک ده، شش دانگ یا شش دانگ از چند ده بود» مرحلة اول در ۱۲ اسفند ۱۳۴۰ از مراغه آغاز شد. ارسنجانی دلیل آغاز آن را از مراغه، آشنایی وی با منطقه، قدرتمندی و واپس ماندگی مالکان مراغه، و شتاب در اجرای لایحة اصلاحات ارضی را به دلیل «فقدان زیربنای انقلاب اجتماعی» و کارشکنی دربار می دانست.
وی هر چند با سقوط دولت امینی، در کابینة اسدالله علم در مقام وزیر کشاورزی ابقا شد، این مسئولیت وی چندان نپایید و کنار گذاشته شد.
ساواک در یکی از گزارشهای خود، ارسنجانی را از سیاستمداران وابسته به انگلیس می داند که به ظاهر می خواست خود را به سیاست امریکا نزدیک کند. ارسنجانی از ۱۷ فروردین ۱۳۴۲ تا ۲۶ شهریور ۱۳۴۳ سفیر ایران در ایتالیا بود. او در ایتالیا ازدواج کرد و صاحب فرزند پسر شد، و پس از چندی از همسرش جدا شد.
او پس از بازگشت به کشور دیگر به برعهده گرفتن مسئولیتهای دولتی فراخوانده نشد و به کار وکالت پرداخت. وی ۱۱ خرداد ۱۳۴۸، بر اثر سکتة قلبی، درگذشت. ترجمه و تلخیص: سیهلا زمانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ( www.irdc.ir )
حدود نیم ساعتی به پایان فیلم مانده بود که ناگهان یکی ازرهگذران بیرون سینما متوجه شعلههای دود وآتش میشود که ازدریچه تهویه سینما بیرون میآید. لاجرم با فریاد آتش آتش سعی میکند دیگران را ازحادثه آگاه سازد. بدین ترتیب نامبرده با کمک اهالی جریان را به آتش نشانی شهرخبرمیدهند.
همزمان تماشاگران داخل سینما نیزبا هجوم به طرف دربهای خروجی سعی درنجات خود میکنند. اما متاسفانه دربهای سالن ازبیرون قفل شده بود. تا زمانیکه واحدهای آتش نشانی خرمشهر، آبادان، نیروی دریایی وشرکت نفت به محل رسیده بودند تعداد ۳۷۷ نفرانسان بیگناه که بیشترشان شامل زنان، کودکان ونوجوانان بودند درآتش سوخته وجزغاله میشوند
حقایق میدان ژاله
درست ازساعت ۷ که اعلام حکومت نظامی بود گروهی ازمردم آهسته آهسته بطوردسته جمعی درمیدان جمع شدند وبه دستورفرمانده واحد مستقردرمیدان ژاله درغیرقانونی بودن تجمع بیش ازسه نفرتوجهی ننمودند آنها بهانه شان این بود که جهت انجام نمازجمعه به امامت آخوند علامه نوری درآنجا هستند .وقتی جمعیت به حدود ۵۰۰ نفررسید علامه نوری نزد فرمانده نظامیان مستقردرمیدان رفته وازاودرخواست میکند که آنها نمازجمعه را به جا آورند وسپس متفرق شوند که درنتیجه مورد قبول قرارمیگیرد.
مردم ایران و آشوب ۴۲ و ۵۷
درسال ۱۳۵۷ که ایرانیان میتوانستند با پختگی سران سیاسی آهسته آهسته به دموکراسی دست یابند با راهنمایی نادرست سران سیاسی ومذهبی دسته جمعی به خودکشی سیاسی واجتماعی واقتصادی دست زدند. آنها نه تنها آزادی سیاسی بدست نیاوردند بلکه آزادی فردی وخصوصی واقتصادی واجتماعی خود را نیزازدست دادند.دلائل بسیاری میتواند وجود داشته باشد که میتوان مورد بررسی قرارداد.
امید ایرانیان درتغییرعمده سیاسی درایران، به قشرجوان است که دشمن ارتجاع وقوانین قرون وسطایی رژیم ملایان میباشند. این جوانان بارها دربرابرقوانین عقب مانده وغیرانسانی جمهوری اسلامی ایستاده اند. بیشترشان دانشجویان دانشگاهها ومدارس عالی ودبیرستانهای ایران بودند ودراین راه جان خود را نیزدادند، نمونه آن قیام دانشجویان درسال ۱۳۷۸ بود که دراثراین قیام عدهای دستگیروزندانی شدند. آنانی که دربند بودند حتی درزیرشکنجه نیزاعتماد به نفس وعقاید خود را نگاه داشتند.
داستان راستین فتنه ودگرگونی درایران به حدی افسانهای به نظرمیرسد که داستانهای جاسوسی نظیرسقوط ۷۹ پال – اردمن دربرابرآن پیش پا افتاده جلوه گرمیشود، برای پی بردن به اصل داستان باید به پشت درهای بسته نیرومندتیرن بانکها، شرکتهای صنعتی وباشگاههای سری نظیرانستیتوی سلطنتی روابط بین الملل درلندن توجه نمود.
دقیقاً درهمان روزی که درژانویه ۱۹۷۸ کارترگیلاس شرابش را به سلامتی شاهنشاه ایران نوشید وایران را جزیره آرامش دراقیانوس طوفانی خاورمیانه نامید، همکاران ومشاوران اودرحال تهیه طرح سرنگونی این یاوردیرین خویش بودند. حتی دراوائل سال ۱۹۷۷ دولت آمریکا با مخالفین رژیم پادشاهی که بعدا دراطراف خمینی گرد آمدند درتماس بود.
بررسی سه دگرگونی در ایران
:ما باید علل اتفاق سه انقلاب در صد سال اخیر را بررسی نماییم
ـ انقلاب مشروطیت
ـ انقلاب سفید
خمینی یا انقلاب اسلامی سال ۵۷
داستان ۲۸ مرداد و شکست کودتای ۲۵ مرداد
داشتن تیمسار گیلانشاه یعنی اینکه نیمی ازارتش دراختیارشاه باشد .بزرگترین ضربهای که به مصدق خورد ارتباط تنگاتنگش با توده ایها ونفوذ شوروی بود .دراین زمان درساعت ۸:۳۰ صبح ۱۱ اوت ۱۳۳۲ شاهنشاه وملکه ثریا با هواپیما به سوی رامسرحرکت کردند وازآنجا به کلاردشت رفتند. شاهنشاه عزل مصدق وانتخاب زاهدی به سمت نخست وزیری را همراه داشت ومتن را به سرهنگ نصیری داد ومأمورش کرد که درتهران آن را به مصدق اعلام دارد .وقتیکه درساعت ۲۲:۳۰ سرهنگ نصیری درمنزل مصدق بازداشت گردید وبه همین ترتیب تمام افسران طرفدارشاه بازداشت شدند که عبارت بودند ازسرگرد مقدم، سرهنگ کسرایی، سرلشکرگیلانشاه، ، سرهنگ دوم منصورپور، سرهنگ زند کریمی، ، سرهنگ دوم حمیدی وسرتیپ پشتیان وتعدادی دیگر
درروز۲۵مرداد ماه ۱۳۳۲ شاه وملکه ثریا با خلبانشان ستوان خاتم ودوکمک خلبان ازرامسربه سمت عراق پروازکردند وپس ازاقامتی کوتاه درعراق به طرف رم پروازنمودند ودرآنجا با صحبتی که با روزنامه نگاران شد شاه اعلام کرد آقای سرلشکرزاهدی نخست وزیرقانون است اوشخصی استواربود اودرجنگ به هنگ قزاق داخل شده بود ودرآذربایجان ۱۳۰۰_۱۹۲۱ مجروح شده بود ودربیست وپنج سالگی سرتیپ شده بود دردوره رضاشاه نیزدوباررییس شهربانی بود وزاهدی دراین زمان به علت شکست کودتا در۲۵ مرداد به مخفی گاه رفته بود وکودتا شکست خورد اما در۲۸ مرداد تعداد ۴۰۰ نفرازدانشجویان دانشکده افسری حمایت خود را ازشاه اعلام کردند وطرفداران آیت الله کاشانی ومردم کوچه وبازاربه علت ترس ازحکومت کمونیستی به خیابانها آمدند.
انقلاب سفید شاه و مردم
انقلاب سفید شاه پروژهای بود که توسط شاه در۶ بهمن سال ۱۳۴۱ جهت خنثی کردن قدرت مخالفانش بوجود آمده بود.خانوادههای قدیم ایران را که ازاوائل سلسله قاجاریه چون اختاپوس هزارفامیل برهمه چیزایرانیان مالکیت داشتند علیه شاه تحریک نمود زیرا املاک آنها را غصب نموده وبه رعایا داد واین واضح وروشن است که اتحادی بین فئودالها وروحانیون پیش آورد. در سالهای نزدیک آشوب دوم خمینی رئیس دفترویژه افسران اطلاعاتی تیمسارحسن فردوست بود وازطریق همین دفترویژه دیگرادارات ساواک وگروه آخوندها تحت نظارت وکنترل بودند
رضا شاه بزرگ و سپاس او از مادرش
ای مهرمادری ازفرازتخت سلطنت به توسلام میدهم. ازکنگرههای تاج سروری ایران به توتعظیم میکنم.
ای وجود بی مثل ومانندی که کلمه تهورورشادت ولغت عقل ووراست به وجود تومفتخربود. هنوزکلمات ملکوتی تودرگوش من منعکس وطنین اندازاست. هنوزاصوات آسمانی توروحم را مینوازد ولوح خمیرم را آرامش میدهد.
این سخنان نشان میدهد که مادراوآموزکارخوبی درپرورش شخصیت رضاشاه بوده است واهمیت دادن اوبه شخصیت زن ومادربودن آنها را موکد میشود.
زندگی محمد رضا شاه و صفات پادشاهان پهلوی
محمدرضا شاه فردی بود روشنفکر، خوش برخورد، تحصیلکرده، ایده آلیست ،حساس وهمیشه ازجوامع غربی انتقاد میکرد. به ورزشهای مختلف علاقه مند بود، خلبانی را دوست داشت وبا ولع کتاب میخواند وجزئیات آنرا درحافظه نگهداری میکرد.
به زبانهای فرانسه وانگلیسی به خوبی صحبت میکرد، برتمام شاخهها وسطوح دولتی تسلط داشت ومهمترین تصمیمات سیاسی واقتصادی ونظامی را اتخاذ میکرد.
اوبرای کشورش تحقق دوهدف بزرگ را مد نظرداشت. یکی ازآنها دستیابی به نوعی کامیابی اقتصادی ودیگری تبدیل ایران به یک قدرت بزرگ با ارتش بزرگ وپرقدرت بود
کشتار ارتشیان با ذکر نام وعکس
ادامه
از راست به چپ : تیمسار ارتشبد اویسی - تیمسار سپهبد بدره ای - تیمسار سپهبد ربیعی - تیمسار سپهبد رحیمی
جاودان ارتشتاران ایران
حقایق گروگانگیری دانشجویان پیروخط امام در۴ نوامبرسفارت آمریکا درتهران را اشغال نمودند. سه روزقبل ازآن برژینسکی جلسهای با ابراهیم یزدی درالجزایربرقرارکرده بود که دراین نشست جزئیات طرح اشغال سفارت آمریا درتهران وگروگان گیری آمریکاییان نیزبین این دوردوبدل شده بود. یزدی به محض بازگشت به ایران بروس لینگن ازسفارت آمریکا درتهران را ملاقات نمود. طی ساعتهای اولیه اشغال سفارت بروس لینگن دردفترابراهیم یزدی بود وازتمام امکانات مخابراتی برخوردارمیشد.
حقایق عملیات ارتش آمریکا در طبس در۲۴ آوریل تیم نجات واکنش سریع آمریکا دست به یک عملیات نمایشی درظاهربرای نجات گروکانها درایران زد که دراثراین آکروبات نمایشی جهان تا لب پرتگاه یک جنگ هستهای پیش رفت.
یکی ازهدفهای این عملیات برای آمریکا کمک به مجاهدین افغانی دررودررویی با ارتش سرخ بود که ازطریق پاکستان وایران به آنها پول، اسلحه وتدارکات میرساند وازیکی ازفرودگاههای اضطراری نیروی هوایی ایران درنزدیکی مشهد، صحرای طبس، استفاده مینمود واین پشتیبانی ازقبل نیزصورت میگرفت که دولت خمینی، بنی صدررئیس جمهور و فرماندهان ارتش پس ازانقلاب نیزازآن با خبربودند وبا هماهنگی ایرانیان صورت میگرفت وبه همین علت کشورشوروی ودولت کمونیستی آنها به آمریکا تذکرداده بود که به این مساله جواب خواهد داد.
آشوب اول و دوم خمینی وقتیکه عناصربه کلی محرمانه درداستان یک فتنه شوم رسوا شوند ونامهای آنها برملا گردد انسان متوجه میشود چندین نفروچند دستگاه جاسوسی واطلاعاتی گوناگون وشراکت چندین کشوربا قراردادن مقدورات خود دراختیاراین نامردا ن ونا بخردان باعث میشود که فتنه خمینی درایران پیروزشود .میتوان سازمان اطلاعاتی وجاسوسی دانگلستان را حیاتی ترین عامل همایت کنندهی همه این ارگانها نامید که با همکاری سازمانهای جاسوسی آمریکا واسرائیل وحتی شوروی این بلا ووحشت بزرگ را برسرمردم ایران فرود آوردند .
خیزش شاهرخی اما بزرگترین این خیزش ها خیزش شاهرخی بود که به راستی انجام شد توسط سازمان نقاب که متاسفانه درساعت قبل ازعملیات با خیانت و گزارش آن توسط کیانوری به حکومت و همکاری با سازمانهای جاسوسی انگلستان و شوروی کشف گردید. متاسفانه ۶۵۰ افسرودرجه داروکارمند دولت اعدام شدند.
جنگ ایران و عراق تقویم هشت ساله بیش ازیک میلیون تن ازمردم ایران وغراق دراین جنگ کشته شدند . کشته شدههای ایران بالغ بر۴۰۰ هزارتن برآورد کرده اند . شعارمعلولین ایرانی بیش از۲۰۰ هزارتن ومجروحین ۳۰۰ هزارتن برآورد میشوند وتعداد مجروحین ومعلولین عراقی ۲۶۰ هزارتن است. تعداد اسرا ونا پدید شدگان ایرانی ۶۰ هزارتن میباشد . عراقیها نیزبیش از۶۰ هزاراسیردرایران دارند . بیش ازسه میلیون تن ازمردم شهرهایی که گرفتارآتش جنگ شدند وآواره شده
چگونگی ساخت ارتش و همکاری هایزر در اعلام بی طرفی ارتش نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران در سال ۱۹۲۰ بدستور رضا شاه ایجاد گردید.
نیروی دریایی نیروی دریائی شاهنشاهی بدستور رضا شاه در سال ۱۹۲۰ تشکیل شد و اولین افسران و درجه داران آن در سال ۱۹۲۴ شروع به خدمت نمودند و در سال ۱۹۳۲ اولین ناوهای ایرانی به خلیج همیشه فارس وارد شد . تعداد پرسنل نیروهای دریائی در آخرین روزهای شاهنشاهی در سال ۱۹۷۹ به ۴۰۰۰۰ نفر می رسید . پایگاههای نیروی دریائی در شهرهای خرمشهر، بندرعباس، بوشهر، بندرشاپور، جزیره خارک، جزیره هنگامه ، چابهار، بندر پهلوی قرار داشت.
آنچه من دیدم شبی از شبها که از اهواز بازمی گشتم و مشغول رانندگی به طرف پادگان دشت میشان بودم در حال رانندگی مشغول پیداکردن ایستگاهی در رادیو که موزیکی پخش نماید و به فکر آینده ای روشن و امیدوار کننده با تغییر موج رادیو به صدایی بیگانه از ایستگاه رادیویی بیگانه گوش فرادادم. صدایی سرد و نارسا فارسی را به خوبی تکلم نمی نمود و حتی جای فعل و فاعل و قید و زمان را پس و پیش ادا می کرد. فقط آنچه از کل مطلب نتیجه گیری کردم این مسئله بود که این صدا بیان می داشت که این پدر و پسر به ایران و مردم ایران خیانت کرده اند و مردم را به مبارزه علیه شاه دعوت می نمود.
انقلاب راستین اسلامی انقلاب راستین اسلام درقرن هفتم میلادی بوجود آمد وآن حاصل فعالیت مردی بود به نام محمد. وی همراه مشاورش سلمان فارسی شاهزاده ایرانی فراری(روزبهان نام اصلی او بود) توانست با شخصیت ذاتی خود به همراهی اودررابطه با تحارعرب ویا دیگرمردم که بجزاعتقاد به پرستی واعتقاد به جن وپری وغیره اعتقاد دیگری نداشتند بصورت یک معلم بزرگ آنان درآید.
چنان چه بيان شد لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، با مخالفت و مقاومت پي گير و قاطع امام خميني (ره) و ديگر مراجع رو به رو و سر انجام از سوي هيات وزيران رسما ملغي گرديد.سپس شاه تصور کرد که اگر خود مجري چنين رفرمهايي شود با مخالفت جدي مواجه نشده و اقداماتش با موفقيت همراه خواهد بود.آن چه شاه را واداشت تا مسؤوليت اين کار را بر عهده گيرد، تعهدي بود که در قبال تعويض و بر کناري علي اميني به امريکا سپرده بود.در واقع رفرمهاي مذکور که پيش از اين در قالب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي با شکست مواجه شده بود، با حذف و اضافاتي مجددا مورد توجه قرار گرفت.از اين رو شاه در 19 دي ماه 1341 ه.ش - سالروز اصلاحات ارضي - به طور رسمي اعلام کرد قصد دارد اصول شش گانهاي را به رفراندوم بگذارد.اين اصول که شاه به آنها نام انقلاب سفيد داده بود، در حقيقت همان رفراندومهايي بود که امريکا به کشورهاي توسعه نيافته اعلام کرده بود.
اصول فوق، با جملاتي زيبا و سنجيده معرفي شده بود که مخالفتبا آنها، مخالفتبا منافع عمومي و مصالح ملي قلمداد ميگرديد.
امام خميني (ره) بار ديگر مراجع قم را به تشکيل جلسه و اخذ تصميم فرا خواند.بدين ترتيب جلسهاي برگزار و در نهايت قرار شد نمايندهاي از سوي رژيم دعوت شود تاانگيزه شاه را از طرح اين لوايح توضيح دهد.به همين منظور آقاي بهبودي روانه قم شد و بي درنگ با مقامات روحاني و علماي قم به گفت و گو نشست و چند بار نيز بين تهران و قم رفت و آمد کرد و نظرات و پيشنهادهاي علماي قم را به رژيم و پاسخهاي شاه را به آنان رساند.
بي نتيجه ماندن گفت و گوي علما با نماينده شاه، سبب شد آنها آيت الله آقا روح الله کمالوند - که از علماي بزرگ خرم آباد و داراي شم سياسي بود - را به نزد شاه روانه کنند.شاه در پاسخ به پرسشهاي مرحوم کمالوند، به جاي اين که توضيح روشني به وي دهد، ميگويد: «اگر آسمان به زمين بيايد و زمين به آسمان برود من بايد اين برنامه را اجرا کنم، زيرا اگر نکنم از بين ميروم» .
در پايان نيز از علماي ايران گلايه ميکند که چرا او را همانند علماي اهل سنت اولي الامر خطاب نميکنند و براي او دعا گو نيستند.
پس از مراجعت آيت الله کمالوند، مراجع و علماي قم جلسهاي تشکيل دادند تا نتيجه ملاقات وي با شاه را جويا شوند.پس از شنيدن سخنان وي، روشن شد که اصول ادعايي شاه مورد حمايت کامل امريکاست تا جايي که ادامه سلطنتش به اجراي آنها بستگي دارد.
امام خميني (ره) در واکنش به اصرار شاه بر انجام رفراندوم، در روز 2 بهمن 1341، ه.ش طي اعلاميهاي آن را تحريم کرده و رفراندوم اجباري ناميد که در مقابل حکم اسلام و قانون اساسي بي ارزش است.به دنبال انتشار اين اعلاميه، بازار تهران تعطيل شد و کسبه با سر دادن شعارهايي عليه رفراندوم به تظاهرات پرداختند.گروهي از مردم و دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران نيز تظاهرات بر پا کردند که مورد هجوم پليس قرار گرفته و تعدادي از آنها مجروح و دستگير شدند.در قم نيز تظاهرات مردمي با حمله پليس و مجروح شدن و دستگيري عدهاي مواجه شد.
در اين شرايط شاه براي اين که پيش از رفراندوم، مراجع و علماي قم را متقاعد کند با اطلاع پيشين به قم سفر کرد.فرماندار قم تلاش نمود تا علما را به استقبال شاه ببرد، اما اين حرکتبا اقدام به موقع امام خميني (ره) خنثا شد.ايشان بلا فاصله اعلاميهاي منتشر کرد و خروج مردم را از خانههايشان تحريم نمود.شاه در روز 4 بهمن وارد اين شهر شد اما بازارها و مغازهها يک پارچه تعطيل بود و به جز افراد مزدوري که از قبل براي اين کار آورده بودند، کسي در خيابانها و معابر ديده نميشد.شاه پس از سخنراني تند و خشمگينانه عليه روحانيتبي هيچ دستاوردي به تهران بازگشت.با تمام مخالفتهايي که صورت گرفتسر انجام رفراندوم در ششم بهمن ماه 1341 برگزار گرديد و بنا به اعلان رسانههاي گروهي پنج ميليون و ششصد هزار نفر به لوايح مذکور راي مثبت دادند!
پس از رفراندوم که با نيرنگ، تقلب و تهديد گسترده همراه بود، روزنامهها با تبليغات گسترده اين «پيروزي» را به شاه و مردم تبريک گفتند.حاميان خارجي دربار نيز پيامهاي تبريک براي شاه فرستادند و رئيس جمهور امريکا اعلام داشت:
مسلم است که اين پشتيباني ملي اعتماد آن اعليحضرت را به درستي راهي که برگزيدهاند تقويت کرده.
ريچارد کاتم، کارشناس پيشين وزارت خارجه امريکا در ايران، از معدود مخالفان شرايط انجام رفراندوم بود.او در نامهاي به روزنامه نيويورک تاميز که از اصول انقلاب سفيد شاه و موفقيت وي در انجام رفراندوم به شدت دفاع ميکرد، چنين نوشت:
رفراندوم شاه نه آزاد بود و نه يک پيروزي براي دموکراسي و حکومت مردم بر مردم به شمار ميآيد.
يک مورخ فرانسوي نيز چنين نوشت:
پوچ بودن نتيجه رفراندوم - 9/99%آري - وقتي آشکار شد که چند ماه بعد، موج تظاهرات در خيابانها به راه افتاد و اين بار گروهي از روحانيان بر ضد رژيم موضع گيري کردند.آيت الله خميني اعتراضات را رهبري ميکند.او از اقامتگاه خود در شهر قم مستقيما شاه را با لحن تندي مخاطب قرار ميدهد.
با توجه به شرايط پيش آمده، روحانيان به پيشنهاد امام خميني (ره) تصميم گرفتند بعنوان اعتراض در ماه مبارک رمضان آن سال که از هشتم بهمن ماه آغاز ميشد، از رفتن به مساجد خودداري کنند و براي جلب نظر عمومي در تمام ماه رمضان، مراسم سخنرانيها و مساجد را تعطيل نمايند. (
كاپیتولاسیون تلفظ فرانسوی از واژه یCapitulationمی باشد. این واژه دارای معانی مختلفی از جمله تسلیم شدن، سازش كردن، گذشت كردن، تنظیم كردن قرارداد یا مشخص كردن عناوین و شرایط یك عهدنامه است. در رم باستان كاپیتولاسیون به سوگندنامه امپراتوران گفته می شد. این لغت در اصطلاح امروزی به عهدنامه یا قراردادی اطلاق می شود كه میان كنسول ها و نمایندگان دولت بیگانه در كشور میزبان، منعقد می شود تا به موجب آن، اختیاراتی فراتر از قوانین كشور میزبان به آنان اعطا شود.
كاپیتولاسیون در حقیقت همان حق قضاوت كنسولی است كه قضاوت نهایی راجع به اقدامات یك تبعه خارجی در كشور دیگررا بر عهده ی قوانین آن كشور نمی داند، بلكه بر عهده ی قوانین دولت متبوع این فرد می باشد. این گونه حقوق و امتیازات كه به اتباع خارجی در یك كشور داده می شود، در واقع یك امتیاز استعماری است. زیرا برای اتباع یك كشور خارجی در كشوری كه مقررات كاپیتولاسیون را پذیرفته است، مصونیت قضایی ایجاد كرده و آنها را از تعقیب و مجازات اعمال خلاف خود در كشوری كه مرتكب جرم یا خلاف شده اند، مصون می دارد. این قراردادها، گاهی از این هم فراتر رفته، حقوق و امتیازات دیگری از قبیل معافیت های گمركی و مالیاتی یا حق مالكیت و فعالیت های تجارتی برای اتباع بیگانه قائل می شود.(1)
بهانه و دلیل عقد قراردادهای كاپیتولاسیون بین كشورهای اروپایی، ممالك آسیایی و آفریقایی این بود كه مراجع قضایی، این كشورها را برای رسیدگی به دعاوی اتباع خود صالح نمی دانستند و یا ادعا می كردند كه اتباع آنها فقط در صورتی حاضرند در این كشورها كار كنند كه تحت حمایت قوانین خود باشند. (2)
كاپیتولاسیون به استثنای بعضی كشورهای كوچك مانند عمان به تدریج ملغی شده است. از جمله در ژاپن در سال 1899، در تركیه در سال 1923، در تایلند در سال 1927، در ایران در سال 1928، در مصر در سال 1937 و در چین در سال 1943 لغو گردیده است. (3)
كاپیتولاسیون در ایران
مقررات كاپیتولاسیون برای اولین بار در سال 1828 میلادی، به موجب عهدنامه ی تركمنچای به كشورمان تحمیل شد. به دنبال تحمیل این قرارداد كشورهای اسپانیا، فرانسه، آمریكا، اتریش، بلژیك، یونان، ایتالیا، انگلیس، هلند، دانمارك، سوئد، سوئیس، آرژانتین، مكزیك، شیلی و برزیل درخواست چنین حقی را كردند.
این قرارداد در سال 1921، از طرف شوروی جهت نشان دادن حسن نیت به همسایگان به طور یك جانبه لغو گردید. به دنبال این اقدام مجلس ششم شورای ملی نیز تحت فشار اقلیت تحت رهبری مرحوم سید حسن مدرس در یكی از نخستین اقدامات خود لایحه ی كاپیتولاسیون را در اردیبهشت 1306 (مه 1972) لغو كرد و متعاقباً وزارت خارجه ی ایران نیز به تمامی دولت هایی كه اتباعشان از مزایای كاپیتولاسیون استفاده می كردند، یك سال مهلت داد تا قراردادهای جدیدی را باایران به امضاء برسانند. (4) به این ترتیب در 19 اردیبهشت سال 1307 شمسی (هشتم مه 1928 میلادی) با پایان گرفتن یك سال مهلت مقرر برای دولت های خارجی، مردم ایران پایان یك قرن پیمان ظالمانه ی كاپیتولاسیون را در تهران و شهرستان ها جشن گرفتند.
در سال 1343، رژیم پهلوی درصدد احیای كاپیتولاسیون برآمد. روز 21 مهر 1343، لایحه ی استعماری كاپیتولاسیون باردیگر در مجلس شورای ملی (مجلس بیست و یكم) تحت نام «لایحه ی اجازه به مستشاران نظامی آمریكا برای استفاده از مصونیت سیاسی و اجتماعی و معافیت های مصرح در قرارداد وین » به تصویب رسید. این مصوبه یكی از بزرگترین خیانت های رژیم شاه به ملت ایران بود كه یك سال پس از فاجعه ی 15 خرداد 42، شكل گرفت و زمینه ساز تبعید حضرت امام خمینی قدس سره به خارج از كشور گردید. لایحه ی استعمار كاپیتولاسیون، پس از توطئه مربوطه و به برگزاری رفراندوم قلابی «شاه و مردم» و تصویب لایحه ی «انجمن های ایالتی و ولایتی» كه هر دو با موضع گیری قاطع امام قدس سره خنثی و بی اثر ماندند، نقشه ی جدیدی بود كه آمریكایی ها به وسیله ی رژیم پهلوی برای تحقیر مردم ایران طراحی كرده بود.
دوام رژیم شاه بستگی به حضور مستشاران آمریكایی در ایران داشت. از این رو شاه حاضر به اعطای هر گونه امتیازی به آنان بود . به ویژه آن كه برای اجرای سریع اصلاحات اقتصادی و سیاسی مورد نظر كاخ سفید، زیر فشار آمریكا قرار داشت. از این رو پیشنهاد تصویب كاپیتولاسیون كه در اسفندماه سا ل 1340، از طرف سفارت آمریكا در تهران به دولت وقت ایران داده شد، در 13 مهرماه 1342، بدون سر و صدا در كابینه ی امیراسدالله علم مورد تصویب قرار گرفت و در مرداد سال 1343، نیز سنا آن را تصویب نمود. سپس در 21 مهرماه حسنعلی منصور نخست وزیر وقت آن را به مجلس برد و نمایندگان نیز آن را تصویب كردند.
عكس العمل امام خمینی قدس سره
امام خمینی قدس سره در پی تصویب این لایحه ی روز چهارم آبان 1343، كه مصادف با میلاد حضرت فاطمه علیها السلام بود، این خیانت رژیم شاه را مورد حمله شدید قرار دادند، و چنین(5) فرمودند:
«انا لله و انا الیه راجعون – من تأثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار كنم، قلب من در فشار است. این چند روزی كه مسایل اخیر ایران را شنیده ام، خوابم كم شده (گریه ی حضار) ناراحت هستم، قلبم در فشار است. با تأثرات قلبی، روزشماری می كنم كه چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه ی شدید حضار) ایران دیگر عید ندارد (گریه ی حضار) عید ایران را عزا كرده اند (گریه ی حضار) عزا كردند و چراغانی كردند، عزا كردند و دسته جمعی رقصیدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی كردند، پایكوبی كردند. اگر من به جای اینها بودم، این چراغانی ها را منع می كردم. می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سر خانه ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایكوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایكوب كردند.
قانونی در مجلس بردند در آن قانون اولاً ما را ملحق كردند به پیمان وین و ثانیاً الحاق كردند به پیمان وین! كه تمام مستشاران نظامی آمریكا با خانواده هایشان، با كارمندهای فنی شان، با كارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی كه در ایران بكنند مصون هستند، اگر یك خادم آمریكایی، اگر یك آشپز آمریكایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور كند، زیر پا منكوب كند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه های ایران حق ندارند محاكمه كنند! بازپرسی كنند! باید برود آمریكا! آن جا در آمریكا ارباب ها تكلیف را معین كنند! دولت سابق این تصویب را كرده بود و به كسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس شورا و در آن جا صحبت هایی كردند، مخالفت هایی شد، بعضی از وكلا هم مخالفت هایی كردند. صحبت هایی كردند، لكن مطلب را گذراندند. با كمال وقاحت گذراندند، دولت با كمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری كرد. ملت ایران را از سگ های آمریكا پست تر كردند، اگر چنان چه كسی سگ آمریكایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می كنند، اگر شاه ایران یك سگ آمریكایی را زیر بگیرد، بازخواست می كنند و اگر چنان چه یك آشپز آمریكایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد، هیچ كس حق تعرض ندارد، چرا؟ برای این كه می خواستند وام بگیرند از آمریكا، آمریكا گفت این كار باید بشود...»
امام در بخش دیگری از فرمایشات خود، خطاب به رژیم پهلوی گفتند:
«نظامیان آمریكایی، مستشاران نظامی آمریكایی به شما چه نفعی دارند؟ آقا اگر این مملكت اشغال آمریكاست، پس چرا این قدر عربده می كشید، پس چرا این قدر دم از ترقی می زنید؟ اگر این مستشاران نوكر شما هستند، پس چرا از ارباب ها بالاترشان می كنید؟ پس چرا از شاه بالاترشان می كنید؟ اگر نوكرند مثل سایر نوكرها با آنها عمل كنید، اگر كارمند شما هستند، مثل سایر ملل كه با كارمندانشان عمل می كنند، شما هم عمل كنید...
... چه می خواهند با ما بكنند؟ این دولت چه می گوید به ما؟ این مجلس چه كرد با ما؟ این مجلس غیرقانونی، این مجلس محرم، این مجلسی كه به فتوا و به حكم مراجع تقلید تحریم شده است، این مجلسی كه یك وكیلش از ملت نیست...
ای سران اسلام! به داد اسلام برسید، ای علمای نجف! به داد اسلام برسید، ای علمای قم! به داد اسلام برسید، رفت اسلام. ( گریه ی شدید حاضرین در مجلس) ای ملل اسلام! ای سران ملل اسلام! ای رؤسای جمهوری ملل اسلامی! ای سلاطین ملل اسلامی! ای شاه به داد خودت برس. به داد همه ی ما برسید. ما زیر چكمه ی آمریكا برویم چون ملت ضعیفی هستیم؟! چون دلار نداریم؟! آمریكا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریكا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم پلیدتر.
اما امروز سر و كار ما با این خبیث هاست، با آمریكاست. رییس جمهور آمریكا بداند، بداند این معنا را كه منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما، امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما، یك همچنین ظلمی به دولت اسلامی كرده است، امروز قرآن با او خصم است ، ملت ایران با او خصم است.
دولت آمریكا بداند این مطلب را، ضایع كردند او رادر ایران. خراب كردند او را در ایران.
برای مستشارها مصونیت می گیرید؟ بیچاره وكلا داد زدند آقا از این دوست های ما بخواهید به ما این قدر تحمیل نكنند، ما را نفروشید، ما را به صورت مستعمره در نیاورید، كی گوش داد به اینها؟ از پیمان وین یك ماده را اصلاً ذكر نكرده اند، ماده ی 32 ذكر نشده است، من نمی دانم آن ماده چه هست، من كه نمی دانم رییس مجلس هم نمی داند، وكلا هم نمی دانند، نمی دانند كه قبول كردند طرح را، طرح را قبول كردند، طرح را امضاء كردند، تصویب كردند. اما عده ای اقرار كردند كه ما اصلاً نمی دانیم چیست – آنهاهم لابد امضاء نكرده باشند – آن عده دیگر بدتر از آنها بودند، یك عده جهالند اینها.
رجال سیاسی ما، صاحب منصب های بزرگ ما، رجال سیاسی ما، یكی بعد از دیگری را كنار می گذارند، الان در مملكت ما به دست رجال سیاسی كه وطن خواه دیگری كنار می گذارند. دیگر برای شما آبرو گذاشتند؟ برای نظام شما آبرو گذاشتند كه یك سرباز آمریكایی بر یك ارتشبد ما مقدم است؟ یك آشپز آمریكایی بر یك ارتشبد ما مقدم شد؟ در ایران دیگر برای شما آبرو باقی ماند؟ اگر من بودم استعفاء می كردم، اگر من نظامی بودم، استعفاء می كردم، من این ننگ را قبول نمی كردم، اگر من وكیل مجلس بودم استعفاء می كردم.»
امام خمینی قدس سره در بخش دیگری از سخنان خود تأكید كردند:
«آقا تمام گرفتاری ما از این آمریكاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریكاست، این وكلا هم از آمریكا هستند، این وزرا هم از آمریكا هستند، همه تعیین آنهاست. اگر نیستند چرا نمی ایستند در مقابل داد برنند؟»
ایشان در پایان خطاب به نمایندگان مجلس شورای ملی گفتند:
«شما كه وكیل ما نیستید، وكیل هم بودید، اگر خیانت كردید به مملكت خود به خود از وكالت بیرون می روید، این خیانت به مملكت است. خدایا اینها خیانت كردند به مملكت ما. خدایا دولت به مملكت ما خیانت كرد، به اسلام خیانت كرد، به قرآن خیانت كرد. وكلای مجلسین خیانت كردند. آنهایی كه موافقت كردند با این امر، وكلای مجلس سنا خیانت كردند به این مملكت، آنها وكیل نیستند، دنیا بداند، اینها وكیل ایران نیستند، اگر هم بودند من عزلشان كردم، از وكالت معزولند، تمام تصویب نامه هایی كه تا حالا نوشته اند، تمامش غلط است.»
امام خمینی قدس سره همچنین در همان روز (4/8/1343) پیام جداگانه ای انتشار دادند(6) و در این پیام لایحه ی مزبور راسند بردگی ملت ایران لقب دادند. با حمله ی شدید علیه آمریكا و انگلیس فرمودند:
دنیا بداندكه هر گرفتاری ای كه ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است. از آمریكاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریكا خصوصاً متنفر است. بدبختی دول اسلامی، از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست، اجانبند كه مخازن پرقیمت زیرزمینی ما را به یغما برده و می برند، انگلیس است كه سالیان دراز طلای سیاه ما را بهای ناچیز برده و می برد. اجانبند كه كشور عزیز ما را اشغال كرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله كرده و سربازان ما را از پای در آوردند.
دیروز ممالك اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند، امروز به چنگال آمریكا و عمال آن. آمریكاست كه از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می كند، آمریكاست كه به اسرائیل قدرت می دهد كه اعراب مسلم را آواره كند، آمریكاست كه وكلا را یا بی واسطه یا با واسطه بر ملت ایران تحمیل می كند، آمریكاست كه اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر می داند و می خواهد آنها را از جلو خود بردارد، آمریكاست كه روحانیون را خار راه استعمار می داند و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت بكشد، آمریكاست كه به مجلس و دولت ایران فشار می آورد كه چنین تصویب نامه ی مفتضحی را كه تمام مفاخر اسلامی و ملی ما را پایمال می كند تصویب و اجرا كنند، آمریكاست كه با ملت اسلام معامله وحشیگری و بدتر از آن می نماید.»
ترور حسنعلی منصور نخست وزیر
حسنعلی منصور نخست وزیر وقت ایران سه ماه پس از به تصویب رساندن لایحه كاپیتولاسیون در روز اول بهمن 1343، به ضرب گلوله ی «بخارایی» عضو هیأت های مؤتلفه اسلامی در مقابل مجلس به قتل رسید.
منصور، بانی تدوین و تنظیم پیمان كاپیتولاسیون، قبلاً یكی از دیپلمات های وزارت امور خارجه بود. او فعالیت سیاسی خود را در سال 1340 و با تأسیس «كانون مترقی» كه یك مجموعه ی وابسته، با هدف تسریع اجرای اصلاحات آمریكایی رژیم شاه در عرصه ی اقتصادی بود، آغاز كرد. این كانون در سال 1342، به «حزب ایران نوین» تغییر نام داد. منصور از اعضای مؤثر لژ فراماسونری در ایران بود.
لغو رسمی كاپیتولاسیون در جمهوری اسلامی ایران
روز 23 اردیبهشت 1358، قرارداد كاپیتولاسیون در ایران رسماً لغو شد. در این روز، وزارت امور خارجه طی اطلاعیه ای اعلام كرد به پیشنهاد هیأت وزیران دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون مصوب 21 مهرماه 1343، راجع به اجازه ی استفاده مستشاران نظامی آمریكا در ایران از مصونیت ها و معافیت های قرارداد وین (كاپیتولاسیون) از تاریخ 23/2/1358، لغو شد. (7)
پی نوشتها:
1- فرهنگ جدید سیاسی – محمود مهرداد – انتشارات هفته – ص 89.
2- همان.
3- فرهنگ سیاسی – فلورنس الیوت – ص 116.
4- روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی – باقر عاقلی – ج 1 – ص 230.
اعتراض افشاگرانه امام خمینی (ره) علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون
در تاریخ معاصر ایران، قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) مسئله ای اساسی است. نفوذ بیگانگان بیشتر از همین طریق بوده و از این راه، تحمیل عمال و کارگزاران بیگانه و به دنبال آن جنایات فجیعی در این سرزمین انجام گرفت. قوانین جزایی که باید مظهر حاکمیت دولت باشد، بصورت بازیچه ای درآمد و هر متجاوزی می توانست به سادگی آن را کنار زده، خود را تحت حمایت قدرتهای خارجی قرار دهد.
رژیم شاه که به خوبی می دانست بازتاب عمومی این لایحه ننگین تا چه حد خطرناک خواهد بود، سانسور شدیدی بر رسانه های گروهی حاکم کرد تا هیچگونه خبری در مورد لایحه کاپیتولاسیون به بیرون درز پیدا نکند. ولی چند روزی از تصویب این لایحه نگذشته بود که مجله داخلی مجلس شورای ملی که متن کامل مذاکرات مجلس را در برداشت بدست امام خمینی (ره) رسید.
امام خمینی (ره) به منظور افشای این خیانت تصمیم گرفتند که طی ایراد نطقی، این عمل رژیم شاه را به اطلاع عموم برسانند. قبل از هر چیز، ایشان برای آگاه ساختن علما و روحانیون مرکز و شهرستانها، پیک هایی همراه با نامه به اطراف و اکناف کشور روانه نمودند و خود نیز با مقامات روحانی قم به گفتگو نشستند. به تدریج تعداد کثیری از مردم ایران وارد قم شدند، تا خود شاهد این سخنرانی باشند.
رژیم شاه که از برنامه سخنرانی حضرت امام (ره) اطلاع پیدا کرده بود، برای جلوگیری از این سخنرانی نماینده ای به قم اعزام داشت. این فرد نتوانست به دیدار امام خمینی (ره) نایل گردد، ولی در دیداری با فرزند امام، حاج آقا مصطفی خمینی، این پیام را برای حضرت امام (ره) فرستاد:
(..... آمریکا به منظور کسب وجهه در میان مردم ایران با تمام قدرت فعالیت می کند و پول می ریزد و از نظر قدرت در موقعیتی است که هرگونه حمله به آن، به مراتب خطرناکتر از حمله به شخص اول مملکت است! آیت الله خمینی اگر این روزها بنا دارند نطقی ایراد کنند باید خیلی مواظب باشند که به دولت آمریکا برخوردی نداشته باشد که خیلی خطرناک است و با عکس العمل تند و شدید آنان مواجه خواهد شد. دیگر هر چه بگویند حتی حمله به شاه چندان مهم نیست.)
این تهدیدات کوچکترین اثری در عزم راسخ حضرت امام (ره)، نداشت و ایشان در روز 4 آبان 1343 ، سخنرانی بسیار آتشین، کوبنده و افشاگرانه به عمل آوردند و مردم ایران را از جزئیات این خیانت مطلع ساختند.
حضرت امام خمینی (ره) این سخنرانی را علاوه بر اینکه در روز تولد حضرت فاطمه زهرا (س) ایراد فرمودند، سخنان خود را با آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) شروع نمودند و طی آن شدیدترین حملات را مستقیماً علیه آمریکا و شاه وارد نمودند. جیمزبیل، محقق آمریکایی، در مورد این سخنرانی چنین می گوید: (این سخنرانی پرشور او، یکی از مهمترین و تحریک کننده ترین بیانات سیاسی ایراد شده درایران در این قرن می باشد. حضرت امام خمینی (ره) در این سخنرانی با کمال قدرت و بطور مستقیم، شاه و آمریکا را به دلیل تلاش برای نابود کردن یکپارچگی و استقلال ایران مورد حمله قرار داد.)
حضرت امام خمینی (ره) در بخشهایی از سخنرانی خود چنین فرمودند: (قانون در مجلس بردند، در آن قانون اولا ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیاً الحاق کردند به پیمان وین که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداریشان، با خدمه شان، با هر کس که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند؛ اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور
کند، زیرپا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلو او را بگیرد! دادگاههای ایران حق ندارد محاکمه کنند! بازپرسی کنند! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین کنند! دولت سابق این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از این، برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یک قیام وقعود، مطلب را تمام کردند و باز نفسشان در نیامد. در این چند روز این تصویب نامه را بردند به مجلس شورا و درآنجا صحبتهایی کردند، مخالفتهایی شد، بعضی از وکلا هم مخالفتهایی کردند، صحبتهایی کردند لکن مطلب را گذراندند، با کمال وقاحت گذراندند، دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگهای آمریکا پست تر کردند. اگرچنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست از او میکنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی، شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد چرا؟ برای اینکه می خواستند وام بگیرند از آمریکا. آمریکا گفت این کار باید بشود (لابد اینجور است) بعد از سه چهار روز, وام دویست میلیون دلاری تقاضا کردند ......... ایران خودش را فروخت برای این دلارها ...... ما را جزو دول مستعمره حساب کرد، ملت مسلم ایران را پست تر از وحشیها در دنیا معرفی کرد، در ازای وام 200 میلیون که 300 میلیون پس بدهند. نظامیان آمریکایی، مستشاران نظامی آمریکایی به شما چه نفعی دارند؟ آقا اگر این مملکت اشغال آمریکاست پس چرا اینقدر عربده می کشید، پس چرا اینقدر دم از ترقی می زنید؟ اگر این مستشاران نوکر شما هستند پس چرا از اربابها بالاترشان می کنید؟ پس چرا از شاه بالاترشان می کنید. اگر نوکرند مثل سایر نوکرها با آنها عمل کنید. اگر کارمند شما هستند مثل سایر ملل که با کارمندانشان عمل می کنند، شما هم عمل کنید. اگر مملکت ما اشغال آمریکاییست پس بگویید ........ ما زیر چکمه آمریکا برویم چون ملت ضعیفی هستیم؟! چون دلار نداریم؟! آمریکا ازانگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر اما امروز سر و کارما با این خبیث هاست، با آمریکاست. رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما.
باید هیاهو کنید، باید بریزید وسط مجلس، به هم باید بپرید که نگذرد این مطلب، به صرف اینکه من مخالفم درست می شود؟! دیدید که می گذرد، پس نگذارید یک همچو مجلسی وجود پیدا کند، از مجلس بیرونشان کنید. ما این قانون را که در مجلس واقع شد، قانون نمی دانیم. ما این مجلس را مجلس نمی دانیم. ما این دولت را دولت نمی دانیم، اینها خائنند به مملکت ایران، خائنند).
امام خمینی (ره) به ایراد سخنرانی اکتفا نکردند و در همان روز، اعلامیه ای روشن و غنی نیز علیه احیای کاپیتولاسیون صادر کردند. در بخشی از این اعلامیه که با آیه (نفی سبیل) (لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا) شروع شده بود، چنین آمده است: (آیا ملت ایران می داند در این روزها در مجلس چه می گذشت؟ می داند بدون اطلاع ملت و به طورقاچاق چه جنایتی واقع شد؟ می داند مجلس به پیشنهاد دولت سند بردگی ملت ایران را امضا کرد؟ اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشی بودن ملت مسلمان را به آمریکا داد، قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامی و ملی ما، قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزافهای چندین ساله سران قوم، ایران را از عقب افتاده ترین ممالک دنیا پست تر کرد؟ اهانت به ارتش محترم ایران و صاحب منصبان و درجه داران نمود؟ حیثیت دادگاه های ایران را پایمال کرد؟ به ننگین ترین تصویب نامه
دولت سابق با پیشنهاد دولت حاضر بدون اطلاع ملت رای مثبت داد؟ ملت ایران را در تحت اسارت آمریکایی ها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامی و غیرنظامی آمریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آنها آزادند هر جنایتی بکنند، هر خیانتی بکنند؟ پلیس ایران حق بازداشت آنها را ندارد دادگاههای ایران حق رسیدگی ندارد، چرا؟ برای آنکه آمریکا مملکت دلار است و دولت ایران محتاج به دلار. امروز که دولتهای مستعمره یکی پس از دیگری با شهامت و شجاعت خود را از تحت فشار استعمار خارج می کنند و زنجیرهای اسارت را پاره می کنند، مجلس مترقی ایران با ادعای سابقه تمدن دو هزار و پانصد ساله، با لاف هم ردیف بودن با ممالک مترقیه، به ننگین ترین و موهن ترین تصویب نامه غلط دولتهای بی حیثیت رای می دهد و ملت شریف ایران را پست ترین و عقب افتاده ترین ملل به عالم معرفی می کند و با سرافرازی هرچه تمامتر، دولت از تصویب غلط دفاع می کند و مجلس رای می دهد. از برخی منابع مطلع به من اطلاع دادند که این طرح مفتضح را به
دولت پاکستان، اندونزی، ترکیه، آلمان غربی پیشنهاد کرده اند و هیچکدام زیر بار این اسارت نرفته اند، تنها دولت ایران است که اینقدر با حیثیت ملت و اسلامیت ما بازی می کند و آن را به باد فنا می دهد ......... آمریکاست که به مجلس و دولت ایران فشار می آورد که چنین تصویب نامه مفتضحی را که تمام مفاخر اسلامی و ملی ما را پایمال می کند تصویب و اجرا کنند. آمریکاست که با ملت اسلام معامله وحشیگری و بدتر از آن می نماید).
اصلاحات ارضي تغييري است كه دولت در سيستم مالكيت و بهره برداري از زمينهاي كشاورزي ايجاد ميكند و در نظامهاي مختلف سياسي به طرق گوناگوني صورت ميپذيرد. اصلاحات ارضي علاوه بر علل و عوامل اقتصادي، انگيزههاي سياسي و به تبع آن پيامدهاي سياسي به دنبال دارد. در بسياري از كشورهاي جهان سوم اصلاحات ارضي به معناي گرفتن زمين از مالكين بزرگ و تقسيم آن بين كشاورزان است. اصلاحات ارضي ميتواند دلايل اجتماعي داشته باشد و اجراي آن منجر به فروپاشي مناسبات پوسيده و ظالمانه فئودالي شود و از طرفي ممكن است با انگيزههاي سياسي صورت گيرد و قدرت تدافعي دهقانان را بالا ببرد.
سابقه اصلاحات ارضي در ايران به اواخر قرن نوزدهم بازميگردد. از زمان انقلاب مشروطيت تا دوران پس از دكتر مصدق حركتهايي جهت تغيير رابطه مالكان و رعايا صورت گرفته است كه محصول آن تحول در نظم مالكيت در برخي از نواحي ايران بوده است. پيشينه اصلاحات ارضي رسمي در ايران به سفر ” ويليام داگلاس “ قاضي دادگاه عالي آمريكا به ايران در شهريور ماه 1329 بازميگردد. وي در ملاقات با محمدرضا پهلوي يكي از شرايط كمك كشورش به ايران را اصلاحات ارضي دانست و در سخنراني خود در دانشگاه تهران وضعيت كشاورزي را مهمترين مشكل ايران برشمرد و اجراي اصلاحات ارضي را براي جلوگيري از نفوذ و رشد كمونيسم به مقامات ايران توصيه كرد. همچنين يك گروه از مشاوران آمريكايي با مطالعه امكانات بالقوه ايران براي توسعه و پيشرفت، پيشنهاد كرد كه اين كشور بايد بيشتر فعاليتهاي خود را بر بهبود وضع كشاورزي متمركز كند.
با اجتناب ناپذير شدن موضوع اجراي اصلاحات ارضي در ايران، لايحهاي با هدف تقسيم زمينهاي بزرگ كشاورزي آماده شد و در ارديبهشت ماه سال 1339 با تعديلاتي از تصويب دوره نوزدهم مجلس شوراي ملي گذشت. اما شاه براي انجام اصلاحات ارضي با مشكلاتي مواجه بود. از يك سو فشار آمريكا براي اجراي قانون اصلاحات ارضي و از طرف ديگر مخالفت مرجع تقليد شيعه آيتالله بروجردي با ابعاد غيرشرعي اصلاحات، اجراي اين قانون را تا زمان رحلت ايشان (1345هـ . ش) به تعويق انداخت.
با نخستوزيري علي اميني در سال 1340، لايحه اصلاحات ارضي كه در دوران نخستوزيري منوچهر اقبال تهيه شده بود با اصلاحاتي در هيئت دولت اميني به تصويب رسيد و حسن ارسنجاني وزير كشاورزي وقت به عنوان مجري اصلاحات ارضي انتخاب شد و اميني و ارسنجاني قاطعانه اجراي برنامه اصلاحات ارضي را پي گرفتند. اميني در جريان اصلاحات ارضي از جهت سخنپراكني ركوردار بود و ارسنجاني وزير كشاورزي هيچ فرصتي را براي حمله به مالكان از دست نميداد. ارسنجاني در اين راه چنان سرعت و جسارتي به خرج داد كه نه تنها مالكان بلكه نخستوزير و مخالفان دولت را شگفتزده كرد و شاه را كه ميخواست هرگونه تحولي هر چند سطحي در ايران به نام او تمام شود، نگران ساخت.
دولت اميني با حمايت دولت آمريكا توانست بخشي از برنامه اصلاحات ارضي و اجتماعي را به اجرا درآورد كه مورد مخالفت شديد شاه و مالكان بزرگ قرار داشت. به همين منظور تحريكاتي عليه وي شروع شد و همه نيروهاي چپ و راست به انتقاد از اصلاحات ارضي پرداختند. با اجراي مرحله اول اصلاحات ارضي حدود بيست درصد از خانوارهاي روستايي صاحب زمين شدند، در صورتي كه پيشبيني شده بود با اجراي مرحله اول اصلاحات ارضي اكثريت خانوارهاي روستايي بدون زمين داراي زمين كشاورزي شوند، ولي به دليل مخالفت مالكان بزرگ با تقسيم زمينهاي كشاورزي و ايجاد شركتهاي زراعي كشت و صنعت، اهداف مرحله اول اصلاحات ارضي محقق نشد.
مرحله اول اصلاحات ارضي در دوره صدارت علي اميني و مرحله دوم آن به عنوان يكي از اصول ششگانه « انقلاب سفيد» مطرح و به اجرا گزارده شد و مرحله سوم اصلاحات ارضي در سال 1348 توسط دولت هويدا اجرا گرديد.
اصلاحات ارضي كه طي سالهاي 1339 تا 1342 در ايران اتفاق افتاد ، باعث نفوذ و جاري شدن روابط سرمايهداري در روستاها و تسهيل حركت آزاد سرمايهداري در كشور شد. آثار درازمدت اصلاحات براي روستاييان مثبت نبود، زيرا نيمي از روستاييان به دليل اينكه با مالكان قرارداد زراعتي و تقسيم محصول نداشتند و به عبارتي خوش نشين بودند از دريافت زمين محروم شدند و به نيروي كارگر روستايي تبديل گرديدند. قريب به نيمي ديگر كه زمين گرفتند، سهمي كمتر از ده هكتار دريافت كردند كه اغلب در قطعات كوچك پراكنده و نامناسب براي كشت بود. از طرفي بخش عمده زمينهاي حاصلخيز مشمول تقسيم اراضي نشد و در اختيار مالكين كه مقيم روستا نبودند، باقي ماند و به كشت مكانيزه اختصاص يافت.
اجراي قانون اصلاحات ارضي در دوره زماني فوق برخوردار از منشأ و خاستگاه خارجي و ماهيت سياسي، غيراقتصادي و فني بود و با شرايط سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر ايران انطباق نداشت و بدون ايجاد شرايط لازم و كافي، به طور سريع و ناقص اجرا شد و پيامدهاي ناهمگون و نامتجانسي در كشور داشت.
مطالب موجود در مورد اصلاحات ارضی را می توان به دو دسته وسیع تقسیم كرد . دسته اول شامل مطالعات كلی است كه درباره اصلاحات ارضی انجام شده و از آن به دلیل شكستن مناسبات ارباب رعیتی دفاع شده است . مطالب موجود در مورد اصلاحات ارضی را می توان به دو دسته وسیع تقسیم كرد . دسته اول شامل مطالعات كلی است كه درباره اصلاحات ارضی انجام شده و از آن به دلیل شكستن مناسبات ارباب رعیتی دفاع شده است .نظیر لمپتون و واریرز . برخی دیگر از محققان ، اصلاحات ارضی را یك رفرم بورژوازی قلمداد كرده اند مثل كدی ، كاتوزیان ، ریچاردز و خسروی . دسته دوم كه جهت درك چگونگی انتقال جامعه روستایی سنتی ایران به یك جامعه مدرن از نظریه نوسازی كمك گرفته اند .
●اصلاحات ارضی
توزیع مجدد منابع كشاورزی یك كشور را می گویند . از نظر سنتی اصلاحات زراعی یا ارضی به توزیع مجدد زمین محدود شده كه در خود گستره وسیعی شامل تغییرات در نهاده ها ، اعتبارات ، مالیات بندی و تعاونی ها دارد . اصلاحات زراعی می تواند منجر به بهره وری پایین خصوصاٌ در شكل های جمعی شود . اما اگر این اصلاحات در جهت انتقال منابع به كشاورز باشد می تواند سبب افزایش بهره وری شود . اصلاحات ارضی از نظر تاریخی نوعی برگشت به حساب می آید . تاریخ یونان و روم پر از كشمكش هایی است كه بین مالكین و روستاییان بی زمین صورت گرفته است . در قرون وسطی تقاضا برای اصلاحات ارضی ، دهقانان را به سمت شورش هدایت می كرد . نظیر انقلابهای دهقانان در انگلیس كه بوسیله جان بال و وات تایلر در ۱۳۸۱ صورت گرفت و همین طور جنگ دهقانان در آلمان در تاریخ ۱۵۲۶-۱۵۲۴.
●وضعیت روستاهای ایران قبل از اصلاحات ارضی
واحد كشاورزی در ایران ده است كه زمین های آیش و زیر كشت در اطراف آن پراكنده است . خانه های زارعین و اماكن عمومی مثل مسجد ، حمام و راهها و ... در داخل ده قرار دارند . از قدیم دهات به ۶ قسمت تقسیم می شده كه هر یك را دانگ می گفتند . این دانگها لزوماٌ با هم برابر نبودند . واحد اراضی در اغلب دهات جفت است . این جفت مقدار ارضی است كه توسط یك جفت گاو شخم زده می شود . البته این میزان هم در جاهای مختلف متفاوت است .
حق استفاده از زمین زراعی در ده را نسق می گفتند بدون این كه حق مالكیت این اراضی را داشته باشند . یكی از سنت های خوب در اغلب دهات تغییر محل زراعت در سال های مختلف بوده است تا زمین های با كیفیت متفاوت در دست مردم بچرخد . در بعضی مواقع عده ای از زارعان گروههایی را به نام بنه تشكیل می دادند . هر بنه توسط سر بنه اداره می شد كه مسئول دادن سهم هر مالك به زارع بود . گفته می شود كه بنه ها به جهت مشكلات كمبود آب تشكیل شده است . در واقع زارعان به جای تقسیم آب بین خود ، زمین های خود را یكی یكی آبیاری می كنند . مثلاٌ اگر زارعان مجبور باشند زمین خود را ۱۵ روز یكبار آبیاری كنند ۱۵ بنه تشكیل می شود .
هر روستا دارای یك كدخدا بوده است . كدخدا توسط مالك تعیین می شد . گاو بند هم كسی بود كه صاحب زمین نبود ولی دارای سرمایه نقدی و بذر و خیش و ... بود . در بین روستاییان افرادی زندگی می كردند كه بدانها خوش نشین می گفتند . این افراد كار كشاورزی نمی كردند ولی ممكن بود دارای مغازه باشند ، در معادن كار كنند . آخرین گروه پیله وران بودند كه بار خود را پشت موتو سیكلت می كردند به روستا می آوردند و در بین مردم به فروش می رساندند . البته لزوماص ساكن روستا نبودند .
●نظام های بهره برداری روستایی قبل از اصلاحات ارضی
شامل موارد متعدد و بیشماری بودند كه در اینجا به چند مورد اشاره می شود .
خرده مالكی : محدود به زارعانی با مالكیت كمتر از یك دانگ زمین می شد .عمدتاٌ كار خود با كمك اعضای خانواده خود انجام می دادند .
اجاره داری :در مناطق معتدل وجود داشت ، خصوصاٌ در شمال كشور . البته معمولاٌ قرارداد بین مالك و كشاورز توافقی بود و حالت رسمی در ایران وجود نداشت .
مزارعه:عقدی كه به موجب آن احد طرفین زمینی را به مدت معین به طرف دیگری می دهد كه آن را زراعت كند و محصول را تقسیم كند . بر اساس پنج عامل كار ، بذر ، آب ، زمین و وسیله شخم بوده است .
غارس و مالكی:عمدتاٌ در مناطق خرما خیز بوده است . مالك زمین ، آب و نهال را در اختیار زارع گذارده ، زارع از محصول نگهداری كرده تا به بار بنشیند . دو سوم نخلستان به مالك و یك سوم آن را زارع بر می دارد به علاوه یك دهم محصول تحت نام حق باغبانی به زارع داده می شود . شخص دیگری به نام خراس نیز در این بین وجود داشته كه وظیفه ارزیاب را انجام می داده است . وی مقدار محصول موجود در باغ را خراس یا برآورد می كند و سپس متعهد است كه سهم تعیین شده برای ملك را در موقع برداشت محصول به مالك بدهد.غارس در این جا فوق باغبان بوده است و وظایف باغبانی نیز در آن مستتر است .
●مراحل اصلاحات ارضی در ایران
مرحله اول۱۳۴۳-۱۳۴۱:شامل تقسیم اراضی بزرگ مالكان غایب از ده بود . تحت این قانون ، مالكیت زمین به طور دسته جمعی به زارعان به نسبت میزان نسق آن ها واگذار گردید . زارع حقی نسبت به زمین نداشت . زارعان مجبور بودند جهت اداره زمین های ده خود در تعاونی های روستایی عضو شوند . حداكثر حق مالكیت كه یك مالك می توانست داشته باشند یك ده شش دانگ بود .
مرحله دوم۱۳۴۴-۱۳۴۷:هدف حذف نظام سهم بری بدون تغییر نظام بهره برداری بود . دهاتی كه در مرحله اول مستثنی شده بودند باید یكی از راههای زیر را انتخاب می كردند .
▪ اجاره به رعایا ۳۰ساله كه در هر ۵ سال قابل تمدید بود .
▪فروش اراضی خود به رعایا
▪تقسیم به نسبت بهره مالكانه
▪ تشكیل واحد زراعی مشترك
▪ خرید حق ریشه زارعان
مرحله سوم اصلاحات ارضی۱۳۴۷-۱۳۴۹
تلاش در جهت حذف نظام ارباب رعیتی صورت گرفت . این مرحله جهت تثبیت نظام اصلاحات ارضی صورت گرفت . در این مرحله مالكان دو راه داشتند :
●فروش زمین به كشاورز
تقسیم زمین بین مالك و زارع بر اساس حق مالكیت
نظام های بهره برداری تشكیل شده در دوران اصلاحات ارضی
در دوران اصلاحات ارضی نظام های بهره برداری مختلفی همزمان با وقوع تغییرات ناشی از اصلاحات به وجود امد كه شامل موارد زیر است .
●تعاونی های تولید روستایی:
در سال ۱۳۴۹ جهت مقابله با مسایل ناشی از اصلاحات ارضی و با هدف اعمال مدیریتی واحد و تخصصی در جهت حداكثر بهره برداری از منابع آب و خاك ، انجام كارهای زیربنایی ، استفاده صحیح از نهاده ها و وسایل و ماشین آلات كشاورزی و افزایش تولید و درآمد سرانه كشاورزان روستایی و بهبود زندگی آنان ...قانون تعاونی نمودن تولید و یكپارچگی اراضی با حفظ مالكیت فردی زارع در حوزه عمل شركت های تعاونی تولید روستایی تصویب شد . این تعاونی ها علی رغم موفقیت در عرصه تولید در زمینه خرید محصول و عرضه به موقع خدمات مورد نیاز روستاییان ، هنوز نتوانسته اند جایگزین پیله وران گردند .
●سهامی زراعی
قانون و اساسنامه شركت های سهامی زراعی در سال ۱۳۴۶ تصویب شد و پی از آن تا سال ۱۳۵۷ حدود ۹۳ شركت در ۸۵۱ روستا با بیش از ۳۰۰۰۰ عضو سهامدار با هدف افزایش درامد سرانه كشاورزان و بهبود شرایط زندگی آنان از طریق ایجاد امكانات لازم برای بكارگیری ماشین آلات كشاورزی ، استفاده از روش ها و فنون نوین كشاورزی ، افزایش سطح زیر كشت ،توسعه فعالیت های غیر كشاورزی ، استفاده از نیروی انسانی نوین كشاورزی ، افزایش سطح زیر كشت ، توسعه فعالیت های غیر كشاورزی ، حداكثر استفاده از نیروی انسانی فعال موجود در روستاهای كشور و جلوگیری از خردشدن و تقسیم اراضی مزروعی تشكیل گردید . احساس و انگیزه مالكیت یكی از عوامل موثر بر تولید است و چون افراد با عضویت در شركت و واگذاری حق استفاده مطلق و دایم از اراضی خود به هیات مدیره این احساس و انگیزه را از دست می دهند ، این امر بر تقلیل میزان كارایی شركت موثر واقع می شود .
●كشت و صنعت ها
واحد های كشت و صنعت در سال ۱۳۴۷ با اهداف فنی (اجرای سیاست های یكپارچگی اراضی و كشت ، انجام عملیات زیر بنایی ، استفاده صحیح از ماشین آلات و ابزار و ادوات كشاورزی ، كاربرد روش های علمی و فنون نوین و پیشرفته كشاورزی)،اقتصادی(رشد تولیدات متنوع زراعی و دامی و فراورده های آن ها ، افزایش بازدهی عوامل تولید ، استفاده از اعتبارات و پیوند كشاورزی با صنعت در جهت توسعه صنایع تبدیلی و تكمیلی وابسته به كشاورزی)اجتماعی(مدیریت و سازماندهی علمی و تخصصی و ...)فرهنگی(ارتقا سطح دانش علمی و فنی)و اكولوژیك(حفظ منابع خاك ،آب،مراتع و جنگل ها...)تاسیس و به سرعت رو به گسترش نهاد.
●اصلاحات ارضی بعد از انقلاب اسلامی
بعد از اقلاب با توجه به فرار زمین داران بزرگ و همچنین مساله زمین های دولتی و خاندان پهلوی اقداماتی به شرح زیر صورت گرفت .
▪تشكیل شورای اسلامی:در دهم شهریور ۱۳۶۱ تصویب شد . در این قانون كدخداها ، خانه انصاف و نظایر آن كه قبل از انقلاب بوجود آمده بودند حذف شد .
▪طرح خانه همیار روستا:توسط شورا معرفی می شد و جهاد سازندگی حكم مربوطه را صادر می كرد . عمدتاٌ وظیفه اجرایی داشت و به علت عدم موفقیت شوراها و نبود كدخداها ایجاد شدند .
شورای عمران و طرح تشكیل دفتر عمران روستا:هیات ۵ نفره ای جهت همكاری مردم با بنیاد مسكن جهت اجرای طرح های هادی بوجود آمد . وظایف آن تا حدودی شبیه به همیار روستا است .
▪دهدار و دهداریها :در سال ۱۳۶۱ قانون مربوطه تصویب شد . طبق این قانون دهدار نماینده دولت در دهستان است كه جهت تامین امنیت و اجرای سیاست عمومی است .
▪هیات هفت نفره:در سال ۱۳۵۹ به منظور بهره برداری از ارضی مصادره شده ، موات و بایر پدید آمد كه شامل زمین های موات ، مصادره ای و اراضی زمین داران بزرگ اعم از دایر و بایر است . اعضای آن شامل دو نفر نماینده وزارت كشاورزی ، یك نفر نماینده وزارت كشور ، یك نفر نماینده جهادكشاورزی ، یك نفر نماینده حاكم شرع و دو نفر نماینده مردم به تایید حاكم شرع می باشد .
▪واحد تولیدی مشاع:در سال ۱۳۵۹ شكل گرفت . شامل گروه هایی ۵ تا ۱۵ نفره كه روی یك زمین كار می كردند . این زمین توسط دولت واگذار شده و كارهای عمومی نظیر شخم ، كاشت و نظایر آن به صورت مشترك انجام می شود . هر مشاع دارای سرمشاع یا سرپرست بوده كه وظیفه ارتباط با هیات های ۷ نفره را بر عهده دارد . آئیژ عزمی مراجع به كار رفته: ۱. ازكیا،مصطفی- جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی -انتشارات اطلاعات ۲. وثوقی،منصور-جامعه شناسی روستایی-انتشارات كیهان ۳. عبداللهی ،محمد-وضعیت نظام های بهره برداری در ایران-انتشارات وزارت كشاورزی،معاونت امور نظام بهره برداری ۴. عزمی،آئیژ-روند اصلاحات ارضی در چند كشور سوسیالیستی-مجله پارس بیولوژی شماره ۱۲و۱۳ ۵. شعبانعلی ،فمی،حسین -جزوه درسی نظام های بهره برداری-دانشگاه تهران
در مهر ماه 1350 ایران شاهد یكی از عظیمترین و پرهزینه ترین جشنهای تاریخ معاصر ایران و جهان بود. این جشن كه بنا بود در سال 1340 برگزار شود بارها به علت وضعیت بغرنج اقتصادی و مضیقه مالی دولت كه قادر به پرداخت هزینه های سنگین پیش بینی شده جشن نبود به تعویق افتاد. ولی از آن جا كه شاه همواره در رؤیای برگزاری پرشكوه بزرگداشت 2500 سال شاهنشاهی در ایران بود مصرانه در تلاش بود كه در تخت جمشید این جشن را برگزار كند.
پیشنهاد جشنهای 2500 ساله بدوا از طرف شجاع الدین شفا ، مشاور فرهنگی دربار در سال 1337 مطرح شد .در اوایل دهه 1340 دولت علم ضمن رایزنی با اسرائیل از آنها می خواهد كه برای توسعه جهانگردی در ایران طرحی ارائه نمایند. آنها نیز با ارائه طرحهایی توصیه كردند كه برای شناساندن تسهیلات جهانگردی در ایران، لازم است در كشورتان رویداد مهمی برپا كنید.
گزارش تصویری این پرخرج ترین مهمانی تاریخ را می بینید:
دین را به گونهای جامع تفسیر میکردند که جز در قالب یک نظام اجتماعی و حکومتی شکل پیدا نمیکرد…سال 49 به من فرمودند: “سازمانی کشف شده است به نام مجاهدین خلق؛ از الآن بدانید که این افراد در اسلامشناسی و در معرفت دینی، مشکل دارند…” . کسی که دشمنشناس نباشد خیلی زود فریب میخورد… ایشان نیروی اصلی در روند انقلاب و پیروزی آن را مردم میبینند.
“مقتدر مظلوم” توصیفی است که با دوران امیرالمومنین(ع) مطابقت داده می شود. توصیفی که شاید طی ماههای اخیر نیز رواج پیدا کرد و خواه نا خواه از ناگفته ماندن بسیاری از واقعیت ها حکایت داشت. آنچه در پی می آید خاطرات حجتالاسلام و المسلمین محمدباقر فرزانه رئیس دانشگاه علوم اسلامی رضوی و امام جمعه موقت مشهد مقدس است از رهبر انقلاب. او از ابعاد شخصیتیایشان می گوید و از سرکشی های ایشان در مشهد و بم به مردم:
۱٫ خودساختگی
در فضل ایشان، همین بس که در حوزهی علمیه مشهد، کسی نمیتوانست در فضل ایشان به معنای متعارف تردید کند. خودساخته بودن رهبر معظم انقلاب هم در لحظهلحظه رفتار و عملشان مشاهده میشد.
در برنامهای هم که ایشان برای طلبهها تنظیم کرده بودند این بود که طلبهها اول نزد استادی بروند و آموزش اخلاقی ببینند. ایشان برای هر امری، دلیلی داشتند و نسبت به آموزش اخلاقی میگفتند: “همه شما بچه روستا هستید. بچههای روستا ضمن اینکه از استعداد و سلامت و اعصاب آرام و خوبی برخوردار هستند، کولهباری از محرومیت به همراه دارند. وقتی چنین افرادی به حوزه وارد میشوند، اگر تحصیل کنند و به لحاظ علمی به مقامی برسند و قدرتی پیدا کنند اگر آموزش اخلاقی ندیده و خود را نساخته باشند، آن محرومیتها به عقده تبدیل میشود. تنها چیزی که میتواند آن محرومیتها را تبدیل به عقده نکند، آموزشهای اخلاقی است. کسی که این عقدهها در درونش حل نشود، وقتی به جایگاه و قدرتی برسد، شروع به عقدهگشایی خواهد کرد.” منشأ بعضی از رفتارها در گروهی از افراد بعد از انقلاب همین مسأله بوده است. پس طلبه باید در تمام شرایط، بر خودش مسلط باشد و در فراز و نشیبهای زندگی تمرین تسلط بر خود داشته باشد؛ وگرنه روزی چراغ قرمزش روشن خواهد شد.
۲٫ توان سیاسی و دشمنشناسی
آگاهی و درک و فهم سیاسی ایشان در حدی بود که همه به درک بالای ایشان از مسائل معترف بودند. دشمنشناسی دقیق ایشان بسیار مورد توجه بود. دشمنشناسی یک هنر است و کسی به طور طبیعی دشمنشناس نخواهد شد. حتی اگر کسی دروس حوزه را تا حد اعلا تحصیل کند، لزوماً دشمنشناس نیست. دشمنشناسی، احتیاج به آگاهی و تیزهوشی نسبت به مسائل پیرامون دارد.
سال ۴۹ رهبر معظم انقلاب در منزل شهید موسوی قوچانی، برای جمع محدودی، بحثی داشتند. بعد از اتمام جلسه من به اتفاق ایشان بیرون آمدم؛ ایشان به من فرمودند: “سازمانی کشف شده است به نام مجاهدین خلق؛ از الآن بدانید که این افراد در اسلامشناسی و در معرفت دینی، مشکل دارند و در آینده نیز به خاطر همین مسأله با مشکلات عمدهای مواجه خواهند شد.” آن زمان که هنوز کمتر کسی از وجود چنین سازمانی اطلاع داشت، رهبر معظم انقلاب با آگاهی کامل، دورنمای فعالیتهای آنها را میدانستند.
گروههای سیاسی که در ایران فعالیت میکنند، همهی آنها دارای شجرهنامهی کاملی نزد رهبر معظم انقلاب هستند. یعنی اگر کسی بخواهد کاملترین قضاوت یا معرفت را نسبت به هر یک از گروههای سیاسی امروز و دیروز ایران داشته باشد، کسی جز رهبر معظم انقلاب نیست که میتواند بهترین تفسیر را از عملکرد و شاکلهی آنها داشته باشند.
اگر انسان بینش سیاسی قوی نداشته باشد، دشمنشناس هم نخواهد بود و کسی که دشمنشناس نباشد خیلی زود فریب میخورد. نمونهی آن هم در تاریخ موجود است. در طول تاریخ علمای بزرگی فریب نیروهای ستمگر و سیاستباز و قلاّبی همدورهشان را خوردند. با همهی تقوی و دانش و معرفتشان، چون دشمنشناس نبودند فریب خوردند. بنابراین باید متوجه بود که هرچه از عمر انقلاب بگذرد، مسألهی دشمنشناسی، حساستر و مهمتر خواهد شد. طلبه باید هنر دشمنشناسی را در خود تقویت کند. انسانی که دشمنشناس نیست، در حد قدرتی که داراست، میتواند به آسانی ملت را در تور دشمن بیندازد؛ بدون اینکه خودش متوجه باشد و چنین قصدی داشته باشد.
آمریکا نسبت به امام و شهید بهشتی نظر خاصی داشت. بعد از تسخیر لانهی جاسوسی در ایران، کنگرهی آمریکا کارتر را احضار کرد و برخورد شدیدی با او نمود و گفت: ایرانی که دهههای متوالی در اختیار ما بوده، چگونه ما را شکست داد و تحقیر نمود؟ کارتر در جواب میگوید: اگر در ایران سهچیز نبود، من انقلاب ایران را شکست میدادم:
اول: شخص امام خمینی؛ چون من نمیتوانم فکر ایشان را بخوانم و پیشبینی کنم برای فردا چه تصمیمی دارد. برای همین من همیشه باید در حالت دفاع باشم و هرگز نتوانستم در حال هجوم باشم. دوم: حزب جمهوری اسلامی؛ چون تا تصمیم بگیرد، مردم به خیابانها میآیند. سوم: آقای بهشتی؛ چون این فرد را نتوانستم به هیچ شیوهای فریب دهم. نه اهل معامله بود، نه اهل ترس بود و نه فریب میخورد.
از نظر کارتر، اینها عوامل شکست آمریکا از انقلاب اسلامی ایران بود که منشاء همهی این موفقیتها هم هنر دشمنشناسی است. اصرار ما بر بالا رفتن آگاهی سیاسی طلبه، به این معنا نیست که ما از طلبه بخواهیم سیاستباز باشد، مطالعه نکند و یا درس نخواند. بلکه منظورمان هوشیاری و آگاهی طلبه از مسائل سیاسی است. چون اگر اینگونه نباشد، فریب خواهد خورد. اگر آگاهی سیاسی بالا نباشد، نمیتوانیم مردم را هدایت کنیم و به آنجایی که باید، برسانیم.
رهبر معظم انقلاب دارای این اوصاف بوده و هستند. به همین خاطر است که آمریکا را به لحاظ سیاسی در موضع دفاع نگاه داشتهاند، نه در موضع هجوم. اگر ما در موضع دفاع بودیم، آمریکا با ما رفتار دیگری داشت. اما آمریکا مرتب در حال دفاع است و این مستقیماً مرتبط با شخص رهبر معظم انقلاب و نشأت گرفته از همان قدرت درک سیاسی و دشمنشناسی است.
پيش از اينكه استنباط خود را در اين باره ذكر كنيم لازم استيك نكته را يادآورى كنيم.آن نكته اين است كه معناى لغوى «حجاب» كه در عصر ما اين كلمه براى پوشش زن معروف شده است چيست؟ كلمه «حجاب» هم به معنى پوشيدن است و هم به معنى پرده و حاجب.بيشتر، استعمالش به معنى پرده است.اين كلمه از آن جهت مفهوم پوشش مىدهد كه پرده وسيله پوشش است، و شايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت هر پوششى حجاب نيست، آن پوشش «حجاب» ناميده مىشود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد.در قرآن كريم در داستان سليمان غروب خورشيد را اين طور توصيف مىكند: حتى توارت بالحجاب (1) يعنى تا آن وقتى كه خورشيد در پشت پرده مخفى شد.پرده حاجز ميان قلب و شكم را «حجاب» مىنامند. در دستورى كه امير المؤمنين عليه السلام به مالك اشتر نوشته است مىفرمايد: «فلا تطولن احتجابك عن رعيتك» (2) يعنى در ميان مردم باش، كمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان كن; حاجب و دربان تو را از مردم جدا نكند، بلكه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعيفان و بيچارگان بتوانند نيازمنديها و شكايات خود را به گوش تو برسانند و تو نيز از جريان امور بى اطلاع نمانى. ابن خلدون در مقدمه خويش فصلى دارد تحت عنوان «فصل في الحجاب كيف يقع فى الدول و انه يعظم عند الهرم» .در اين فصل بيان مىكند كه حكومتها در بدو تشكيل ميان خود و مردم حائل و فاصلهاى قرار نمىدهند ولى تدريجا حائل و پرده ميان حاكم و مردم ضخيمتر مىشود تا بالاخره عواقب ناگوارى به وجود مىآورد.ابن خلدون كلمه «حجاب» را به معنى پرده و حائل (نه پوشش) به كار برده است. استعمال كلمه «حجاب» در مورد پوشش زن يك اصطلاح نسبتا جديد است.در قديم و مخصوصا در اصطلاح فقها كلمه «ستر» كه به معنى پوشش استبه كار رفته است.فقها چه در كتاب الصلوة و چه در كتاب النكاح كه متعرض اين مطلب شدهاند كلمه «ستر» را به كار بردهاند نه كلمه «حجاب» را. بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نمىشد و ما هميشه همان كلمه «پوشش» را به كار مىبرديم، زيرا چنانكه گفتيم معنى شايع لغت «حجاب» پرده است و اگر در مورد پوشش به كار برده مىشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده كه عده زيادى گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود. وظيفه پوشش كه اسلام براى زنان مقرر كرده استبدين معنى نيست كه از خانه بيرون نروند.زندانى كردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست.در برخى از كشورهاى قديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهايى وجود داشته است ولى در اسلام وجود ندارد. پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمايى نپردازد.آيات مربوطه همين معنى را ذكر مىكند و فتواى فقها هم مؤيد همين مطلب است و ما حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذكر خواهيم كرد.در آيات مربوطه لغت «حجاب» به كار نرفته است.آياتى كه در اين باره هست، چه در سوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب، حدود پوشش و تماسهاى زن و مرد را ذكر كرده استبدون آنكه كلمه «حجاب» را به كار برده باشد. آيهاى كه در آن كلمه «حجاب» به كار رفته است مربوط استبه زنان پيغمبر اسلام. مىدانيم كه در قرآن كريم درباره زنان پيغمبر دستورهاى خاصى وارد شده است. اولين آيه خطاب به زنان پيغمبر با اين جمله آغاز مىشود: يا نساء النبى لستن كاحد من النساء يعنى شما با ساير زنان فرق داريد.اسلام عنايتخاصى داشته است كه زنان پيغمبر، چه در زمان حيات آن حضرت و چه بعد از وفات ايشان، در خانههاى خود بمانند، و در اين جهتبيشتر منظورهاى اجتماعى و سياسى در كار بوده است.قرآن كريم صريحا به زنان پيغمبر مىگويد: و قرن فى بيوتكن يعنى در خانههاى خود بمانيد. اسلام مىخواسته است «امهات المؤمنين» كه خواه ناخواه احترام زيادى در ميان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نكنند و احيانا ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سياسى و اجتماعى واقع نشوند.و چنانكه مىدانيم يكى از امهات المؤمنين (عايشه) كه از اين دستور تخلف كرد ماجراهاى سياسى ناگوارى براى جهان اسلام به وجود آورد.خود او هميشه اظهار تاسف مىكرد و مىگفت دوست داشتم فرزندان زيادى از پيغمبر مىداشتم و مىمردند اما به چنين ماجرايى دست نمىزدم. سر اينكه زنان پيغمبر ممنوع شدند از اينكه بعد از آن حضرت با شخص ديگرى ازدواج كنند به نظر من همين است; يعنى شوهر بعدى از شهرت و احترام زنش سوء استفاده مىكرد و ماجراها مىآفريد.بنابر اين اگر درباره زنان پيغمبر دستور اكيدتر و شديدترى وجود داشته باشد بدين جهت است. به هر حال آيهاى كه در آن آيه كلمه «حجاب» به كار رفته آيه53 از سوره احزاب است كه مىفرمايد: و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب يعنى اگر از آنها متاع و كالاى مورد نيازى مطالبه مىكنيد از پشت پرده از آنها بخواهيد.در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامى هر جا نام «آيه حجاب» آمده است مثلا گفته شده قبل از نزول آيه حجاب چنان بود و بعد از نزول آيه حجاب چنين شد، مقصود اين آيه است كه مربوط به زنان پيغمبر است (3) ، نه آيات سوره نور كه مىفرمايد: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم - الى آخر - قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن . يا آيه سوره احزاب كه مىفرمايد: يدنين عليهن من جلابيبهن الى آخر. اما اينكه چطور در عصر اخير به جاى اصطلاح رايج فقها يعنى ستر و پوشش كلمه حجاب و پرده و پردگى شايع شده استبراى من مجهول است، و شايد از ناحيه اشتباه كردن حجاب اسلامى به حجابهايى كه در ساير ملل مرسوم بوده استباشد.
در روزهايي که عبدالناصر استعفا ميداد و رئيس ستادش مرگ را بر شرمساري از ملت مصر ترجيح داده بود، تهران، زير نظارت علم براي برگزاري آئين تاجگذاري شاه و فرح آماده ميشد. کارتيه جواهرساز معروف پاريسي تاجي براي نخستين نايب السلطنه زن تاريخ ايران ميساخت.
جواهرسازان بزرگ دنيا، مدسازان معروف ايتاليا و فرانسه، سالن آرايان آمريکا، ماهها بود که سفارشهايي از دربار ايران گرفته بودند. جشني هزاران برابر بزرگتر از جشن تاجگذاري رضاشاه، علم، در مقايسه با تدارکي که تيمورتاش براي تاجگذاري رضاخان ديده بود، هزاران بار دست بازتر داشت.
چهارده سال بعد از کودتا، آمريکا به تمام اهداف آن دست يافته بود. اينک بر چنارهاي بلند کاخ گلستان، که هيچ پرندهاي جز کلاغ بر آن نمينشست، ريسههاي لامپ آماده بود براي برگزاري تاجگذاري شاه، نايب السلطنه و وليعهدش. صادق سرمد از اينکه او را براي خواندن قصيده تاجگذاري دعوت نکرده بودند، دق ميکرد. لطفعلي صورتگر، از افراد نخستين گروه محصلان اعزامي به خارج از ابتداي سلطنت رضاشاه، مشغول ساختن قصيدهاي بود که بايد هنگام تاجگذاري ميخواند.
محمدرضا در ریاضیات بسیار ضعیف بود، اصولاً حوصله فکر کردن نداشت. او از همان کودکی اهل تفکر عمیق و همه جانبه نبود. زود خسته میشد و بیشتر علاقه داشت پیشنهادات را بپذیرد. چون قبول پیشنهاد زحمتی نداشت.(13) گفته فردوست نشان میدهد که محمدرضا ابزار تفکر را به دست نیاورده بود و این ناشی از همان عامل خشونت و فشارهای روحی رضاخان بر محمدرضا بود. اصولاً هنگامی که قدرت استدلال در فرد ضعیف باشد او بیشتر تمایل به مسائل کمی دارد. همان طور که قبلاً اشاره شد شرایط محیطی و تربیتی فرد را از ذهنیت کمی به کیفی و از تخیل به استدلال سوق میدهد. محمدرضا در مرحله کمی باقی ماند و بیشتر سعی میکرد خود را در این مراحل نشان دهد. به همین دلیل به ورزش روی آورد آن هم نه برای سلامت و تناسب اندام، بلکه برای بالا بردن قدرت جسمی خود. محمدرضا با این نگرش، نابالغی خود را به اثبات میرساند. کسی که قرار است در آینده کشوری را اداره کند بیشتر در ظواهر و اشکال باقی مانده بود. چنین نگرشی در 37 سال سلطنت او به چشم میخورد. همچنین علم در خاطرات خود آورده است: «شاه از هر چه مطالعه است متنفر است.»(14)
از مهمترین علائم آسیبپذیری ساختارهای هوشی این است که بیمار قدرت تجرید و تعمیم را از دست میدهد و اضطراب و ناامنی وجود او را فرامیگیرد و نابالغ میماند. هر یک از مراحل ساختارهای هوشی به فرد کمک میکند تا از جنبههای تخیلی به منطق روی آورد و قدرت استدلال را در او زنده کند. داد و ستد ساختارهای هوشی از مراحل پائین به بالا و نتیجهگیری از سوی مرحله نهایی هوشی باعث میشود که فرد بتواند قدرت تجرید و تعمیم را از طریق برداشتهای خود از محیط داشته باشد. اما هنگامی که فردی در شرایط تربیتی سخت و خشن قرار میگیرد تخیل در او در قدرت اولیهی خود باقی میماند و به بلوغ مورد نظر نمیرسد. انواع مختلفی از ناهنجاریهای روانی، مانند خود بزرگبینی و تخیل افراطی، ترس، اضطراب، ناامنی شدید، اختلالات جنسی، سوء تغذیه و افراط و تفریط در خواب، حالاتی است که فرد دچار آن میشود. شرایط تربیتی و محیطی نقش بسیار زیادی در طی کردن مراحل هوشی در جهت درست یا غلط آن ایفا میکند.
در روانشناسی، تفکیکی که بین شخصیتهای فعال و منفعل انجام شده است مشخص میکند که تیپهای روحی منفعل به دلیل شرایط نامساعد تربیتی، خصوصاً دوران کودکی به آینهای تبدیل میشوند که انعکاس محیط را دارند و قدرت دخل و تصرف و تغییر اوضاع را ندارند.
شخص منفعل توانایی آن را ندارد که هیچگونه تغییری در محیط زندگی خود پدید آورد و صرفاً یک مقلد و دنباله رو چشم و گوش بسته باقی میماند. اما شخص فعال نسبت به هر پدیدهای و عامل مسلط بیرونی عکسالعملی نشان میدهد. او سعی فراوان میکند تا محیط را تغییر دهد و بر آن مسلط شود. شخصیت شاه یک تیپ منفعل بود و به همین دلیل سوئیس برای او محیطی دلچسب جلوه میکرد، چون زیبایی آنجا انعکاسی آینهوار در ذهن محمدرضا داشت. بالاخره در سال 1315 شمسی پس از 5 سال تحصیلی در سوئیس محمدرضا شاه به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد و بعد از مدت خیلی کوتاه به وی درجه سروانی اعطاء کردند. محمدرضا بعد از مدتی ارنست پرون مستخدم مدرسهاش در سوئیس را به ایران آورد و علیرغم مخالفت رضاخان با حضورش در ایران و دوستیاش با محمدرضا، دوستی خود را با وی حفظ کرد. در سال 1317 محمدرضا با فوزیه خواهر ملک فاروق ازدواج کرد.(15) اما پس از چند سال از او جدا شد و ازدواجهای رسمی بعدی وی با ثریا اسفندیاری و فرح دیبا بود.
به هر حال، بعد از وقایع شهریور 1320 محمدرضا پهلوی به عنوان شاه جدید بر مسند سلطنت تکیه میزند و تا اواخر سال 1357 به مدت 37 سال حکومت ایران در دست وی بود. در طول این 37 سال نظام حکومتی ایران و تمام تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور تحت تأثیر سیاستهای وی بود که آن سیاستها نیز زیر سایه سنگین شخصیت محمدرضا قرار داشت.
بسیاری از پژوهشگران و روانشناسانی که درباره حکومت پهلوی و شخص محمدرضا به تحقیق پرداختهاند، وی را دارای اختلال شخصیت دانستهاند. در این نوشتار، به اختصار به برخی از ویژگیها و آفات شخصیتی وی اشاره میشود.
به نظر میرسد برنامهی اعزام محمدرضا به سوئیس برای تحصیل از سوی انگلیسیها برای آشنا ساختن محمدرضا با فرهنگ غرب طراحی شد. آنها، با قرار دادن ارنست پرون در کنار شاه، فرهنگ غرب را از طریق داستان و شعر در ذهن او تزریق کردند. محمدرضا از شرایط سخت و محدودی که رضاخان در رأس آن بوده است به سوئیس، محیطی باز با فرهنگ غربی وارد میشود. هر چند دکتر نفیسی نقش رضاخان را در سوئیس و در مدرسه لهروزه برای محمدرضا بازی میکند، اما محمدرضا موفق میشود طعم زندگی غربی را به دور از خشونت پدر بچشد. نکتهی قابل تأمل اینکه محمدرضا زمینهی ذهنی کاملاً منفعلی در مقابل فرهنگ غرب پیدا میکند و نمیتواند در آینده، تحلیل دقیقی از فرهنگ غرب داشته باشد. شاه تا آخر عمر از موهبت درک و شناخت امری ورای کمیت و مادیات محروم ماند و گویی یکی از دردناکترین و مصیبتبارترین مسائل برای او، درک معنویات بود. شاه تا آخر نگرشی«کمی و حجمی» نسبت به محیط خود داشت. تکیه بیش از حد به غرب و جلب نظر آمریکا به هر قیمت برای حمایت از خود، خرید سلاحهای بیش از حد از غرب، برپایی مراسم و جشنها، بذل و بخششهای فراوان همگی ناشی از چنین نگرشی در شاه بود. افرادی که محمدرضا را در سوئیس همراهی میکردند، عبارت بودند از: علیرضا برادر او، حسین فردوست، مهرپور تیمورتاش و دکتر مؤدبالدوله نفیسی (که به عنوان پیشکار ولیعهد انتخاب شده بود) و مستشارالملک به عنوان معلم فارسی ولیعهد.(7) در سوئیس این افراد همگی ابتدا، موقتاً به یک مدرسه معمولی به نام «اکل نوول دوشی» در شهر لوزان رفتند. ولیعهد و علیرضا در منزل یک پروفسور سوئیسی به نام «مرسیه» پانسیون شدند. ولی حسین فردوست و مهرپور تیمورتاش به طور شبانهروزی در همان مدرسه ساکن بودند.(8) در سال تحصیلی بعد، محمدرضا، علیرضا، حسین فردوست و مهرپور تیمورتاش به مدرسه شبانهروزی لهروزه منتقل شدند.(9) در مدرسه قبلی محمدرضا همیشه با بچهها دعوا میکرد. علت اصلی این دعواها این بود که او میخواست خود را به عنوان ولیعهد مطرح کند. سوئیسیها هم او را مسخره میکردند و کار به زد و خورد میکشید. همین رفتار نشان میدهد محمدرضا تغییر مکان، زمان و محیط را متوجه نشده بود. در مدرسه جدید رویهی محمدرضا عوض میشود و با تعدادی از شاگردان که اغلب نیز بزرگتر از او بودند مناسبات دوستانه برقرار میکند. آنها را در ساعات تفریح و شبها به اتاقش دعوت میکرد و از آنها پذیرایی مفصلی به عمل میآورد. مساله جالب توجه اینکه محمدرضا هیچگاه محصلین هم سن و یا کوچکتر از خود را دعوت نمیکرد و کلیه کسانی که در میهمانیهای او شرکت میکردند، از او بزرگتر بودند. در صحبت کردن با آنها همیشه تلاش میکرد تا خودش را به سطح آنها بکشد و چون آنها بلندقدتر بودند و نمیخواست در کنارشان کوتاه جلوه کند، گاهی روی پنجهی پا بلند میشد. این حرکت در او ماندگار شد و بعدها که به سلطنت رسید، در فیلمها دیده میشد که با ژست خاصی روی پنجه بلند میشود و پاشنه پا را بالا میآورد.(10)
محمدرضا به لحاظ فعالیتهای ذهنی در مرحله کمی و نابالغی باقی مانده و از قدرت استدلال محروم بود. فردوست میگوید: در مدرسه یک محصل مصری بود که زور و بازویی داشت و مشتزن خوبی بود و دنبال حریف میگشت. بعضی وقتها که دختری در اتاق بود، ولیعهد میخواست برای دخترک خودنمایی کند؛ از اینرو، برای مصری شاخ و شانه میکشید که حریفت منم. ناگهان به جان هم میافتادند و طوری یکدیگر را میزدند که برای پانسمان به بهداری انتقال مییافتند و هر روز همین بساط بود و فردای آن روز تا محمدرضا پیدا میشد، بچهها سر وصدا میکردند که «برنده مصری است» او هم مجدداً میپرید و مشت میخورد.(11)
گفته فردوست این نکته هم را ثابت میکند که محمدرضا هیجانی و سطحی بوده است. هیجان و سطحینگری ناشی از نابالغی و کمینگری فرد است. خودنمایی و خودشیفتگی محمدرضا که با دیدن یک دختر در اتاق او را به حرکاتی وا میداشته که مضحکهی عدهای دانشآموز شود، خود بیانگر نابالغی اوست. نکتهی دیگری که بسیار حائز اهمیت است و گریبان محمدرضا را تا آخر عمر رها نساخت، احساس ناامنی شدیدی بود که باید آن را ناشی از خشونت و تحقیرهای رضاخان بدانیم. رضاخان حتی در سوئیس از مواظبت افراطی محمدرضا دست برنداشت و سایه رعب و وحشت خود را از طریق «دکتر نفیسی» در سوئیس ادامه داد. نفیسی که تمام رفتار و حالات محمدرضا را زیر نظر داشت، کوچکترین خطای او را به رضاخان گزارش میکرد. از جمله احتیاجات اساسی_روانی افراد، احتیاج به امنیت است. امنیت در جهات مختلف زندگی برای تمام افراد بشر امری حیاتی و ضروری است. امنیت در زمینه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و عقیدتی، عامل مؤثری در بهداشت روانی افراد میباشد. وقتی روابط اعضا یک خانواده به صورت دیکتاتوری باشد و پدر یا مادر در تمام کارها حق اظهار نظر و دخالت را داشته باشند و دیگران بدون چون و چرا موظف به اجرای دستور وی باشند؛ در چنین خانوادهای کودک دائماً در حال ترس و وحشت به سر میبرد و دچار تشویش و اضطراب میباشد.(12) احساس ناامنی شدیدی که ناشی از خشونت و تحقیرهای رضاخان بود، گریبان محمدرضا را تا به آخر رها نساخت و باعث شده بود که او قدرت تجرید و تعمیم را از دست بدهد. روحیه او تا آخر عمر کمی و شکلی باقی ماند و هیچ نیروی اراده، قدرت و صلابت از او بروز نکرد. قدرت خلاقیت و ذهنی تحلیگر که از مشخصات یک رهبر جامعه است در او وجود نداشت.
شناختشناسی علمی میگوید: سن پایین و کودکانه در مراحل اولیه ایفاء حجم را در ذهن بازسازی میکند و برداشت کودک از محیط صرفاً شکلی بوده و قدرت تجزیه و تحلیل ندارد. تشدید حالات روحی بیمار از نوروز به پسیکوتیک یا جنون پیشرفته به دلیل درگیری مدام با شرایط و مناسبات اجتماعی میباشد. علت این امر در این است که بیمار روحی نمیتواند تحلیل صحیحی از شرایط متغیر محیط و مناسبات اجتماعی خود داشته باشد. به سبب درگیری پیاپی، ذهن خسته شده و ساختار هوشی دچار آسیب عمیقی میشود و مورد دیگر این است که چون فرد بیمار توانایی استدلال ندارد و جنبههای تقلیدی در او بسیار رشد میکند، این تقلید به دو صورت حاصل میشود: یا از طرف مقابل که معیار تقلید از اوست محبت میبیند و یا خشونت و ترس و جذبه بیش از حد. فردریک ژاکوبی میگوید: محمدرضا انتظار داشت که ما او را ولیعهد ایران ببینیم و در مقابل او سر خم کنیم. این مطلب حاکی از آن است که ذهن محمدرضا قدرت تجرید و تعمیم پیدا نکرده و یا از ابتداییترین شکل تجزیه و تحلیل غافل مانده است و نباید به اشتباه اینگونه تصور نشود که او چون در ایران شکلی از مناسبات را تجربه کرده بود، در مدرسه سوئیسی هم میخواست که آن رفتار برای او تکرار شود. نکته مهم در این مسأله آنجاست که محمدرضا تغییر مکان، زمان و محیط را متوجه نمیشد. محمدرضا از همان دروان نوجوانی میکوشید که او را در سطح بالایی بپذیرند و هر جا حضور پیدا میکند، مطرح باشد. به همین سبب باج دادن به اطرافیان به اشکال مختلف در تمام طول سلطنتش ادامه داشت. او از اینکه مورد انتقاد یا تحقیر قرار گیرد، به شدت میهراسید. چون فاقد استقلال شخصی بود و ارزیابی صحیحی از خود نداشت، اظهارنظر اطرافیان به شدت در او تأثیر میکرد. محمدرضا بعداً که قدرت و امکانات وسیعی پیدا کرد از ثروت این ملت برای تسکین حالت بیمارگونه خود خرجهای فراوانی کرد. خودشیفتگی و عقده خود بزرگبینی که ناشی از خشونت و تحقیر رضاخان بود در جشنهای دو هزار و پانصد ساله نمود پیدا کرد و بودجههای کلانی صرف آن شد تا شاه را در منطقه و سطح جهان مطرح سازد. آمریکا نیز به این حالت شاه دامن میزد. شاه، مبالغ زیادی به روزنامهها و مجلات خارجی باج میداد تا در وصف او بنویسند و انتقادی از حکومت او به عمل نیاورند.
محمدرضا پهلوی در سال 1298 خورشیدی به دنیا آمد. مادر او تاجالملوک همسر دوم رضاخان بود؛ خانوادهای از مهاجرین که پس از انقلاب بلشویکی روسیه از آذربایجان به ایران آمدند. رضاخان از این زن چهار فررند داشت: شمس، محمدرضا و اشرف (دوقلو) و علیرضا.
محمدرضا دوران کودکی را در فضایی که دیکتاتوری بر آن حاکم بود،گذراند. این مسئله، عامل مهمی در شکلگیری شخصیت او بود. خانوادهای که تابع اصول دیکتاتوری است معمولاً رشد کودکان را محدود میسازد. در این خانواده، یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است. در چنین خانوادهای فقط دیکتاتور تصمیم میگیرد، هدف تعیین میکند، راه نشان میدهد، وظیفه افراد را مشخص میسازد، امور زندگی را ترتیب میدهد. همه باید مطابق دلخواه میل او رفتار کنند. او فقط، حق اظهار نظر دارد و دستور او بدون چون و چرا باید از طرف دیگران به معرض اجرا درآید. برنامهی کار افراد را دیکتاتور معین میکند و در کوچکترین عملی که دیگران انجام میدهند، دخالت مینماید. تنها دیکتاتور از استقلال برخوردار است. ارزش کار دیگران به وسیله دیکتاتور تعیین میشود. آنچه را که او خوب دانست خوب است و آنچه به نظر او بد جلوه کرد، بد تلقی میشود. دیکتاتور در کارهای خصوصی اعضا خانواده دخالت میکند، او میتواند از دیگران انتقاد کند، ولی آنچه خود او انجام میدهد بدون چون و چرا باید مورد تأیید دیگران واقع شود. مصالح خانواده و اعضا آن را فقط او تشخیص میدهد و دیگران باید نظر او را در این مورد قبول کنند.(3) در محیط دیکتاتوری ترس و وحشت بر افراد غلبه دارد. شخصیت و تمایلات و احتیاجات کودک به هیچ وجه مورد توجه نیست. احتیاجات اساسی کودک در خانوادهای که وضع دیکتاتوری برقرار است، تأمین نمیشود. از محبت خبری نیست. فرزند، مانند دیگران در مقابل دیکتاتور شخصیتی ندارد و به عنوان یک عضو قابل احترام با او رفتار نمیشود. کودک در چنین خانوادهای احساس امنیت نمیکند و وضع او همیشه متزلزل است. هدف از انجام کارها را نمیداند و جرئت نمیکند دلیل آنها را بپرسد. نظم و انضباط به وضعی زننده و غیر قابل تحمل در خانه رسوخ دارد . اجرای تمایلات دیکتاتوری و پیروی از دستورات او حافظ نظم و انظباط در خانه است. کودک حق ندارد در امور مربوط به خود نیز تصمیم بگیرد.
کودکانی که در محیط دیکتاتوری پرورش مییابند، در ظاهر حالت تسلیم و اطاعت از خود نشان میدهند، ولی در واقع دچار هیجان و اضطراب هستند. این کودکان اغلب در مقابل دیگران حالت خصومت و دشمنی به خود میگیرند. به کودکانی هم سن یا کوچکتر از خود آزار میرسانند. معمولاً چون افکار و عقاید خاصی را بدون چون و چرا پذیرفتهاند، افرادی متعصب بار میآیند. از به سر بردن با دیگران عاجز هستند. در زمینه عاطفی و اجتماعی رشد کافی ندارند. در کارهای گروهی نمیتوانند شرکت کنند و اغلب متزلزل و ضعیفالنفس هستند.(4) اگر روابط افراد خانواده موافق با اصول دمکراسی باشد و عقل و منطق حاکم بر روابط افراد باشد، کودکان کمتر دچار ترس میشوند. اما در وضعی که پدر به صورت دیکتاتور، امور خانه را اداره میکند، احتیاجات اساسی_روانی کودکان مثل احتیاج به محبت، احتیاج به رشد شخصیت اجتماعی، احتیاج به ابراز عقاید و نظرات خود تأمین نمیگردد و در این وضع عوامل و موجبات ترس فراوان میشود و کودکان عمر خود را با ناراحتی و اضطراب به سر میبرند.(5) بزرگ شدن در محیط دیکتاتوری، تأثیرات مختلفی بر محمدرضا نهاد. میتوان گفت یکی از این تأثیرات، ایجاد عقده احساس کهتری در او بود. وی به منظور نفی احساس کهتری خود در برابر دیگران به جستجوی برتریطلبی بر میآید و این رفتار را به شکلهای مختلف از خود بروز میدهد. یکی از اشکال دفاعی او در برابر احساس کهتری در کودکی، آزار و اذیت همسالان خود در مدرسه بود. چنانچه فردوست در خاطرات خود میگوید :«محمدرضا در طی دوره شش ساله دبستان نظام در کلاس، به خصوص به شاگردان خیلی ظلم میکرد. به خصوص بعضیها را خیلی آزار میداد و هر روز نوبت یک نفر بود که آزار ببینند.»(6)
روحیات محمدرضا بعدها در این خصوص تشدید شد و الگوی تربیتی رضاخان باعث شد که او نسبت به زیردست، خشن و بیرحم باشد و به بالادست کاملاً تمکین نماید. چنانچه نسبت به انگلیس و آمریکا در تمام سلطنتش چنین بود. رضاخان در سال 1305 رسماً تاجگذاری کرد. محمدرضا در این زمان هفت ساله بود که رسماً به ولیعهدی برگزیده شد. این انتخاب تحولی سرنوشتساز در زندگی او پدید آورد. رضاشاه دستور داد بالافاصله محمدرضا را از مادر و خواهرانش جدا کنند و در کاخی جداگانه به تعلیم و تربیت او بپردازند. رضاشاه با این استدلال که ولیعهد باید در فضایی مردانه تربیت شود، خانهی مادری را جای مناسبی برای تربیت او نمیدید. یکی از تجربههای فراموش نشدنی عقدهزا برای محمدرضا، همین فلج روانی یعنی ضربه عاطفی ناشی از دور ماندن از محیط خانوادگی در سن خردسالی است. او در آن دوران نمیتوانست دلایل عینی طرد خود را بفهمد. از یکی از احتیاجات اساسی روانی محروم مانده بود و همین امر باعث شد که اغلب سرد و خشک، و نسبت به دیگران بیمهر و کمتر مقید به اصول و قوانین اخلاقی باشد. خودش گفته است، من تا زمان ولیعهدی با مادر و برادران و خواهران خود زندگی میکردم ولی بعد از تاجگذاری به دستور پدرم از آنها جدا شدم و پدرم دستور داد که تحت تربیت خاصی_که آن را تربیت مردانه مینامید- قرار گیرم. رضاشاه اجازه نداد محمدرضا در دوران کودکی واقعاً کودک باشد. تصور میکرد که با زور میتوان یک کودک را بالغ کرد. بعد از فارغالتحصیلی محمدرضا از مدرسهی ابتدایی، رضاشاه تصمیم گرفت او را برای ادامهی تحصیل به خارج از کشور بفرستد و سرانجام محمدرضا را هنگامی که هنوز دوازده ساله نشده بود، به سوئیس فرستاد. او که یکبار دیگر در هفت سالگی از محیط خانوادگی و محبت مادری به اجبار دور شده بود، این بار میبایست محرومیتی دیگر را تحمل نماید. این عقده محرومیت، یک حساسیت فوقالعاده نسبت به کمبود محبت با تجلیات عاطفی در او به وجود آورده بود و شاید برای تلافی همین عقده طردشدگی بود که به طور عنان گسیخته به تغذیه کردن مادی اطرافیان خود در مدرسهی سوئیسی میپردازد. آنها را در ساعات تفریح و شبها به اتاقش دعوت میکند و از آنها پذیرایی مفصل به عمل میآورد. محمدرضا که بعداً قدرت و امکانات وسیعی پیدا کرد از ثروت این ملت برای تسکین حالت بیمارگونه خود خرجهای فراوانی کرد.
فرح نیز در یک خانواده بی بند و بار تربیت شده بود. پدرش یک استوار ارتش بود که به علت سرطان درگذشت و به زودی با مادرش راهی تهران شد. دایی فرح، محمد علی قطبی، سرپرستی هر دو را به عهده گرفت. در این خانواده هیچیک از امور شرعی مراعات نمیشد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارک تحت نظر راهبههای فرانسوی، دبستان و دبیرستان را طی کرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسر داییاش رضا قطبی« در زیر یک سقف زندگی میکردند.»
محمد علی قطبی تصمیم گرفت فرزندش رضا را برای تحصیل به فرانسه بفرستد. فرح که اینک یک دختر 18 ساله شده بود« اصرار ورزید او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با یکدیگر برای تحصیل به فرانسه رفتند.(122)
فرح در فرانسه سه دوست جدید به نام« لیلی امیر ارجمند» و « کریم پاشا بهادری» و« فریدون جوادی » برای خود یافت. لیلی امیر ارجمند بعده ها در کاخ پهلوی به جرگه دوستان دربار، و سپس همه کاره فرح در کانون پرورش کودکان در آمد. لیلی امیرارجمند از مبتذلترین زنانی بود که مظهر فساد دربار بود. ملکه مادر در توصیف خانم امیر ارجمند میگوید:« این خانم یک زن بی بند و بار و آزاد از هر نوع قید و بند بود... گاهی اوقات ده، پانزده، بیست زن از کارکنان دربار و ندیمه ها و خدمه و دوستانش را لخت،لخت مادرزاد میکرد و در استخر کاخ بدون هیچ پوششی شنا میکردند.»(123)
یک مرتبه آقای صاحب اختیار سرپرست خدمههای کاخ در مورد این عمل به لیلی اعتراض کرد و گفت:« این کار در جلوی کارگران کاخ خوب نیست. لیلی گفت:« بگذار نگاه کنند برای سوی چشمشان خوب است.»(124)
لیلی امیر ارجمند میگفت:« اگر آدمها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشویی کنند، لذتش دو چندان میشود و خودش همیشه مجالس چند نفره راه میانداخت و گاهی که مرد کم میآوردند از همین خدمه دربار صدا میکردند و میبردند به داخل محفل خودشان.»(125) شوهر لیلی امیر ارجمند حسین علی امیر ارجمند از او بی غیرتتر بود، «هر وقت مردی زنش را میبوسید او مؤدبانه تشکر میکرد.»(126)
مادر فرح نیز از فساد این دوست شبانهروزی فرح تعجب میکند و مینویسد:« البته من از بی پروایی جنسی لیلی ناراضی بودم، به ویژه در مسافرتهای نوشهر و کیش عادت داشت بدون هیچ پوششی وارد دریا شود و برایش اهمیتی نداشت که دهها نفر نگهبان و گاردی ها دارند او را تماشا میکنند.»(127)
خوشبختانه خانم امیر ارجمند در همان دوران تحصیل در فرانسه «تغییر دین داده و به کاتولیک گرویده بود.»(128) لیلی امیر ارجمند با این همه فساد شب و روز در کنار فرح بود، هرگاه در تهران بودند، در کاخ بود و هرگاه مسافرت میرفتند ملتزم رکاب بود. امیر ارجمند چنان به فرح علاقه نشان میداد که «سعی میکرد در طرز لباش پوشیدن و آرایش شبیه فرح باشد.»(129) و فرح نیز سعی می کرد در بی بندو باری شبیه امیر ارجمند باشد. به گفته محافظ شاه« این خانم از دوستان ملکه فرح دیبا بود، خیلی از کارهای آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بی شرمی کاملاً شبیه هم بودند. از این که جلوی مردم لخت قدم بزنند لذت میبردند. البته گاهی فرح در اثر فشار مادرش کمی رعایت میکرد.»(130)
البته یک لیلی دیگری نیز به نام «لیلی دفتری» دختر سرتیپ دفتری که در وقاحت دست کمی از امیر ارجمند نداشت، جزء حلقه دوستان فرح بود. این دو نفر نیز «وقتی که در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبیهی روی ماسهها میخوابیدند و در مقابل سربازان گارد حرکات شنیعی میکردند. خود فرح هم دست کمی از آنها نداشت و حتی به یک عکاس اجازه داده بودند که ...»(131)
یکی دیگر از دوستان پاریسی فرح «کریم پاشا بهادری» بود. آنها «از اوایل ورود به پاریس با هم آشنا شدند و بیشتر اوقات خود را با هم سپری میکردند . کریم از فرح خواستگاری کرد و با این که رضا قطبی پسر دایی فرح مخالفت کرد ، این خواستگاری مورد موافقت قرار گرفت و بدون اجازه خانواده «در یک جشن کوچک با حضور دوستان و تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس رسماً نامزدی خود را اعلام کردند.»(132)
به محض خواستگاری شاه، فرح نسبت به این نامزدی بی وفایی کرد و او را در خماری گذاشت. ولی بی وفایی فرح طولی نکشید« هنگامی که ملکه ایران شد، این دوست قدیمی را به کاخ آورد و محفل انس سابق را با سایر دوستان راهاندازی کرد. به گفته ملکه مادر« این دختر(فرح) آن قدر وقیح بود که کریم پاشا بهادری را آورده بود کنار دست محمدرضا به عنوان رئیس دفتر ملکه.»
معروفترین فساد جنسی فرح کشف رابطه او با فریدون جوادی بود. « فریدون جوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.«(133) به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بودند که یکی از سربازان گارد آنها را مشاهده میکند. سرباز چون جرات اعتراض به فرح را نداشته(134) به فریدون جوادی اعتراض میکند. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری میآید و میگوید:« ما خیال میکردیم از یک زن عفیفه نگهبانی میکنیم و نمیدانستیم که این طور مسایلی هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک باب مغازه مرخص میکنند.(135)
رابطه فرح و جوادی در یک دربار فاسد امر غیر منظرهای جلوه نمیکرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلی میکرد. فرح نه تنها از فاش شدن این ماجرا واهمهای نداشت بلکه دستور داد تا اتاق یکی از ماموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیک او باشد.(136) ملكه مادر در این رابطه معتقد است فرح، عمدا و عالماً کاری میکرد که به محمدرضا لطمه بخورد.» ملکه مادر در عکس العمل به این ماجرای عشقی مینویسد:« خوب چه کار میتوانستم بکنم؟ اگر میخواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت میشد. این بود که خودم فرح را خواستم و به او نهیب زدم که زنیکه گدا زاده خجالت نمیکشی این قبیل کارها را در جلوی چشم کارکنان دربار انجام میدهی ؟»
البته ملکه پهلوی در مورد غیرت محمدرضا گزافه گویی میکند. چطور ممکن است شاهی که خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی میپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملکه پهلوی تاییدی بر استنباط ما باشد. « فرح گفت: درست گفتهاند شاه میبخشد، شیخ علی خان نمیبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایین تنهام را دارم!»(137)
اختیار پایین تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یک بار دیگر که فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یک اتاق در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمد علی انصاری قرار میگیرد، همین پاسخ را میدهد که همه اختیار پایین تنه خودشان را دارند.»(138)
فرح گاهی اوقات رعایت شان جایگاه ملکه را نمیکرد و با هر بی سر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی سوئیسی اسکیاش که یک نجار بود در حال معاشقه دیده شد.(139)
رفتار جلف فرح در کاخ یک مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه میخواست استراحت بیشتری بکند با لحنی« پرخاش کنان گفت: تنها یک راه برای استراحت کردن من وجود دارد و آن هم این است که از دعوت کردن این بچه خوشگلها که دور و برتان ول میگردند دست بردارید. وقتی این جور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار دارید استراحت کنم؟»(140)
درباریان شاه چنان در فساد غوطه ور بودند که گاه دست به اعمالی جنونآمیز میزدند. با توجه به فرهنگ مذهبی مردم ایران در آغوش مردی رفتن و با هم رقصیدن چقدر میتوانست به حیثیت یک خانواده لطمه بزند. حتی فریده دیبا از این که در یک میهمانی کاخ سفید مردان، زنان یکدیگر را در حضور هم میبوسند و خیلی صمیمانه با زنان یکدیگر در حضور هم میرقصند»، سخت تعجب میکند ولی هنوز با شگفتی به یاد میآورد که« کندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم در حالی که دستهایش را دور کمر ژاکلین حلقه کرده بود با او رقصید.»(141) چند سال بعد در آستانه انقلاب همین موضوع تکرار شد. فرح با کارتر در شب ژانویه(11 دیماه 1356) در کاخ نیاوران رقصید و همین مسئله یکی از شعارهای مردم ایران در تظاهرات روزانه آنها گردید.
اشرف قبل از ازدواج زمينه فساد داشت و اين نكته را بسياري از درباريان و افراد نزديك به او مورد اشاره قرار داده اند. اما ازدواج با علي قوام را يكي از مهم ترين عوامل مؤثر در بي بند و باري و گرايش هاي فسادآلود وي مي دانند. از جمله ارتشبد فردوست در اين مورد مي نويسد: «ازدواج اشرف با علي قوام در زندگي اشرف عواقب وخيمي گذارد. البته قبل از ازدواج با علي مي دانستم كه اشرف آمادگي زيادي براي فساد دارد. . . ازدواج با علي قوام در اشرف يك عقده شديد ]به وجود آورد[ و اين روحيه او را تشديد كرد. . . ». (59) روحيات علي قوام هم اين وضعيت را تشديد كرد. زيرا وي موجودي بشدت فرصت طلب بود و بيشتر از اينكه به نفس ازدواج و زناشويي و كانون خانواده بينديشد، در فكر منافعي بود كه پيوند با دربار برايش مهيا مي ساخت. او به هيچ وجه در انديشه وظايفش به عنوان يك شوهر نبود. اشرف در خاطرات خود به اين نكته اشاره مي كند و مي نويسد: «شوهرم از اين بي علاقگي و يا از اينكه بين ما هيچگونه محبتي وجود نداشت، به هيچ وجه ناراحت نبود. چنين مي نمود كه او به همين راضي است كه رسماً شوهر دختر شاه باشد. او كمترين توجهي به اين نداشت كه ما بايد با هم زندگي زناشويي واقعي داشته باشيم. . . ». (60) با حمله متفقين به ايران و تبعيد رضاشاه، شمس پهلوي و شوهرش فريدون جم به همراه فاطمه پهلوي و برادرهايش در معيت رضاخان به جزيره موريس در اقيانوس هند رفتند و اشرف به همراه شوهرش در تهران ماند. رفتن پدر و اشتغالات برادرش در كارهاي مملكتي موجب شد تا اشرف از آزادي عمل بيشتري در ارتباط با مردان برخوردار باشد.
رابطه اشرف با سربازان آمريكايي در آن زمان تهران در تسخير نيروهاي متفقين بود. ارتشبد فردوست اوضاع تهران را بدين گونه توصيف مي كند: «وضع اين سه نيرو (انگليس، شوروي و آمريكا) از نظر برخورد و رفت و آمد با مردم متفاوت بود. . . در تهران نيروهاي شوروي در انظار عمومي ديده نمي شدند. . . انگليسي ها نيز كمتر ديده مي شدند و غالباً در باشگاه هاي خود بودند. ولي وضع آمريكايي ها به كلي متفاوت بود. آنها در خيابان اميرآباد يك باشگاه داشتند كه مخصوص افسران و درجه دارانشان بود. روزانه به هر كدام يك بسته اي به عنوان جيره غذايي مي دادند، كه هر بسته براي مصرف 6-5 نفر كافي بود. در هر يك از اين بسته ها انواع و اقسام كنسروها، انواع نان ويتاميني كه بايد روزانه مصرف مي كردند، دو بطري ويسكي و دو بسته سيگار خوب بود. آمريكايي ها به سرعت باشگاه اميرآباد را به مركز فحشا تبديل كردند. كاميون هاي آمريكايي به مركز شهر مي آمدند و دخترها را جمع مي كردند و به باشگاه مي بردند. دخترهايي كه به اين اوضاع تمايل داشتند، صف مي كشيدند و منتظر مي ماندند. مثل اينكه در صف اتوبوس هستند. كاميون هاي روباز ارتش آمريكايي مي آمد و دويست، سيصد دختر را سوار مي كرد و مي برد. آمريكايي ها هر چند پول نداشتند، ولي با همين بسته ها دخترها را راضي مي كردند. من با يكي از كساني كه به باشگاه مي رفت آشنايي داشتم و ديدم كه انبارخانه او تا زير سقف از اين بسته ها چيده است. هر روز كه مي رفتند يك يا دو بسته مي گرفتند. اين بسته ها قيمت گراني داشت و خريد و فروش مي شد. يكي از كساني كه با آمريكايي ها رفت و آمد داشت خاله محمدرضا بود كه اكنون شاه ايران شده بود. . . ». (61) اشرف پهلوي هم در شمار زنان و دختراني بود كه بي پروا به باشگاه آمريكايي ها مي رفت و با سربازان آمريكايي رابطه برقرار مي كرد. خودش در اين مورد مي نويسد: «در اولين سال هاي پس از رفتن پدرم به تبعيد، تغييرات مهمي در زندگي من ايجاد شد. با وجود آنكه ما در دوره اي پر از اضطراب زندگي مي كرديم، حضور اين همه خارجي در تهران سبب شده بود كه اين سال ها براي من به صورت دوره اي براي كشف و شناخت چيزهاي تازه درآمد. شهر تهران فعاليت و جنب و جوش بيشتري پيدا كرده و در پيرامون ماطنين موسيقي و زبان هاي گوناگون به گوش مي رسيد. افكار و عادات و رسوم خارجي كم كم شروع به خودنمايي مي كرد، با وجود آن كه من آدم محتاطي هستم و در آن زمان با عده معدودي روابط خصوصي داشتم، بي اندازه كنجكاو بودم بدانم ديگران چگونه زندگي مي كنند و افكار و احساسات آنان چيست؟ با از بين رفتن كنترل شديدي كه پدرم نسبت به ما اعمال مي كرد و در شرايط حاد و پر فراز و نشيب دوران جنگ، من آزاد بودم كه برنامه روزانه ام را آن طوري كه خودم مي خواستم تنظيم كنم. . . با در نظر گرفتن شيفتگي خاصي كه به فرهنگ غربي پيدا كرده بودم، هنگامي كه شنيدم. . . سربازان آمريكايي به پايگاه اميرآباد خواهند آمد، نتوانستم جلوي خودم را بگيرم. . . دلم مي خواست يك شب را بدون دردسر و دور از تشريفات رسمي در چنين مجلسي بگذرانم. از اين رو. . . ]به صورت ناشناس[ به اميرآباد مي رفتم. . . رابطه سربازان آمريكايي نسبتاً گرم و دوستانه بود. . . ». (62) اشرف پس از وقايع شهريور 1320 نخستين زمزمه هاي جدايي از علي قوام را سرداد. خودش مدعي است قبل از اينكه رضاشاه از خاك ايران خارج شود، با او پيرامون جدايي از شوهرش حرف زده و موافقت پدرش را در اين مورد جلب كرده بود. (63) اما علي قوام كه در انديشه بهره برداري هر چه بيشتر از موقعيت و رانت هايي كه داماد دربار بودن برايش ايجاد مي كرد بود، به اين جدايي تن در نمي داد و مي كوشيد تا به هر صورت ممكن از جدايي خود و اشرف جلوگيري نمايد. از اين زمان به بعد روابط اشرف پهلوي و علي قوام به سردي كامل گراييد و به تلافي ناكامي هاي گذشته در رابطه با مهر پور تيمور تاش، مجدداً به وي نزديك شد.
محمد مصدق در سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران، در یک خانواده اشرافی بدنیا آمد. پدرش میرزا هدایتالله معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بود. هنگام مرگ میرزا هدایتالله در سال ۱۲۷۱ شمسی محمد ده ساله بود، و ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایتالله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، محمد را «مصدقالسلطنه» نامید. محمد خان مصدقالسلطنه پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد، به مستوفیگری خراسان گمارده شد و با وجود سن کم در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را جلب نمود. مصدقالسلطنه در اولین انتخابات دوره مجلس مشروطیت به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی اعتبارنامه او بهدلیل سن او که به سی سال تمام نرسیده بود رد شد. مصدقالسلطنه در سال ۱۲۸۷ شمسی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق نائل آمد.
والیگری و وزارت مراجعت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. مصدقالسلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفیگری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. قریب چهارده ماه در کابینههای مختلف این سمت را حفظ کرد. در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله عازم اروپا شد. در این دوران قرارداد ۱۹۱۹ به امضای وثوقالدوله رسید و مخالفت گسترده آزادیخواهان ایرانی با آن شروع شد. دکتر مصدق نیز در اروپا به انتشار نامههاو مقالههائی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد. اندکی بعد مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخست وزیری انتخاب شد، او را برای تصدی وزارت عدلیه به ایران دعوت کرد. در مراجعت به ایران از طریق بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب تقاضای محترمین فارس به والیگری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در این مقام ماند. پس از کودتای سید ضیاء و رضاخان، دکتر مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد ولی به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت. با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السلطنه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارائی) انتخاب کرد. با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن مجدد مشیرالدوله از مصدق خواسته شد که والی آذربایجان شود. بخاطر سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از اوامرش بدستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران مراجعت کرد. در خرداد ماه ۱۳۰۲ دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسیها برای دو ملیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کردهاند بشدت مخالفت نمود. پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با او خودداری کرد.
دوره رضاشاه دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد. در همین زمان که با صحنه سازی سلطنت خاندان قاجار منقرض شد و رضا خان سردار سپه نخست وزیر وقت به شاهی رسید، او با این انتخاب به مخالفت برخاست. با پایان مجلس ششم و آغاز دیکتاتوری رضاشاه دکتر مصدق خانه نشین شد و در اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران بوسیله نیروهای شوروی و بریتانیا، رضا شاه از سلطنت برکنار و به افریقای جنوبی تبعید شد و دکتر مصدق به تهران برگشت. نهضت ملیشدن صنعت نفت ایران دکتر مصدق پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع میشد. در انتخابات دوره ۱۵ مجلس با مداخلات قوامالسلطنه (نخست وزیر) و شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست قدم بمجلس بگذارد. در این دوره هدف عوامل وابسته به بریتانیا این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغهای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسیها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم بهسر رسید. در ۱۳۲۸ دکتر مصدق و همراهان وی اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کردند. گسترش فعالیتهای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت میکرد.
ملی شدن نفت و نخست وزیری در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد. عبدالحسین هژیر وزیر دربار بقتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت. پس از کشته شدن نخستوزیر وقت سپهبد حاجیعلی رزمآرا، طرح ملی شدن صنایع نفت به رهبری دکتر مصدق در مجلس تصویب شد. پس از استعفای حسین علاء که بعد از رزمآرا نخست وزیر شده بود، در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد. پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بینالمللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. در راه بازگشت به ایران به مصر رفت و مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.
کشمکش با دربار و مخالفان انتخابات دوره هفدهم مجلس بخاطر دخالتهای ارتشیان و دربار به تشنج کشید و کار بجایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزههای باقی مانده را صادر کرد. دکتر مصدق برا ی جلوگیری از کارشکنیهای ارتش و دربار درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ از مقام نخستوزیری استعفا کرد. مجلس قوام السلطنه را به نخستوزیری انتخاب کرد و او با صدور بیانیه شدید الحنی نخست وزیری خود را اعلام نمود. مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات در حمایت از دکتر مصدق، که به کشته شدن چندین نفر انجامید، موفق به ساقط کردن دولت قوام گردیدند. در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق بار دیگر به نخستوزیری ایران رسید. در ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ دربار با کمک عدهای از روحانیون، افسران اخراجی و اراذل و اوباش توطئهای علیه مصدق کردند تا او را از بین ببرند. نقشه این بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته دکتر مصدق است. مصدق از نقشه اطلاع یافت و توانست جان بدر برد و توطئه شکست خورد.چند روز بعد عمال دربار و چند تن از افسران اخراجی سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دکتر مصدق را ربودند و پس از شکنجه کشتند. بدنبال استعفای بسیاری از نمایندگان طرفدار مصدق، دولت اقدام به همهپرسی (رفراندم) در کشور کرد تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند. در این همهپرسی (که به خاطر همزمان نبودن رایگیری در تهران و شهرستانها و جدا بودن صندوقهای مخالفان و موافقان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت) در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای دادند و مجلس در روز ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ منحل شد.
کودتا علیه دولت مصدق در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طبق نقشه سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق، شاه فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وی ابلاغ کند. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عدهای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخستوزیری رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند. در روز ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ دولتهای امریکا و بریتانیا دست به کودتای دیگری زدند که اینبار باعث سقوط دولت مصدق گشت. در این روز سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابانها کشانید. کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. در روز 29 مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری سرلشکر زاهدی تسلیم کردند. بدین ترتیب در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) سازمانهای جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده امریکا با کودتا دکتر مصدق را برکنار کرده و محمدرضا شاه پهلوی را که پس از شکست کودتای 25 مرداد به رم رفته بود بازگرداندند و به قدرت رساندند.
محاکمه و زندان و خانه نشینی مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد. او در دادگاه از کارها و نظرات خود دفاع کرد. دادگاه وی را به سه سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود. در سال ۱۳۴۲ همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق دو پسر و سه دختر بود. در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنبن نشد و او در یکی از اتاقهای خانهاش در احمد آباد به خاک سپرده شد. قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شورای ملی ایران در 17 اسفند 1329 به مجلس ارائه شد و تصویب گردید. متن پیشنهاد تصویب شده: بهنام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرارگیرد. مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در 29 اسفند 1329 تصویب کرد و پیشنهاد قانونی شد کمیسیون مخصوص نفت یا کمیسیون خاص نفت یا کمیسیون نفت، کمیسیونی بود که در اول تیر 1329 در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان)تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند 1329 به مجلس ارائه داد که به تصویب رسید.
پس از اشغال ایران توسط انگلیس و شوروی و سپس آمریکا در جنگ جهانی دوم، رقابت استعمارگران بر سر منافع، خصوصا نفت، تشدید شد. دولت ایران بعد از مواجهه با تقاضای شرکتهای نفتی هر سه کشور، اعلام نمود که دادن هرگونه امتیاز باید به بعد از جنگ موکول شود، زیرا در زمان حاضر و به دلیل وجود جنگ، وضعیت اقتصادی کشورها روشن نیست. در نتیجه تقاضای هر سه دولت رد شد.
پس از اعلام موضع دولت، روزنامههای حزب توده، از رد پیشنهاد شوروی به خشم آمده، دولت را به باد انتقاد گرفتند.دکتر محمد مصدق هم چند روز بعد در مجلس شورای ملی نطق مفصلی ایراد کرد و پاسخ روزنامهها و کشورهای خواستار امتیاز را داد و طرحی به مجلس پیشنهاد کرد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس و شوروی موظف بودند ظرف مدت شش ماه پس از خاتمه جنگ، نیروهای خود را از خاک ایران تخلیه نمایند، اما شوروی نه تنها از خاک ایران خارج نشد، بلکه بهنیروهای دیگری هم وارد نقاط شمالی ایران کرد. در این زمان قوام، نخست وزیر ایران بود، در نتیجه سیاستی که وی در قبال شورویها اتخاذ نمود، نیروهای شوروی خاک ایران را ترک کردند.
یکی از اقدامات قوام، عقد قراردادی بود که بین دولت ایران و سفیر شوروی در تهران به امضا رسید. براساس این قرارداد، نیروهای شوروی میبایست ظرف یک ماه و نیم خاک ایران را ترک کنند و قرار شد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی ایجاد شود و اساسنامه آن ظرف هفت ماه برای تصویب به مجلس پانزدهم پیشنهاد گردد. در سیام مهرماه 1326، نمایندگان مجلس شورای ملی ماده واحدهای را به تصویب رساندند که منتفی شدن قرارداد نفت ایران و شوروی هدف اصلی آن بود. همچنین در این ماده واحده تاکید شده بود که دادن هرگونه امتیازی به خارجیها ممنوع است و دولت مکلف است که به منظور استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب اقدام کند.
تحرکات انگلیس و قرارداد گس - گلشاییان
دولت انگلستان از تصویب این ماده واحدهناراضی نبود، زیرا این طرح موجب شده بود که دست شورویها از منابع نفتی ایران کوتاه گردد. اما دولت انگلستان به منظور حفظ سلطه خویش بر نفت جنوب و جلوگیری از استیفای حقوق ملت ایران با مقامات کشور وارد مذاکره شد تا قراردادی را به تصویب برساند که قرارداد 1933 را مورد تایید و تاکید قرار دهد. در پی این قرارداد که به قرارداد "گس- گلشاییان" یا قرارداد الحاقی(الحاقی به قرارداد 1933) مشهور گشت،مخالفتها و اعتراضهای شدیدی از سوی بعضی از نمایندگان و همچنین از سوی بخش آگاه جامعة ایران بالا گرفت. قرارداد الحاقی در تاریخ 26 تیر ماه 1328، به عنوان ضمیمه قرارداد اصلی، یعنی امتیازنامه 1932 به امضای گلشاییان نماینده دولت ایران و وزیر دارایی وقت و «گس» نماینده شرکت نفت رسید. به رغم اینکه برخی از مواد قرارداد به نفع ایران بود، اما در واقع این دولت بریتانیا بود که طبق قرارداد توانست به اعتبار قانونی قرارداد دارسی که به تصویب مجلس نرسیده بود، بیفزاید و همچنین تمدید 33 ساله آن را تایید و تقویت کند. بر اساس قرارداد گس – گلشاییان سلطه انگلیس بر منابع نفتی ایران تا سال 1361 شمسی تضمین می شد.براساس ماده ده قرارداد الحاقی، مقررات قرارداد 1933 در کمال اعتبار و قوت خود باقی بود و دولت ایران براحتی نمیتوانست آن را لغو نماید.
اما گفت و گوهای مقدماتی و پیرامونی آن به مردم ایران آگاهی بخشید و مبارزه برای دفاع از حقوق اساسی ایران را از حالت پارلمانی به یک جهاد ملی تبدیل کرد.
آیت الله کاشانی تلاش کرد تا مبارزه را هدفدارتر نماید. وی اعلامیه شدید اللحنی علیه شرکت نفت صادر کرد و در آن خواهان لغو امتیاز شد. طرح لغو امتیاز نفت در بین مردم، برای انگلیس و رژیم بسیار گران بود و برای خود آیتالله کاشانی هم تبعید به لبنان را در پی داشت.
تشکیل مجلس شانزدهم و نخست وزیری رزمآرا
مجلس شانزدهم در 20 بهمن 1328 آغاز به کار کرد و دولت ساعد به دلیل عدم رای اعتماد در 27 اسفند ماه همین سال ساقط شد و علی منصور به خواست سفارت انگلیس بر شاه تحمیل و مامور تشکیل کابینه گردید. منصور برای جلب رضایت نیروهای مذهبی از آیتالله کاشانی که در لبنان در تبعید به سر میبرد دعوت کرد تا به ایران بیاید؛ ورود آیت الله کاشانی نه تنها به نفع منصور نبود، بلکه تظاهرات خود جوش مردمی را نیز درپی داشت.
آیت الله کاشانی یک هفته پس از ورود، در 28 خرداد ماه پیامی به مجلس شورا فرستاد که توسط دکتر مصدق در صحن مجلس قرائت گردید. این پیام در واکنش به طرح درباره قرارداد الحاقی در مجلس شورا، توسط منصور بود. منصور که از یک طرف با از دست دادن پشتوانه خود، یعنی انگلیس مواجه شد و از طرف دیگر با مخالفتهای پی در پی آیتالله کاشانی روبرو گردید، به ناچار در پنجم تیرماه ، پس از سه ماه حکومت، مجبور به استعفا شد و رزم آرا جایگزین وی گردید و به نخست وزیری رسید.
مساله مهمی که رزم آرا مامور آن شد، تصویب لایحه الحاقی گس– گلشاییان بود که در زمان منصور به مجلس تقدیم شده و در کمیسیون نفت تحت بررسی بود. کمیسیون موظف بود قرارداد الحاقی را بررسی و نظرات خود را به مجلس اعلام کند. پس از بحثهای فراوان، کمیسیون در 19 آذر ماه، گزارش و نتیجه کار خود را به این شرح به مجلس تقدیم کرد: «چون قرارداد الحاقی کافی برای استیفای حقوق ایران نیست، لذا مخالفت خود را با آن اظهار میدارد.»
سرانجام روز 26 آذر ماه، گزارش کمیسیون در مجلس طرح شد و مجلس به آن رای مثبت داد و بدین ترتیب قرارداد گس – گلشاییان از دور خارج شد.
ملی شدن نفت
نمایندگان در کمیسیون نفت در خلال بحثهای خود، از ملی شدن صنعت نفت سخن به میان میآوردند. هنگام تصویب گزارش کمیسیون نفت طرحی با امضای یازده نفر، مبنی بر ملی شدن صنعت نفت به مجلس تقدیم شد، اما چون امضای کافی نداشت، مطرح نشد.
از سوی دیگر رزم آرا تلاش میکرد تا راهحلی برای خروج از بنبستی که کمیسیون نفت برای او به وجود آورده بود، به دست آورد، بنابراین سعی میکرد با تمام توان از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند. وی پس از مصوبه 26 آذر ماه مجلس، در سوم دی ماه، در جلسه خصوصی مجلس شرکت کرد و به شدت علیه ملی شدن نفت، سخن راند و در پایان با صراحت تمام گفت: " ملی کردن صنعت نفت بزرگترین خیانت است." دو روز بعد، وزیر دارایی، غلامحسین فروهر به مجلس آمد و ضمن مخالفت با ملی شدن صنعت نفت، لایحه قرارداد گس- گلشاییان را مسترد کرد.
روز 8 دی ماه به دعوت آیت الله کاشانی و برخی احزاب جبهه ملی، جمعیتی چند هزار نفری در میدان بهارستان تجمع و در خاتمه قطعنامهای صادر کردند که در آن به استرداد قرارداد الحاقی اعتراض شد.
پس از کارشکنیهای مداوم و شگردهای توطئهآمیز رزم آرا، رهبران نهضت ملی شدن نفت به این نتیجه رسیدند که در این برهه ، مانع اصلی، شخص رزم آرا ست. در آن زمان نهضت مردمی به رهبری آیت الله کاشانی، جبهه ملی به رهبری دکترمصدق به همراه برخی از نمایندگان مجلس و فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی برای ملی شدن نفت تلاش میکردند. نواب صفوی و فداییان اسلام تصمیم گرفتند تا با یک اقدام انقلابی، سد راه نهضت ملی، یعنی رزم آرا را از میان بردارند.
پس از رزمآرا دیگر هیچ یک از نمایندگان وابسته به انگلیس را یارای مقابله با نهضت ملی شدننفت نبود؛ از اینرو کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفتدر سراسر کشور را پذیرفت و طرح زیر را به مجلس تقدیم کرد." نظر به اینکه ضمن پیشنهادهای واصله به کمیسیون نفت مبنی بر ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آنجایی که وقت کافی برای مطالعه در اطراف اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون مخصوص نفت از مجلس شورای ملی تقاضای دو ماه تمدید مینماید. بنابر این ماده واحده ذیل را با قیود دو فوریت برای تصویب، تقدیم مجلس شورای ملی مینماید.ماده واحده: مجلس شورای ملی تصمیم مورخ 17/12/29 کمیسیون مخصوص نفت را تایید و با تمدید مدت موافقت مینماید. تبصره 1) کمیسیون نفت مجاز است از کارشناسان داخلی و خارجی در صورت لزوم دعوت نماید و مورد استفاده قرار دهد.
تبصره 2) آقایان نمایندگان حق دارند تا پانزده روز بعد از تشکیل کمیسیون حق حضور داشته باشند.
سرانجام ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز 24 اسفند در مجلس شورای ملی مطرح شد و به اتفاق آرا به تصویب رسید. و بالاخره در 29 اسفند 1329 مجلس بر ملی شدن صنعت نفت صحه گذاشت و گزارش پیشنهادی کمیسیون نفت را به شرح زیر تصویب نمود:
«به نام سعادت ملت ایران و به منظور تامین صلح جهان، امضاءکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی شود، یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری، در دست دولت قرار گیرد.»
پس از به نخست وزیری رسیدن مصدق در اردیبهشت 1330 و اصلاح جزیی در گزارش 9 مادهای کمیسیون نفت، اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت قرار گرفت.
با ملی شدن نفت هیئت خلع ید به جنوب عزیمت نموده و تابلوی" ریاست شرکت" از سر در دفتر مرکزی خرمشهر کنده شد و به جای آن "هیئت مدیره موقت " نصب گردید. از آن پس کلیه تاسیسات و ادارات شرکت زیر نظر هیئت مدیره جدید بود؛ کارکنان خارجی که از این رویداد ناراضی بودند، در تاریخ دهم مهرماه 1330 همگی ایران را ترک نمودند.
بازگشت خارجیان و تشکیل کنسرسیوم 1330
آنچه نگاشته شد مروری بود بر مهمترین وقایع منجر به ملی شدن صنعت نفت ایران که بیشترتلاش فعالان حوزه قانونگذاری و دولتمردان و نخبگان جامعه را در برمی گرفت؛ اما حقیقت این است که صنعت بزرگ نفت در فرایندی طولانی با گذر از پیچ و خم ها و فراز و نشیب های بسیار گریبان خود را از دست بیگانگان به در آورده و پس از افت و خیز بسیار سایه سنگین خارجی ها را از سر خود کم کرده است. این مساله ساده ای نیست که تا زمان ملی شدن صنعت نفت تعداد کارمندان عالی رتبه ایرانی در تمام مناطق نفت خیز و ادارات شرکت نفت از 30 نفر تجاوز نمی کرده است؛ با این وصفبایدملی شدن صنعت نفت را به عنوان یک نقطه آغاز برای بومی شدن این صنعت پیچیده در نظر گرفت. صنعتی که تماما وارداتی بود. نفت و یکسره شدن کار کمپانی نفت ایران و انگلیس پایان نمی یابد و بعد از این واقعه بازحضور خواهران نفتی و تشکیل کنسرسیومی جدید را در تاریخ هفتم آبان ماه 1333 شاهد هستیم؛ در این تاریخ قراردادی بین دولت ایران از یک سو و کنسرسیومی از شرکتهای صاحب نام نفتی منعقد شد.شرکتهای عضو کنسرسیوم نفت ایران دو شرکت به نام های "شرکت سهامی اکتشاف و تولید نفت ایران " و "شرکت سهامی تصفیه نفت ایران " تشکیل دادند که روی هم" شرکتهای عامل نفت ایران " نامیده می شد. این دو شرکت به ترتیب اختیار اکتشاف و تولید نفت خام و گاز طبیعی در حوزه معینی در جنوب ایران به نام " حوزه قرارداد" و تصفیه نفت خام و گاز حاصله را عهده دار بودند. شرکتهای عامل نفت ایران طبق قوانین کشور هلند تشکیل شده و در ایران به ثبت رسیده بودند. هریک از شرکتهای عضو کنسرسیوم نفت ایران یک شرکت بازرگانی تاسیس کرده و در ایران به ثبت رسانده بودند که منفردا و مجزا از یکدیگر عمل کرده و نفت خام و گاز طبیعی حاصل از حوزه قرارداد را از شرکت ملی نفت ایران خریداری کرده و به خارج از کشور صادر می کردند. این شرکتهای بازرگانی همچنین بخشی از نفت خام خریداری شده را پالایش نموده و به صورت فرآورده به خارج صادر می کردند. تعهدات مالی شرکتهای بازرگانی تاسیس شده در دل شرکتهای عضو کنسرسیوم، عبارت بود از یک پرداخت مشخص تحت عنوان حق الارض که شامل کلیه نفت خام صادراتی می شد و مالیات بر درآمدی بود که به نسبت درصدی از منافع حاصل از صدور نفت بر اساس بهای اعلان شده نفت خام به دولت ایران می پرداختند.(این درصد از 23 آبان ماه 1349 به 55درصد افزایش یافت.)
وظایف و اختیارات شرکت ملی نفت ایران تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت ملی نفت ایران کار توزیع و فروش فرآورده های نفتی و گاز طبیعی جهت مصارف داخلی را به عهده داشت. شرکتهای عامل نفت ایران فرآورده های نفتی ، گاز طبیعی و نفت خام مورد نیاز برای مصارف داخلی را به شرکت ملی نفت ایران تحویل می دادند.
شرکت ملی نفت ایران همچنین مسئولیت تامین ، نگهداری و اداره خدمات پشتیبانی تولید را تحت عنوان" خدمات غیرصنعتی" به عهده داشت که در مقابل " عملیات صنعتی" قرار می گرفت که انحصارا در اختیار خارجیان بود. تاسیسات ثابت صنعت نفت ایران در این دوره اگرچه متعلق به شرکت ملی نفت ایران بود، اما بر اساس قرارداد، شرکتهای عضو کنسرسیوم حق استفاده انحصاری از آنها را در طول مدت قرارداد داشتند.با آغاز فعالیت کنسرسیوم اگرچه قراربودقانون ملی شدن نفت اجرا شود اما در عمل دولت ایران و شرکت ملی نفت اختیارات بسیار محدودی داشتند؛ تا مهرماه 1353 اعضای کنسرسیوم بدون دخالت دولت ایران برای تعیین میزان تولید و قیمت نفت که عوامل اصلی و تعیین کننده درآمد کشور بودند،تصمیم می گرفتند و دولت ایران در این خصوص هیچ اختیاری نداشت. از سال 1353 و تشکیل شرکت سهامی خاص خدمات نفت ایران(osco) تغییرات عمیق و عمده ای در ارتباط با نحوه نظارت و دخالت دولت در کار کنسرسیوم به وجود آمد اما واقعیت این است که تا وقوع انقلاب اسلامی، مالکیت ایران بر منابع نفتی خود به طور کامل تحقق نیافته بود.
وقوع انقلاب اسلامی و اعتصابات گسترده در صنعت نفت
شعله های خشم مردم از دستگاه حکومت پهلوی بتدریج تمام کشور را در بر می گرفت. نفت، صنعت مادر و اصلی ترین شریان اقتصادی کشور بیش از این نمی توانست نظاره گر حضور بیگانه و تحمل تحقیر دیرپایی باشد که از ابتدای قرارداد دارسی بر نیروهای بومی روا داشته میشد. سرانجام در آبان ماه 57 نخستین جرقه اعتصابات در مناطق نفت خیز جنوب زده شد و در یک اقدام نسبتا هماهنگ، گروههای کارگری دست از کار کشیدند. بتدریج دامنه اعتصابات به شرکت خاص خدمات نفت ایران (OSCO) نیز که در اختیار خارجی ها بوده و عملیات تولید را راهبری می کرد، کشیده شد . گروههای منسجم کارگری و کارمندی چند نقطه از منطقه شرکتی نیوسایت از جمله ساختمان مرکزی شرکت نفت در اهواز موسوم به دوطبقه را محل تجمع خود قرار داده و ظهرها به نماز جماعت می ایستادند تا بر نگرانی روز افزون چشم آبی ها که از پس پنجره های نیمه باز دفاتر خود، به این تجمعات روز افزون می نگریستند، بیفزایند.
به سرعت دامنه اعتصابات گسترده شد، آبادان که مثل همیشه پیشگام بود و گچساران و خارک و مارون و آغاجاری و مسجدسلیمان و هفتکل ؛ هفت اقلیم نفت ایران تصمیم تاریخی خود را گرفته بودند. کارکنان پالایشگاه تهران نیز که در مرکز حوادث انقلاب بودند. در جنوب اما کار به همین سادگیها نبود ؛ کارکنان ایرانی که در طول سالهای بعداز ملی شدن نفت بتدریج برتعدادشان افزوده شده و بجز راهبری عملیات و مدیریت میدانهای نفتی ، تقریبا برتمام امور راه اندازی و نگهداشت تاسیسات اشراف داشتند، اکنون دست از کار کشیده و به صفوف متراکم مردم و انقلاب پیوسته اند. لذا ماموران امنیتی تلاش مضاعفی برای برگرداندن نیروهای گریزپای نفت آغاز کردند و فشارها از هرسو بر اعتصاب کنندگان فزونی می گرفت. بستن شیرهای نفت اوضاع را بکلی دگرگون کرده و انقلاب را به پیروزی نزدیک ساخته بود؛ موقعیت دشواری بود و بیم آن می رفت که رژیم با شکستن اعتصابات و از سر گیری صادرات نفت جانی تازه گرفته و روحیه انقلابیون را نیز خدشه دار سازد. کارکنان نفت جنوب تا این زمان به هر دردسری که بود در برابر فشارهای مختلفی که از بیرون صنعت وارد می شد ، دوام آورده و به اعتصاب خود ادامه می دادند اما یک نیروی قاهره اینیاز بود که شر برخی مدیران خارجی را که بی اعتنا به اوضاع کلی کشور و خواسته مردم، برای پایان دادن به اعتصابات و برگرداندن اجباری کارکنان به تاسیسات می کوشیدند،از سر اعتصابیون کم کند. دراین مقطع از انقلاب نیروها و تشکل های سیاسی فعال که تا این زمان؛ دورادور مراقب وضعیت اعتصابیون بودند، لازم دانستند که در چند مورد مستقیما وارد عمل شوند از جمله در برخورد با برخی مدیران شرکت خاص خدمات نفت ایران که بی توجه به اوضاع جاری و خواست عموم ، همچنان بر طبل تولید و صدور نفت می کوبیدند. باری اختلافات که بالا گرفت یکی دو تن از مدیران ارشد و میانی نفت جنوب جان بر سر لجاجت خود نهاده و از میان رفتند. در ششم دی ماه 57 درست در زمانی که سران کشورهای غربی و آمریکا در گوادلوپ گرد هم آمده، اجلاس فشردهای را در باب اوضاع ایران پی میگرفتند، انتشار یک خبر تکان دهنده در رسانه ها، سران دنیای صنعتی را شگفت زده کرد: "امروز صادرات نفت ایران بکلی قطع شد!"
خروج خارجیان و راهبری صنعت نفت توسط متخصصان ایرانی
سرانجام اختیار امور تاسیسات نفتی به دست کارکنان ایرانی افتاد و خارجیها برای دومین بار درتاریخ صنعت نفت مهیای رفتن شدند. در مناطق خارجی نشین اهواز، آبادان و سایر مناطق، کارشناسان آمریکایی و اروپایی با شتاب هرچه تمامبخشی از اموال ، اثاثیه شخصی و اتومبیل های خود را به حراج گذاشته و خانه و باغ ها را رها نموده و مناطق نفت خیز را ترک می کردند.آنان اما با توجه به وضعیت اداره و راهبری صنعت نفت ایران که به نظر می رسید بدون حضور خارجیان سامان نخواهد یافت، تصورمی کردند این اتفاق نیز چیزی شبیه جریان خلع ید و خروج یکباره انگلیسی هاست که بتدریجفرو کش نموده و آنان بزودی بازخواهند گشت .فرودگاه اهوازکه زمانی ورود به موقعکارشناسان خارجی را تسهیل می کرد، اکنون در آخرین روزهای مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، با پروازهای پی درپی، خروج ناگهانی آنان را سرعت می بخشید؛ در آستانه در ورودی فرودگاه، یک مهندس میانسال آمریکایی در حالی که چمدانش را پشت سر می کشید، روبه یکی از کارمندان ایرانی، گفت: دوباره می بینمت دوست عزیز! ما زود بر می گردیم! و او بی درنگ پاسخ داد: نه این بار نه ! بعید است دوباره برگردید!
سه روز بعد در چهاردهم مرداد سال 1332 ژنرال آیزنهاور، رئیس جمهور آمریكا، در یك سخنرانی تصریح كرد كه: «آمریكا مصمم است راه پیشروی كمونیسم در ایران و دیگر كشورهای آسیائی را مسدود كند. پیروزی نخست وزیر بر اقلیت ناراضی مجلس و انحلال آن ثمر همكاری مصدق و حزب توده بوده است.
هشدار آیت الله كاشانی به مصدق در روز بیست و هفتم مرداد، آیت الله كاشانی طی نامهای به دكتر مصدق او را از شرایط جدیدی كه كودتاچیان تدارك دیده بودند، مطلع ساخت و از او خواست كه با همكاری با او تصمیمات لازم برای جلوگیری از كودتا را تدارك ببیند. هر چند دوستان دكتر مصدق بسیار كوشیدند كه در صحت نامه تردید ایجاد كنند تا به نحوی بار مسئولیت اهمال در مقابله با كودتا و رها كردن نهضت دراوج خطر را از دوش دكتر مصدق و همكارانش بكاهند. توجه به این واقعیت تاریخی كه با همكاری آیت الله كاشانی و دكتر مصدق امكان جلوگیری از كودتا و سلطه بیست و پنج ساله آمریكا وجود داشته است، امری در خور توجه است كه برای ملت ایران در شرایطی اینگونه میتواند راهگشا باشد اما دكتر مصدق در اوج مشكلات و مخاطرات دست حمایت دوستان و همكاران خود را نفشرد معذلك اصرار و ابرام دوستان دكتر مصدق در مقصر جلوه دادن دیگران از جمله آیتالله كاشانی و یا حزب توده و سازمان نظامی، هیچ از بار مسئولیت اهمال در برابر كودتا نمیكاهد و هر دولتی مكلف است از امانت مردمی خویش به طور جدی مراقبت و دفاع نماید. صرفنظر از دستخط و امضا، متن و فضای حاكم بر آن و ادبیات نوشتاری آیت الله كاشانی، پاسخ رسمی دكتر مصدق و امضای وی در پای نامه نیز هیچ تردیدی در صحت صدور آن باقی نمیگذارد. دكتر مصدق در پاسخ نامه آیت الله كاشانی نوشت: «27 مرداد ماه مرقومه حضرت آقا توسط آقای حسن سالمی زیارت شد اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام. دكتر محمد مصدق.» با این پاسخ دكتر مصدق، آیتالله كاشانی را از دخالت در حوادث آینده منع كرد و حتی اعلام حمایت وی را نیز لازم نشمرد.
كودتای 28 مرداد و سقوط دكتر مصدق با شكست طرح اولیه كودتا و استفاده از ارتش، كه بیشتر با برنامه آمریكاییها همخوانی داشته است، مرحله دوم كودتا در بیست و هشتم مرداد ماه توسط شاپور جی و عوامل انگلیسی و حمایت آمریكائیها به اجرا گذاشته شد. براساس برنامهریزیهای سرهنگ حسن اخوی، طراح اجرائی كودتا، باید از مردم و جمعی از اراذل و اوباش علیه مصدق و دولت او استفاده گردد. خاصه آن كه دولت مصدق دستور داده بود كه هوادارانش خیابانها را ترك نمایند و این، بهترین فرصت را برای كودتا فراهم كرده بود.
اجرای كودتا مراحل طراحی عملیات اجرائی كودتای بیست و هشتم مرداد به شرح زیر بود: 1 _از نقاط مختلف شهر جمعیت هائی تشكیل شود و تعداد تقریبی هر جمعیت و رهبر هر گروه معلوم گردد. 2_ هر یك از جمعیتها در مسیرهای تعیین شده به مركز شهر حركت نمایند و همزمان به مقصد محل خیابان شاه - نادری برسند. 3_باشگاههای ورزشی مانند باشگاه تاج نیز به حركت درآیند. 4_شعار كلیه افراد سلطنت محمدرضا باشد. 5_ افراد گارد جاویدان به جمعیت بپیوندند. 6_ خانه دكتر مصدق را محاصره و وی را دستگیر نمایند. 7- دستگیری دكتر مصدق از رادیو اعلام و زاهدی با تانك به نخست وزیری برود و از شاه دعوت به بازگشت كند. در روز بیست و هشتم مرداد، طرح فوق به طوركامل اجرا شد و واحدهای نظامی طرفدار دكتر مصدق نیز دخالتی در خنثی سازی كودتا انجام ندادند. بدین ترتیب كودتا به پیروزی رسید و سرلشگر زاهدی به نخستوزیری رسید و محمدرضا پهلوی به كشور بازگشت. بعد از تسلیم دكتر مصدق، كرمیت روزولت با شاه ملاقات كرد و شاه ضمن تشكر از او گفت: «من تاج و تختم را از بركت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم... و هر گاه فاطمی را به خاطر سرنگونی مجسمههای من و پدرم پیدا كنم، بی درنگ اعدامش خواهم كرد.»
متن نویسه...فعالیت شبكه شاپور جی و اسدالله علم بر دو محور متمركز بود: عملیات نفوذ سیاسی و عملیات جنگ تبلیغاتی و فرهنگی. عوامل این شبكه توانسته بودند كه در حزب توده، جبهه ملی، حزب زحمتكشان، نیروی سوم، حزب ایران و.... نفوذ كنند. گازیوروسكی در این باره مینویسد: «در این ایام «شبكه بدامن» تا سطوح عالی تشكیلات حزب توده رخنه كرده بود و از متن تمام دستورات رهبری حزب به كاردها اطلاع داشت.»
گسترش اختلافات در كنار تبلیغات زهرآگین، سیاستهای دكتر مصدق نیز در راستای تمركز بخشیدن به قدرت خویش و اعمال محدودیت در حوزههای دخالت آیت الله كاشانی و نیروهای مذهبی و نفی حضور آنان سبب شد كه وی در میان مجموعهایی از مشكلات تنها بماند؛ به عنوان نمونه وی سیدمجتبی نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام، را- كه میتوانست با نیروهای فدائی تحت امرش حمایت سیاسی و نظامی مناسبی برای حكومت او فراهم آورد - در همان ماههای اولیه حكومت خویش و به جرم ایراد یك سخنرانی در سال 1327 در آمل كه در پی آن مردم به چند مغازه مشروب فروشی حمله كرده بودند، به زندان انداخت و عملاً در برابر نیروهایی كه با فداكاری آنان به مجلس و ریاست دولت رسیده بود، ایستاد. علاوه بر آن مجموعه فعالیتهای ضد دینی گروههای سیاسی با گرایش انگلیسی و روسی، فضای روانی این افتراق را تشدید كرده بود. اختلافات دكتر مصدق و آیت الله كاشانی در مسائلی مانند تمدید لایحه اختیارات دكتر مصدق، اجرای پارهای از احكام شرعی در خصوص منع فروش مشروبات الكلی و همچنین نوع عزل و نصبها و چگونگی تنظیم قرارداد جدید نفت، سبب بروز شكاف عمیقی میان رهبران نهضت و نمایندگان طرفدار آنها شد و سیل اتهامات و تبلیغات سیاسی علیه یكدیگر آغاز و پی گرفته شد. با وجود جلسات متعدد آشتی كنان كه بین آنها برگزار شد، در نهایت به دلیل عدم درایت انقلابی و گذشت متقابل، راه اختلاف مجدداً، در پیش گرفته میشد.
دیپلماسی كودتائی آمریكا در كنار این اختلافات داخلی، سیاستهای آمریكا و انگلیس در مسیر كودتا علیه دولت دكتر مصدق و نهضت ملی به طور جدی پی گرفته شد و دكتر مصدق در ملاقات با لوی هندرسن، سفیر آمریكا، نسبت به حمایت این كشور از انگلیس و عمل نكردن به وعدههایش، وی را سرزنش كرد. در سوم خرداد سال 1332 جان فاستر دالس، وزیر خارجه آمریكا، خبر از وقوع تحولاتی مهم در خاورمیانه داد. در اواخر خرداد 1332 ژنرال آیز نهاور در قبال درخواست كمك دولت ایران اعلام كرد: «چون دولت ایران توانایی فروش نفت خود را دارد، دولت آمریكا هیچ گونه كمك مالی به ایران نخواهد كرد. افزون بر این تا رضایت دولت انگلیس جلب نشود، آمریكا از خرید نفت ایران خودداری خواهد كرد. با وجود این، ما نسبت به سختی و موقعیت دشوار ایران آگاهیم و امیدواریم تا وضع ایران بدتر نشده دولت ایران نظرات دولت انگلیس را بپذیرد.» اما با وجود این، دكتر مصدق در نامهای به آیزنهاور از مواضع آمریكا در قبال ایران ابراز نارضایتی كرد و خواهان افزایش كمكهای اقتصادی آن كشور به ایران شد. آیزنهاور نیز به دكتر مصدق پاسخ رد داد و از او خواست تا فرصت باقی است اقداماتی برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع به عمل آورد. در بیست و هفتم تیر ماه سال 1332 پنجاه و سه نفر از كاركنان اداره اصل چهار و سفارت آمریكا، تهران را ترك كردند و در كنار آن، مقادیر معتنابهی سلاح برای كودتا مخفیانه و تحت عنوان كمكهای انسان دوستانه اصل چهار وارد كشور شد.
عوامل داخلی فضای سیاسی و اختلافات گسترده میان رهبران نهضت باعث شد كه سرلشكر فضل الله زاهدی - كه سابقة طولانی در خونریزی و بیرحمی نسبت به مردم و شورشهای داخلی داشت و در دولت دكتر مصدق نیز مدتی عهده دار سمت وزارت كشور بود، پس از بركناری، به یك نظامی مدعی نخست وزیری و محور مخالفان دكتر مصدق تبدیل شود. در ششم اسفند سال 1331 به دستور وی بازداشت گردید پس از مدتی به دلیل اهمال مسئولان دولت آزاد شد. از طرف دیگر آمریكاییها و انگلیسیها با هماهنگی اعضای خانواده سلطنت از جمله اشرف پهلوی به جلب همكاری عوامل خود پرداختند. اشرف پهلوی، در این مورد مینویسد: «در تابستان 1332 یك نفر ایرانی.... به من تلفن كرد كه آمریكا و انگلیس درباره وضع كنونی ایران بسیار نگرانند لذا میخواهم با دو مرد یكی آمریكائی و دیگری انگلیسی ملاقاتی داشته باشید. ... مرد آمریكائی به من گفت كه نماینده جان فاستر دالس و آن مرد انگلیسی هم نماینده وینستون چرچیل است كه حزب محافظه كارش اخیراً به قدرت رسیده است. مرد انگلیسی.... گفت زمان عمل فرا رسیده است ولی ما باید از شما تقاضای كمك كنیم و چون از شما تقاضا میكنیم كه عملاً زندگی خود را به خطر بیندازید چك سفیدی را در اختیارتان قرار میدهیم تا هر مبلغی كه مایل باشید روی آن بنویسید. ... وقتی كه به تهران رسیدم هنوز نیم ساعت نگذشته بود كه فرماندار نظامی تهران دستور مصدق برای خروج را ابلاغ كرد و لی من نپذیرفتم و مصدق 24 ساعت فرصت داد. و من در این مدت پاكت ارسالی آن مرد آمریكائی را از طریق همسر شاه به وی دادم.» مضمون پاكت ارسالی، دستور آمریكائیها مبنی بر همكاری با كودتاچیان بود كه از طریق اشرف به شاه ابلاغ شد. در همان روز ژنرال نورمن شوارتسكف، مستشار سابق ژاندارمری، با وجوه اعطائی سازمان سیا به مبلغ پنج میلیون دلار، به منظور سازماندهی كودتا وارد تهران شد و پس از ملاقات با جمعی از افسران و سرلشكر زاهدی از كشور خارج شد. او در این سفر، پنج میلیون دلار به زاهدی بابت هزینههای كودتا پرداخت. در ششم مرداد ماه جان فاستر دالس، وزیر خارجه آمریكا، گفت: «فعالیت روز افزون حزب غیرقانونی كمونیست توده در ایران واغماض و چشم پوشی دولت ایران از این گونه فعالیتها، نگرانی بزرگی برای دولت آمریكا ایجاد كرده است.» در پی آن كرمیت روزولت مسئول امور خاورمیانه سازمان سیا، با نام جعلی جیمز اف لاكریج از طریق مرز عراق در استان كرمانشاه وارد ایران شد. با ورود روزولت، تحرك بیشتری به فعالیت كودتا داده شد. رزولت علاوه بر پول، حجم قابل توجهی مقاله، كاریكاتور، و امكانات لازم برای فضاسازی نیز به همراه خود آورده بود. در یازدهم مرداد سال 1332 كرمیت روزولت، رهبر كودتا، با شاه ملاقات كرد و طرح كودتا و بركناری مصدق و نخست وزیری زاهدی را با وی مطرح و رضایت نهائی وی را در عزل مصدق و انتصاب زاهدی جلب نمود.
كودتای آمریکایی-انگلیسی که با هدف مقابله با نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران اجرا و منجر به برکناری محمد مصدق از نخست وزیری و انزوای آیت الله سید ابولقاسم کاشانی، رهبر مذهبی نهضت، شد.
بعد از پیروزی نهضت با پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت در جریان قیام سی ام تیر 1331 و روی كارآمدن مجدد دكتر مصدق، نهضت، به اوج اقتدار خود رسید. در اولین روز پیروزی دادگاه لاهه رای خود را به نفع مردم ایران رای صادر نمود. مجلس شورای ملی روز سیام تیر را به عنوان روز قیام مقدس ملی اعلام نمود و قوامالسلطنه را به دلیل كشتار مردم و قیام مسلحانه علیه ملت ایران، مفسد فیالارض شناخت و كلیه اموال او را مشمول مصادره دانست. رئیس مجلس، سیدحسن امامی، كه از فراماسونهای برجسته و از طرفداران دربار و شاه بود، كنار رفت و آیت الله سید ابوالقاسم كاشانی به ریاست مجلس انتخاب شد. در مجلس هم كمیسیونی برای تعقیب مسببین حوادث و كشتار سیام تیر تشكیل گردید. به دنبال تضعیف دربار و نمایندگان طرفدار شاه در مجلس، مجلس شورای ملی طی مصوبهای بنا به درخواست مصدق، اختیارات قانونگذاری را برای ششماه به او واگذار كرد و بدین ترتیب مصدق با دارا بودن ریاست بر قوه مجریه، ارتش، فرماندهی كل قوا و اختیارات تام در قانونگذاری، تبدیل به قدرتی بلامنازع در کشور شد.
گام های اشتباه دكتر مصدق در اولین گام اشتباه خود پس از کسب قدرت، سرلشكر احمد وثوق، فرمانده ژاندارمری زمان قوام السلطنه را كه در جریان قیام، دست به كشتار مردم زده بود، به عنوان كفیل وزارت دفاع منصوب كرد. همچنین مصدق در شركت نفت، مرتضی قلی بیات (سهام السلطان) را به عنوان مدیر عامل و رضا فلاح را به عنوان مدیر پالایش، كه هر دو به جاسوسی برای انگلستان شهرت داشتند، منصوب نمود. به همین جهت، حسین مكی و نمایندگان عضو هیئت مدیره شركت نفت، در اعتراض به انتخاب این افراد استعفا دادند و در پی آن، دكتر مصدق، جمع دیگری را به مدیریت امور نفت برگزید. اما رضا فلاح و مرتضی قلیخان بیات را در مسئولیت خود ابقا كرد. احمد قوام السلطنه نیز كه به موجب مصوبه مجلس میبایست تحت تعقیب قرار گیرد و مجازات شود علی رغم اینكه دسترسی به وی ممكن بود، عملا مجازات نشد و اقدامی علیه وی صورت نگرفت. همین امر، زمینه ساز جرأت یافتن دیگران در فعالیت علیه مصدق و اعتراض دیگر رهبران و سیاسیون نهضت گردید.
شبكه «بدامن» و فعالیتهای آن سیاست مصدق كه در داخل مورد اعتراض نیروهای مذهبی و روحانیون قرار گرفته بود، سازمان جاسوسی انگلستان را بر آن داشت كه شبكهای از فعالیتهای سیاسی علیه دولت مصدق را در قالب فعالیتهای كمونیستی سازماندهی نماید. فعالیتهائی كه از حوز اشراف حزب توده و سازمان جاسوسی دولت كمونیستی شوری خارج بود و هر دو تصور میكردند كه فعالیت این گروههای سیاسی به نفع سیاستهای آنها صورت میگیرد. در همین راستا، سازمان جاسوسی انگلستان، با هدایت شاپور جی در داخل و كریستوفر ودهاوس درانگلستان، با كارگردانی اسدالله علم به جذب تعدادی از كمونیستهای سابق پرداخت و با به خدمت گرفتن آنها، فعالیتهای مختلفی را در پوشش حزب توده انجام داد. تصور حزب توده و روسها، گسترش نفوذ آنها در ایران بود. اما تصور دكتر مصدق، استفاده از آنان در مسیر اهداف خود بود. این گروه انگلیسی كه در بین مردم به «توده نفتی» مشهور بودند، با تبلیغات علیه مذهب و روحانیت و معتقدات دینی، این باور را در میان مردم ایجاد میكردند كه دولت مصدق دولتی ضد مذهبی و زمینه ساز نفوذ كمونیستهاست. شبكههای تحت هدایت «شاپور جی» و «اسدالله علم» در اجرای این سیاست نقشی فعال داشتند. اسدالله علم، با جذب چهرههای روشنفكر، مطبوعاتی و سیاسی یكی از موثرترین اجزای این عملیات بوده است. مارك گاز یوروسكی، در پژوهشی درباره كودتای بیست و هشت مرداد 1332 مینویسد: «... اجرای یك سلسله عملیات با رمز بدامن از سال 1948 به منظور مقابله با نفوذ شوروی و حزب توده آغاز شده بود. بدامن، نام یك برنامه تبلیغاتی و سیاسی گسترده بود، كه از طریق شبكهای به سرپرستی دو تن ایرانی با نامهای رمز «نرن» و «سیلی» اداره میشد و ظاهراً سالانه بودجهای معادل یك میلیون دلار داشت.»
كودتای آمریکایی-انگلیسی که با هدف مقابله با نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران اجرا و منجر به برکناری محمد مصدق از نخست وزیری و انزوای آیت الله سید ابولقاسم کاشانی، رهبر مذهبی نهضت، شد.
بعد از پیروزی نهضت با پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت در جریان قیام سی ام تیر 1331 و روی كارآمدن مجدد دكتر مصدق، نهضت، به اوج اقتدار خود رسید. در اولین روز پیروزی دادگاه لاهه رای خود را به نفع مردم ایران رای صادر نمود. مجلس شورای ملی روز سیام تیر را به عنوان روز قیام مقدس ملی اعلام نمود و قوامالسلطنه را به دلیل كشتار مردم و قیام مسلحانه علیه ملت ایران، مفسد فیالارض شناخت و كلیه اموال او را مشمول مصادره دانست. رئیس مجلس، سیدحسن امامی، كه از فراماسونهای برجسته و از طرفداران دربار و شاه بود، كنار رفت و آیت الله سید ابوالقاسم كاشانی به ریاست مجلس انتخاب شد. در مجلس هم كمیسیونی برای تعقیب مسببین حوادث و كشتار سیام تیر تشكیل گردید. به دنبال تضعیف دربار و نمایندگان طرفدار شاه در مجلس، مجلس شورای ملی طی مصوبهای بنا به درخواست مصدق، اختیارات قانونگذاری را برای ششماه به او واگذار كرد و بدین ترتیب مصدق با دارا بودن ریاست بر قوه مجریه، ارتش، فرماندهی كل قوا و اختیارات تام در قانونگذاری، تبدیل به قدرتی بلامنازع در کشور شد.
گام های اشتباه دكتر مصدق در اولین گام اشتباه خود پس از کسب قدرت، سرلشكر احمد وثوق، فرمانده ژاندارمری زمان قوام السلطنه را كه در جریان قیام، دست به كشتار مردم زده بود، به عنوان كفیل وزارت دفاع منصوب كرد. همچنین مصدق در شركت نفت، مرتضی قلی بیات (سهام السلطان) را به عنوان مدیر عامل و رضا فلاح را به عنوان مدیر پالایش، كه هر دو به جاسوسی برای انگلستان شهرت داشتند، منصوب نمود. به همین جهت، حسین مكی و نمایندگان عضو هیئت مدیره شركت نفت، در اعتراض به انتخاب این افراد استعفا دادند و در پی آن، دكتر مصدق، جمع دیگری را به مدیریت امور نفت برگزید. اما رضا فلاح و مرتضی قلیخان بیات را در مسئولیت خود ابقا كرد. احمد قوام السلطنه نیز كه به موجب مصوبه مجلس میبایست تحت تعقیب قرار گیرد و مجازات شود علی رغم اینكه دسترسی به وی ممكن بود، عملا مجازات نشد و اقدامی علیه وی صورت نگرفت. همین امر، زمینه ساز جرأت یافتن دیگران در فعالیت علیه مصدق و اعتراض دیگر رهبران و سیاسیون نهضت گردید.
شبكه «بدامن» و فعالیتهای آن سیاست مصدق كه در داخل مورد اعتراض نیروهای مذهبی و روحانیون قرار گرفته بود، سازمان جاسوسی انگلستان را بر آن داشت كه شبكهای از فعالیتهای سیاسی علیه دولت مصدق را در قالب فعالیتهای كمونیستی سازماندهی نماید. فعالیتهائی كه از حوز اشراف حزب توده و سازمان جاسوسی دولت كمونیستی شوری خارج بود و هر دو تصور میكردند كه فعالیت این گروههای سیاسی به نفع سیاستهای آنها صورت میگیرد. در همین راستا، سازمان جاسوسی انگلستان، با هدایت شاپور جی در داخل و كریستوفر ودهاوس درانگلستان، با كارگردانی اسدالله علم به جذب تعدادی از كمونیستهای سابق پرداخت و با به خدمت گرفتن آنها، فعالیتهای مختلفی را در پوشش حزب توده انجام داد. تصور حزب توده و روسها، گسترش نفوذ آنها در ایران بود. اما تصور دكتر مصدق، استفاده از آنان در مسیر اهداف خود بود. این گروه انگلیسی كه در بین مردم به «توده نفتی» مشهور بودند، با تبلیغات علیه مذهب و روحانیت و معتقدات دینی، این باور را در میان مردم ایجاد میكردند كه دولت مصدق دولتی ضد مذهبی و زمینه ساز نفوذ كمونیستهاست. شبكههای تحت هدایت «شاپور جی» و «اسدالله علم» در اجرای این سیاست نقشی فعال داشتند. اسدالله علم، با جذب چهرههای روشنفكر، مطبوعاتی و سیاسی یكی از موثرترین اجزای این عملیات بوده است. مارك گاز یوروسكی، در پژوهشی درباره كودتای بیست و هشت مرداد 1332 مینویسد: «... اجرای یك سلسله عملیات با رمز بدامن از سال 1948 به منظور مقابله با نفوذ شوروی و حزب توده آغاز شده بود. بدامن، نام یك برنامه تبلیغاتی و سیاسی گسترده بود، كه از طریق شبكهای به سرپرستی دو تن ایرانی با نامهای رمز «نرن» و «سیلی» اداره میشد و ظاهراً سالانه بودجهای معادل یك میلیون دلار داشت.»
کاپیتولاسیون (به انگلیسی: Capitulation) در لغت به معنای سازش و تسلیم است و بهقراردادهایی اطلاق میشود که به موجب آن اتباع یک دولت در قلمرو دیگر مشمول قوانین کشور خود میشوند و آن قوانین توسط کنسول آن دولت در محل اجرا میشود. به همین جهت در فارسی به آن «حق قضاوت کنسولی» نیز میگویند. این قراردادها اغلب میان دولتهای اروپایی با دولتهای آسیایی و آفریقایی بسته میشدند چرا که از نظر اروپاییان دادگاهها و مؤسسات قضایی این کشورها قادر به حمایت کافی از اتباع خود نبودند. سابقه کاپیتولاسیون در ایران به شکست ایران از روسیه و تحمیل پیمان ترکمانچای بر میگردد پس از انقلاب ۱۹۱۷ میلادی روسیه و پیمان دوستی ایران و شوروی۱۹۲۱ میلادی مفاد مربوط به کاپیتولاسیون لغو گردید. مقررات کاپیتولاسیون اگرچه از دوران صفویه به صورت نانوشته در مورد تجار و اتباع اروپایی رعایت میشد، اما به صورت قانون، از دوران قاجار ومتعاقب جنگهای ایران و روس به اجرا درآمد. این مقررات برای اولین بار در ۱۸۲۸ م. به موجب عهدنامه ترکمانچای از طرف دولت روسیه تزاری بر ایران تحمیل شد. پس از آن بود که انگلستان وسایر کشورهای اروپایی رسماً از این امتیاز بهرهمند شدند. فصل هفتم، هشتم و نهم معاهده ترکمانچای که به مسایل حقوقی وجزایی اتباع روسیه در ایران مربوط است، مهمترین قسمت عهدنامه بود؛ چرا که با اجرای این فصول رژیم کاپیتولاسیون به نفع روسها برقرار شد. اگرچه در ۱۹۲۱ م.، یک روز قبل از کودتای سیدضیاء، روسیه شوروی به طور یکجانبه کاپیتولاسیون را به عنوان نهاد استعماری تزارها لغو کرد اما معاهده کاپیتولاسیون منعقده با تزارها ۹۹ ساله بود و دستور رضاخان برای لغو این امتیاز درست در پایان دوره ـ۱۹۲۷ـ صادر شد.اردیبهشت ۱۳۰۶ ش. وزارت خارجه ایران در اعلامیهای لغو کاپیتولاسیون در ایران را اعلام کرد. این اعلامیه یک سال پس از تاجگذاری رضاشاه انتشار یافت و یک سال پس از انتشار، کلیه عهدنامهها و قراردادهایی که دردوران قاجار، امتیازاتی را برای دولتهای خارجی درنظر گرفته بود، باطل اعلام شد. با این همه، ابلاغیههایی از طرف وزارت امور خارجه جدید به بعضی سفارتخانههای اروپایی، از جمله انگلستان، آلمان، هلند، سوئیس و... ارسال شد و در آنها حقوق ویژه و مزایای سیاسی و اقتصادی و قضایی کشورهای متبوع آنها محترم شمرده شد. این نامهها و موافقتهایی که با درخواست وزیران مختار بعضی کشورهای اروپایی برای حفظ اعتبار و آزادیهای قضایی اتباعشان در ایران میشد، نشان میداد که هدف رضاخان از اعلام لغو کاپیتولاسیون، صرفاً تبلیغ وجهه ضداستعماری برای خود در ایران آن روز، به مدد مطبوعات و رسانههای گروهی بود. برای مثال در همان روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ که رسماً تمامی معاهدات تضمین کننده امتیازات خارجیها در ایران باطل اعلام شد، وزارت امور خارجه ایران در نامهای به «روبرت هانری کلایو» وزیر مختار انگلیس در تهران، دولت متبوع وی را از آزادی اتباع انگلیسی در ایران همچون روال گذشته مطمئن ساخت. این نامه در ۱۸ بند شامل تعهد سیستم قضایی ایران به حفظ حقوق، اختیارات و مایملک اتباع انگلیسی برای وزیر مختار آن کشور در تهران ارسال شد وزارت خارجه ایران درهمان روز در نامه دیگری وزیر مختار انگلستان را از آزادی فعالیت مذهبی میسیونرهای آن کشور نیز مطمئن ساخت چنین نامههایی در ۲۴ و ۲۶ اردیبهشت برای سفارت آمریکا[۵] ودر ۲۵ اردیبهشت برای وزیر مختار آلمان در تهران ارسال شد. سپس در مراحل بعد، پیمانهای جداگانه دیگری باهدف احیاء مقررات کاپیتولاسیون با فرانسه، سوئد، دانمارک و سایر کشورهای مقتدر آن روز اروپا به امضأ رسید. بانی اصلی بازشدن پای آمریکاییها به ایران پس از جنگ جهانی دوم و واگذاری امتیازات قضایی و امنیتی به آنان قوام السلطنه بود. اولین دسته از نیروهای نظامی آمریکا تحت عنوان «میسیون نظامی»، آذر ۱۳۲۱ ـ دوره نخست وزیری قوام السلطنه ـ با مصونیتهای قضایی وارد ایران شدند. در دوران حکومت سهیلی نیز قراردادهای دیگری در زمینه استخدام مستشاران آمریکایی، به بهانه اصلاح سیستم اداری ارتش به امضأ رسید که هریک از آنها دربرگیرنده امتیازات خاصی برای خانوادهها و وابستگان نظامیان آمریکایی بود. اما نقطه اوج این امتیازدهیها، به دوران نخست وزیری حسنعلی منصور و امیراسدالله علم باز میگردد. پیشنهاد تصویب کاپیتولاسیون در اسفند ۱۳۴۰ از سوی سفارت آمریکا به دولت امیر اسدالله علم داده شد. این پیشنهاد در ۱۳ مهر ۱۳۴۲ در کابینه علم و در مرداد ۱۳۴۳ درمجلس سنا به تصویب رسید.
متن نویسه...علم در جاي جاي خاطرات خود به عياشيهاي شاه و خود اشاره ميكند. او نشان ميدهد كه حتي از آوردن دختران ساده به كاخ نيز خودداري نميكردند. علم دختري را براي شاه به كاخ آورد كه خودش ميگويد: «دخترك يا خل وضع است يا درست حسابي مايه دردسر است.» او در مورد سادگي اين دختر به شاه ميگويد: «آن قدر ساده است كه علناً مرا به جاي شاه گرفت، تعظيم غرايي كرد و بعد هم خودش را انداخت توي بغل من... نميدانستم با چه زباني به او بگويم من شاه نيستم.» علم در جاي ديگر از خاطراتش داستاني را نقل ميكند كه اوايل سال 55 دوست دختر سوئدي شاه در اثر خوردن چغاله بادام دل درد گرفته بود و اشتباهاً دكتر را براي دوست دختر فرانسوي علم بردهاند. شاه نه تنها در ايران بيمهابا و بياعتنا به ارزشهاي ملت ايران دست به فساد ميزد، بلكه بي هيچ توجهي به شأن يك پادشاه درخارج از كشور نيز از هيچ تظاهري به فساد كوتاهي نميكرد. شاه در يكي از سفرهاي خود به ونيز از فرماندار شهر تقاضاي زن ميكند. فرماندار پاسخ ميدهد: «اين كار مربوط به رئيس پليس است.» وقتي اين داستان به آندره ئوتي نخستوزير ايتاليا رسيد از بيشخصيتي شاه تعجب كرد و گفت: «اين تقاضا را عاري از نشانة نجيبزادگي» ميدانم. مسئله زنبارگي شاه را در خارج از كشور همة طرفداران شاه روايت كردهاند. علي شهبازي محافظ شاه مينويسد علم براي عياشي شاه در خارج از كشور نيز تشكيلاتي درست كرده بود و «عدهاي مأموريت داشتند كه در خارج از كشور هنگام مسافرت براي او قبلاً همه چيز را آماده كنند؛ البته اكثراً در مسافرتها اردشير زاهدي و حسين دانشور و سرهنگ جهانبيني و مصطفي نامدار سفير شاه در اطريش عهدهدار آوردن خانمهاي متعدد بودند. از همه فعالتر محمود خوانساري بود كه دختران دانشجوي ايراني را ميآورد.» پرويز راجي سفير شاهنشاه در انگليس داستان خلوت كردن شاه و خانم «مورين» در تالار پذيرايي سفارت ايران در انگليس را آورده است. شاه ديوانه عياشي بود، او نه مانند يك پادشاه با وقار، بلكه مانند يك لات هرزه به دورهگردي در خارج از كشور ميپرداخت. فريدون هويدا سفير شاه در سازمان ملل كه در يكي از مسافرتهايش به همراه شاه در پاريس بوده، مينويسد: «شاه يكي دو روز عصرها كه وقت آزاد داشت به چند كاباره شبانه سر زد و مدتي را در مصاحبت دختران معرفي شده از سوي دوستان خود گذراند كه به آنها هدايايي گرانقيمت نيز داد. چند ماه بعد در يك مجلس ميهماني به يكي از همان دخترهايي كه مدتي را با شاه سركرده بود برخوردم و او با افتخار فراوان انگشتر الماسي را كه از شاه هديه گرفته بود به من نشان داد.» عياشيهاي شاه در سن موريس سوئيس، پايتخت زمستاني شاه داستان ديگري است كه خود نياز به كتابي جداگانه دارد. خانم مينو صميمي كارمند سفارت ايران در سوئيس در خاطرات خود پرده از فساد شاه برميدارد و مينويسد: «شاه در مسافرتش به سوئيس از همان فرودگاه از فرح جدا ميشد و به دنبال عياشي خود ميرفت. در يكي از اين مسافرتها شاه «از فرودگاه مستقيماً عازم محل اقامت يكي از ستارگان معروف شد و تمام ساعات بعداز ظهر را در جوار او گذراند.» وي اين ستارة سينما را «بريژيت باردو» ميداند. وي معتقد است، فرح نيز از مقصد شاه آگاه بود. سفير ايران در سوئيس چون تازه كار بوده است، اطاق دو نفرهاي را براي شاه و ملكه تدارك ديده بود، اما شاه به وي متذكر ميشود كه شاه و ملكه در يك اطاق نميخوابند. اين موضوع براي خانم صميمي معما شده بود تا سرانجام «عياشيهاي شاه» و «زنبارگي» وي به او فهماند كه «چرا شاه پيوسته اصرار داشت در اتاق خوابي جدا از همسرش به سر برد.» عياشيهاي شاه در يك محيط سربسته انجام نميشد؛ به همين جهت در بين مردم ايران زبان به زبان ميچرخيد و نفرت در دلها ايجاد ميكرد. روزنامههاي اروپايي با همه حمايتي كه از شاه به عمل ميآوردند، عياشيهاي شاه را ناديده نميگرفتند و «مطالب متعددي اغلب در مطبوعات اروپايي راجع به عياشيهاي شاه منتشر ميشد كه خود مؤيدي بود بر زنبارگي شاه.» يكي از نويسندگان فرانسوي به نام «ژرا دو ويليه» در كتاب خود فصل بلندي را به شرح ماجراهاي عشقي شاه اختصاص داده است. وي از معشوقههايي به نام «دخي» و دختر زيبايي از خانوادهاي اشرافي به نام «منيژه» و دختري 19 ساله و تحصيل كرده در انگليس به نام صفيه، دختر 18 سالهاي به نام ليلي فلاح و هنرپيشه آلماني به نام «الگار آندرسون» و «ماريا گابريلا» دختر پادشاه بركنار شده ايتاليا نام ميبرد. شاه تا مرز ازدواج با گابريلا هم رسيد، ولي به دليل مسيحي بودن وي با مخالفت آيتالله بروجردي رو به رو شد. شاه چنان بيدغدغه از مشكلات مردم و سقوط خود به عياشي مشغول بود كه حتي در آخرين ماههاي حكومتش دست از فساد جنسي بر نميداشت. در سال 1356، سپيده زن دوّلو قاجار كه عضوي از شبكه فساد شاه بود، دختري زيباروي شانزده ساله فرانسوي به نام ماري لبي را شكار و به دربار نزد شاه ميفرستد. او در نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران را ترك و به فرانسه باز ميگردد. وي خاطرات خود را به شكل رمانتيك به نام «عشق من شاه ايران» منتشر كرده است. شاه در اين اواخر چنان در هرزگي فرو رفته بود كه حتي اگر چشمش به عكس زيبارويي ميافتاد، عنان از دست ميداد. كارت تبريكي را شاهزاده موناكو همراه با عكس دخترش براي شاه فرستاد، شاه تا چشمش به عكس افتاد گفت: «عجب دختر خوشگلي دارند، اي كاش ميتوانستيم دعوتش كنيم بيايد تهران.» شاه حتي تا آخرين لحظات عمرش دست از هرزگي برنداشت. به گزارش احمدعلي انصاري دوست وفادار و همراه شاه «تا زماني كه حالش به وخامت گراييد هنوز همان روحيه زنبازي را حفظ كرده بود.» فرح: فرح نيز در يك خانوادة بيبند و بار تربيت شده بود. پدرش يك استوار ارتش بود كه به علت سرطان درگذشت و به زودي با مادرش راهي تهران شد. دايي فرح، محمدعلي قطبي، سرپرستي هر دو را به عهده گرفت. در اين خانواده هيچ يك از امور شرعي مراعات نميشد. فرح در تهران در مدرسه «ژاندارك تحت نظر راهبههاي فرانسوي» دبستان و دبيرستان را طي كرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسردائياش رضا قطبي «در زير يك سقف زندگي ميكردند.» محمدعلي قطبي تصميم گرفت فرزندش رضا را براي تحصيل به فرانسه بفرستد. فرح كه اينك يك دختر 18 ساله شده بود «اصرار ورزيد او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با يكديگر براي تحصيل به فرانسه رفتند. فرح در فرانسه سه دوست جديد به نام «ليلي امير ارجمند» و «كريم پاشا بهادري» و «فريدون جوادي» براي خود يافت. ليلي امير ارجمند بعدها در كاخ پهلوي به جرگة دوستان دربار، و سپس همهكاره فرح در كانون پرورش كودكان درآمد. ليلي امير ارجمند از مبتذلترين زناني بود كه مظهر فساد دربار بود. ملكه مادر در توصيف خانم امير ارجمند ميگويد: «اين خانم يك زن بيبند و بار و آزاد از هر نوع قيد و بند بود... گاهي اوقات ده، پانزده، بيست زن از كاركنان دربار و نديمهها و خدمه و دوستانش را لخت، لخت مادرزاد ميكرد و در استخر
كاخ بدون هيچ پوششي شنا ميكردند.» يك مرتبه آقاي صاحب اختيار سرپرست خدمههاي كاخ درمورد اين عمل به ليلي اعتراض كرد و گفت: «اين كار در جلوي كارگران كاخ خوب نيست. ليلي گفت: «بگذار نگاه كنند براي سوي چشمشان خوب است.» ليلي امير ارجمند ميگفت: «اگر آدمها در حضور هم معاشقه و مغازله و زناشويي كنند لذتش دو چندان ميشود و خودش هميشه مجالس چند نفره راه ميانداخت و گاهي كه مرد كم ميآوردند از همين خدمه دربار صدا ميكردند و ميبردند به داخل محفل خودشان.» شوهر ليلي امير ارجمند حسين علي اميرارجمند از او بيغيرتتر بود، «هر وقت مردي زنش را ميبوسيد او مؤدبانه تشكر ميكرد.» مادر فرح نيز از فساد اين دوست شبانهروزي فرح تعجب ميكند و مينويسد: «البته من از بيپروايي جنسي ليلي ناراضي بودم، به ويژه در مسافرتهاي نوشهر و كيش عادت داشت بدون هيچ پوششي وارد دريا شود و برايش اهميتي نداشت كه دهها نفر نگهبان و گارديها دارند او را تماشا ميكنند.» خوشبختانه خانم امير ارجمند در همان دوران تحصيل در فرانسه «تغيير دين داده و به كاتوليك گرويده بود.» ليلي امير ارجمند با اين همه فساد شب و روز در كنار فرح بود، هرگاه در تهران بودند، دركاخ بود و هرگاه مسافرت ميرفتند ملتزم ركاب بود. امير ارجمند چنان به فرح علاقه نشان ميداد كه «سعي ميكرد در طرز لباس پوشيدن و آرايش شبيه فرح باشد.» و فرح نيز سعي ميكرد در بيبند و باري شبيه اميرارجمند باشد. به گفته محافظ شاه «اين خانم از دوستان ملكه فرح ديبا بود، خيلي از كارهاي آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بيشرمي كاملاً شبيه هم بودند. از اين كه جلوي مردم لخت قدم بزنند لذت ميبردند. البته گاهي فرح در اثر فشار مادرش كمي رعايت ميكرد.» البته يك ليلي ديگري نيز به نام «ليلي دفتري» دختر سرتيپ دفتري كه در وقاحت دست كمي از امير ارجمند نداشت، جزء حلقه دوستان فرح بود. اين دو نفر نيز «وقتي كه در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبيحي روي ماسهها ميخوابيدند و در مقابل سربازان گارد حركات شنيعي ميكردند. خود فرح هم دست كمي از آنها نداشت و حتي به يك عكاس اجازه داده بودند كه ...» يكي ديگر از دوستان پاريسي فرح «كريم پاشا بهادري» بود. آنها «از اوايل ورود به پاريس با هم آشنا شده و بيشتر اوقات خود را با هم سپري ميكردند. كريم از فرح خواستگاري كرد و با اين كه رضا قطبي پسر دايي فرح مخالفت كرد، اين خواستگاري مورد موافقت قرار گرفت و بدون اجازه خانواده «در يك جشن كوچك با حضور دوستان و تني چند از دانشجويان ايراني مقيم پاريس رسماً نامزدي خود را اعلام كردند.» به محض خواستگاري شاه، فرح نسبت به اين نامزد بيوفايي كرد و او را در خماري گذاشت. ولي بيوفايي فرح طولي نكشيد، هنگامي كه ملكه ايران شد، اين دوست قديمي را به كاخ آورد و محفل انس سابق را با ساير دوستان راهاندازي كرد. به گفته ملكه مادر «اين دختر (فرح) آن قدر وقيح بود كه كريم پاشا بهادري را آورده بود كنار دست محمدرضا به عنوان رئيس دفتر ملكه.» معروفترين فساد جنسي فرح كشف رابطه او با فريدون جوادي بود. «فريدون جوادي از قديميترين دوستان ايام تحصيل فرح در پاريس و در واقع اولين دوست او در فرانسه بود.» به دنبال فرح، جوادي نيز به دربار راه يافت. جوادي دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتي كه فرح و دوستانش به خجير در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادي مشغول معاشقه بودند كه يكي از سربازان گارد آنها را مشاهده ميكند. سرباز چون جرأت اعتراض به فرح را نداشته به فريدون جوادي اعتراض ميكند. اين سرباز از لرهاي خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بيگلري ميآيد و ميگويد: «ما خيال ميكرديم كه از يك زن عفيفه نگهباني ميكنيم و نميدانستيم كه اين طور مسايلي هم در ميان است» سرانجام سرباز را با تهديد و تحبيب و خريدن يك مغازه مرخص ميكنند. رابطه فرح و جوادي در يك دربار فاسد امر غيرمنتظرهاي جلوه نميكرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلي ميكرد. فرح نه تنها از فاش شدن اين ماجرا واهمهاي نداشت، بلكه دستور داد تا اطاق يكي از مأمورن گارد را در اختيار جوادي قرار دهند تا نزديك او باشد. ملكه مادر در اين رابطه معتقد است فرح «عمداً و عالماً كاري ميكرد كه به محمدرضا لطمه بخورد.» ملكه مادر در عكسالعمل به اين ماجراي عشقي مينويسد: «خوب چه كار ميتوانستم بكنم؟ اگر ميخواستم به محمدرضا بگويم درست نبود و پسرم ناراحت ميشد. اين بود كه خودم فرح را خواستم و به او نهيب زدم كه زنيكه گدازاده خجالت نميكشي اين قبيل كارها را در جلو چشم كاركنان دربار انجام ميدهي؟» البته ملكه پهلوي در مورد غيرت محمدرضا گزافهگويي ميكند. چطور ممكن است شاهي كه خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پيش چشمش به هرزگي ميپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شايد پاسخ فرح به ملكه پهلوي تأييدي بر استنباط ما باشد. «فرح گفت: درست گفتهاند شاه ميبخشد، شيخ علي خان نميبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختيار پائين تنهام را دارم!» اختيار پائين تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. يك بار ديگر كه فرح به خاطر خوابيدن با فريدون جوادي در يك اطاق در بيمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلي انصاري قرار ميگيرد، همين پاسخ را مي دهد كه همه «اختيار پائين تنه خودشان را دارند.» فرح گاهي اوقات رعايت شأن جايگاه ملكه را نميكرد و با هر بيسر و پايي طرح مراوده ميريخت. از جمله با مربي سوئيسي اسكياش كه يك نجار بود در حال معاشقه ديده شد. رفتار جلف فرح دركاخ يك مرتبه شاه را نيز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح كه از شاه ميخواست استراحت بيشتري بكند با لحني «پرخاش كنان گفت: تنها يك راه براي استراحت كردن من وجود دارد و آن هم اين است كه از دعوت كردن اين بچه خوشگلها كه دور و برتان ول ميگردند دست برداريد. وقتي اين جور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار داريد كه استراحت كنم؟» درباريان شاه چنان در فساد غوطهور بودند كه گاه دست به اعمالي جنونآميز ميزدند. با توجه به فرهنگ مذهبي مردم ايران در آغوش مردي رفتن و با هم رقصيدن چقدر ميتوانست به حيثيت يك خانواده لطمه بزند. حتي فريده ديبا از اين كه در يك ميهماني كاخ سفيد مردان، زنان يكديگر را در حضور هم ميبوسند و خيلي صميمانه با زنان يكديگر در حضور هم ميرقصند»، سخت تعجب ميكند، ولي هنوز با شگفتي به ياد ميآورد كه «كندي هم چند دور با فرح رقصيد و محمدرضا هم در حالي كه دستهايش را دور كمر ژاكلين حلقه كرده بود با او رقصيد.» چند سال بعد در آستانه انقلاب همين موضوع تكرار شد. فرح با كارتر در شب ژانويه (11 دي ماه 1356) در كاخ نياوران رقصيد و همين مسئله يكي از شعارهاي مردم ايران در تظاهرات روزانه آنها گرديد. اشرف: اشرف در فساد جنسي گوي سبقت را از تمام درباريان ربوده بود. اشرف بسيار بيپرده به بيمبالاتي خود اعتراف ميكند و از مهدي بوشهري به اين علت كه «در پاريس اين فرصت را به او داد كه جوان و شاد و بيبند و بار باشد»، اظهار رضايت ميكند. معروف بود كه اشرف از همان دوران قبل از ازدواج با «عليشاه مهتر و مربي اسبهاي سلطنتي» مراوده برقرار كرد. رضاشاه به موضوع پيبرد و «عليشاه جوان را در زير ضربات سهمگين شلاق سياه كرد.» بعد از آن اشرف به دستور پدرش با علي قوام ازدواج كرد، ولي اين ازدواج دوام نياورد و از او جدا شد. اشرف در مصر با يك راننده تاكسي به نام احمد شفيق آشنا شد و عاشق او شد و سپس با وي ازدواج كرد و از او صاحب يك دختر و يك پسر به نام شهريار و آزاده شد. اشرف هنوز در عقد رسمي شفيق بود كه در پاريس عاشق مهدي بوشهري شد و با مهدي بوشهري از پاريس به ايران آمدند. اشرف اين بازگشت را چنين ياد ميكند: تهران با پاريس بسيار تفاوت داشت ما مجبور بوديم خيلي محتاطانه رفتار كنيم و فقط در ميهمانيهاي بزرگ و اجتماعات خانوادگي كه شوهرم حضور نداشت يكديگر را ملاقات كنيم و با هم درد دل كنيم. اشرف بعد از مدتي از شفيق طلاق گرفت و با مهدي بوشهري ازدواج كرد. اين ازدواج هم بيش از يك سال به طول نينجاميد. از هم متاركه كردند و بوشهري براي ادامه زندگي به پاريس رفت. اشرف گرچه اسماً در عقد رسمي بوشهري باقي ماند، ولي چون عاشق پيشه بود هر لحظه دل به دامن كسي ميبست. به گفته ارتشبد فردوست «اگر قرار شود ليست مرداني كه در دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهيه شود عليرغم دشواري و غيرممكن بودن كار، چون حتي خود او نيز ممكن است همه را به ياد نياورد، مسلماً ليست طويلي خواهد شد.» وي معروفترين مرداني را كه اشرف دل به آنها بست چنين نام ميبرد: تقي امامي، ملك فاروق، دكتر غلامحسين جهانشاهي، وزير بازرگاني كابينه علم؛ ذوالفقار علي بوتو، نخستوزير پاكستان؛ و پرويز راجي رئيس دفتر هويدا. فساد جنسي اشرف از ديد سازمانهاي جاسوسي نيز قابل چشمپوشي نبود: «يكي از گزارشهاي سيا در سال 1976 (1355) اعلام داشت كه والاحضرت شهرتي افسانهاي در فساد مالي و به تور زدن مردان جوان دارد.» يكي از اين مردان جوان كه قرباني آتش عشق اشرف شد، جواني ارمني به نام «لئون پالانچيان» بود. اشرف كه سخت شيفته او شده بود، «بخشي از زمينهاي مزروعي خود در رامسر را به پالانچيان بخشيد.» پالانچيان هر چه به نان و نواي بيشتري از الطاف اشراف ميرسيد، خيره سرتر ميشد و از اشرف دوري ميكرد تا جايي كه اشرف متوسل به نصيري، رئيس ساواك شد و وي را دستگير كردند. اشرف دستور آزادي وي را صادر كرد، ولي باز هم پالانچيان به اشرف جواب منفي داد. اشرف عصباني شد و انتقامي سخت از او ستاند. وي دستور داد در نوشهر هواپيماي كوچك اختصاصي او را دستكاري كردند. پالانچيان پس از برخاستن به قعر دريا فرو رفت. غلامحسين بيگدلي يكي از افسران بازنشسته ارتشي كه در دهه بيست محافظ اشرف بود، ميگويد: اشرف «با اين كه زن احمد شفيق مصري بود... هر كس كه گيرش ميآمد مورد استفاده شهواني قرار ميداد، زن ناپاكي بود، انصافاً زن ناپاكي بود.» او ميگويد وقتي از دانشكده افسري فارغالتحصيل شدم محافظ اشرف شدم «در آنجا اخلاق و كثافتكاريهاي او را ديدم، به او خيلي بدبين شدم كه اين چه مملكتي است كه ما كساني را كه نعوذبالله مثل خدا ميدانستيم، پرستش ميكرديم، چه فرمان شاه و چه فرمان يزدان (ميگفتيم) شاه اين است؟ خواهرش اين است؟ بسيار زن فاسدي بود. يك نوع مرض جنسي داشت، با يك مرد، دو مرد كفايت نميكرد...» علم: بيشك علم، بعد از شاه فاسدترين عنصر دربار بود. وي بعد از اين كه به عنوان وزير دربار منصوب شد (1356ـ 1342) در توسعه فساد دربار نقش مهمي ايفا كرد. خاطرات علم سرتاسر از فساد جنسي خود و شاه خبر ميدهد. همة نزديكان دربار بر دلالي علم شهادت دادهاند تا جايي كه بسياري از آنها فساد شاه را به گردن علم گذاشتهاند. ملكه مادر در خاطرات خود مينويسد: «خدا لعنت كند اسدالله علم را كه بساط شيطنت براي محمدرضا درست ميكرد و باعث تحليل رفتن قوة پسرم ميشد». فريده ديبا مادرزن محمدرضا خيلي مؤدبانه ميگويد: «علم از مشاوران جنسي محمدرضا بود.» علم نيز در خاطراتش به اطلاع فريده ديبا اشاره ميكند و داستاني را نقل ميكند كه فريده از آن مطلع ميشود، ولي علم به وي اخطار ميكند اگر ميخواهد زندگي دخترش به خطر نيفتد، صدايش را در نياورد. فردوست دوست نزديك شاه هم تأييد ميكند كه «علم محرم محمدرضا بود و سالها به عنوان وزير دربار كنترل كامل دربار محمدرضا را به دست داشت. او هرگاه محمدرضا ميخواست براي او از خارج و يا داخل زن پيدا ميكرد و با هزينههاي گزاف ترتيب مجالس همخوابگي محمدرضا را ميداد.» به همين جهت، كساني همچون علي شهبازي در خاطرات خود سعي دارند فساد شاه را عادي جلوه بدهند و همه گناهانش را به گردن علم و تشكيلات فسادي كه براي شاه درست كرده بود بيندازند. علم حتي براي شاه خانهاي را در بيرون از كاخ تهيه كرده بود و شاه را براي فساد به آنجا ميبرد. يك روز مادرزن شاه به طور اتفاقي آنها را هنگام بيرون آمدن از آن خانه ديد. ظاهراً همين موضوع بود كه علم به فريده اخطار كرد زندگي دخترش را به خطر نيندازد. علم درجاي جاي خاطراتش سخن از ملاقات با معشوقههايش مي راند. با اين كه با دهها فاسقه ارتباط داشت، چشمش هميشه به دنبال نواميس مردم بود. تا چشمش به يك زن زيبا ميافتاد عنان از دست ميداد. شبي سفارت دانمارك او را به يك ميهماني دعوت كرد. او «زيبارويي را كه ظاهراً دوست سفير بود» مشاهده كرد، بياعتنا به ميزبان و ميهمانان تا ساعت يك نيمه شب با او مشغول صحبت شد. بيچاره ميهمانان به او احترام گذاشتند و آنقدر نشسته بودند تا صحبتش تمام شود و بعد با او خداحافظي كنند. علم چنان به بيماري جنسي مبتلا شده بود كه حتي در مناسبات بينالمللي آن را دخالت ميداد. رئيس جمهور فيليپين از شاه درخواست نفت داشت، همسرش را به ملاقات شاه فرستاد، شاه موضوع را با علم در ميان گذاشت، علم پاسخ داد: «خانم ماركوس بسيار زيباست و بنابراين تقاضايش در خور توجه است. شاه پاسخ داد بله، ولي دارد پير ميشود.» او هميشه همسرش را به چشم يك مزاحم ميديد به اين جهت سعي ميكرد در مسافرتها بدون او سفر كند و به جاي آن با يكي از معشوقههايش به مسافرت برود. در سفري كه با خانوادهاش به شمال رفت، آن سفر را نوعي محروميت تلقي ميكرد و به شاه گفت: از اين كه در كنار دريا «دختران زيبا احاطهام كرده بودند، ولي با حضور همسر و دخترانم كاري نميتوانستم بكنم» احساس محروميت ميكردم. جالب اين است كه بدانيم علم در آن زمان پنجاه سالگي را پشت سر گذاشته بود. نكتهاي كه بيش از هر چيز تأسف بار است اين است كه علم دربار شاهنشاهي ايران را به صورت فاحشهخانهاي بينالمللي درآورده بود. هرگاه سران فاسد رژيمهاي ديگر هوس عياشي ميكردند به دربار ايران ميآمدند. سلطان قابوس براي عياشي به ايران آمد. شاه براي ضيافت رسمي وي برنامهريزي ميكرد، علم به او تذكر داد: «او بدون همسرش به اينجا آمده فقط بدين منظور كه كمي به خودش برسد.» بعد از دو روز شاه از احوال سلطان پرسيد. علم گزارش داد: «هر دو شب با تعداد چهار تا پنج خانم بيرون اقامتگاه ملاقات كرده بود. نميتوانم شهادت دهم بعداً چه اتفاقي افتاده بود، اما به هر صورت سلطان راضي به نظر ميرسيد.» ساير درباريان: ساير درباريان نيز در فساد جنسي تابع فرهنگ غالب دربار بودند. ملكه مادر با اين كه سالهايي از عمرش گذشته بود، دست از رابطه با مردان برنميداشت. او بعد از مرگ رضاشاه «تعدادي زياد دوست پسر» داشت؛ اما معروفترين دوستان وي ذبيحالله ملكپور و رحيمعلي خرم بودند. ذبيحالله ملك پور با اين كه مسلمان نبود در كاخ شهرت داشت به اين كه ملكه مادر را صيغه كرده است. روزهاي تابستان هر دو در استخر كاخ به شنا ميپرداختند «و محمدرضا گاهي اوقات كه آنها را ميديد برايشان دست تكان ميداد.» ملكه مادر به اين موضوع اعتراف ميكند و مينويسد: «مردم ايران گاهي كه بيوه ميشوند چند بار شوهر ميكنند، ولي من را به همين علت كه با ملكپور ازدواج كرده بودم لعن و نفرين ميكردند.» پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در بين مردم شايع شده بود كه خرم به عنوان كارگر آسفالتكار به كاخ راه مييابد، ملكه مادر از او خوشش ميآيد بعد از استحمام و پوشيدن لباس نو همنشين ملكه مادر ميگردد. بعد از آن خرم از يك كارگر ساده به يك سرمايهدار بزرگ ايران تبديل شد. البته خود ملكه مادر به رابطه خود با خرم اشاره ميكند و در مورد نصيري مينويسد: «گاهي هم من در مجالس خودم دعوتش ميكردم كه به اتفاق خرم (رجبعلي) ميآمد.» ناگفته نماند ملكه مادر به همجنس بازي هم متهم شده است. شمس پهلوي گرچه از لحاظ جنسي به بيپروايي اشرف نبود؛ ولي وي نيز از فريدون جم طلاق گرفت و عاشق يك ويلون زن كابارههاي تهران به نام مهرداد مينباشيان شد. شمس با وي ازدواج كرد و شوهرش با تغيير اسم به نام مهرداد پهلبد وزير مادامالعمر شد. شمس چون از مناعت طبع بيشتري برخوردار بود، «فقط به مردان تنومند و خوشاندام و زيباروي گرايش داشت» و تنها «با چهرههاي سرشناس و مشهور رفاقت» ميكرد به همين جهت وقتي پروفسور بارنارد اولين پيوند زن قلب به ايران آمد «شمس پروفسور را به كاخ خود برده و چند روزي پيش خود نگه داشت.» فاطمه پهلوي نيز به دليل ارتباط با رضا قطبي موجب به هم خوردن زندگي رضا قطبي شد. شهناز دختر بزرگ شاه هم كه ازدواجهاي متعددي انجام داد در مسائل جنسي خيلي بيتكلف بود. عليرغم اين كه شاه از خسرو جهانباني بدش ميآمد به شدت عاشق و شيفته او شده بود. شبي كه تنها از خارج به ايران آمد، فرمانده گارد «چند دقيقه بعد تلفن كرد و خبر داد دوست پسر والاحضرت شهناز در داخل كاخ و نزد شاهدخت است». علم كه حساسيت شاه را ميدانست تصميم گرفت خسرو را از كاخ بيرون كند. «شهناز پاسخ داد در اين صورت او هم فوراً كاخ را ترك خواهد كرد.» شهناز با معشوقههاي خود بسيار زودرنج بود، يك بار به خاطر دعوا با دوست پسرش دست به خودكشي زد. فرحناز دختر ديگر شاه كه تازه به سن جواني پا نهاده بود، همين خصلت را از پدر به ارث برده بود. مادر بزرگش تاجالملوك او را چنين توصيف ميكند: «فرحناز در آن موقع هفده ـ هجده سال داشت و به خاطر موقعيت سني كه داشت، يك روز در ميان عاشق اين و آن ميشد. يك روز عاشق يك خواننده تلويزيون ميشد و فردا عاشق يك فوتباليست.» فرحناز در عاشق شدن قايل به اشرافيت نبود. او يك بار عاشق يك خبرنگار شد و پاي او را به كاخ گشود، ولي وقتي «محمدرضا فهميد، دستور داد او را ديگر به كاخ راه ندهند.» رضا، وليعهد ايران نيز با اين كه تازه به سن بلوغ رسيده بود، ولي از همان ابتدا به فساد روي آورد. بعد از رونق كيش، يك هواپيماي كنكورد اجاره شده بود و «از فرانسه چند نفر خانم براي خوشگذراني رضا پهلوي و همكلاسيهايش ميآورد.» نگارنده در اول انقلاب وقتي از كاخ وليعهد در كيش ديدن كردم دهها آلبوم از عكسهاي دختران فرانسوي و اروپايي را ديدم كه مسئول كاخ توضيح ميداد كه مؤسسات مختلف اين آلبومها را ميفرستادند تا رضا دختران مورد نظرش را انتخاب و سفارش دهد. رضا پهلوي بعد از سقوط رژيم نيز به زنبارگي خود ادامه ميدهد. اردشير زاهدي داماد شاه نيز در فساد جنسي شهرة آفاق بود. او بيشرمي را چنان به اوج رسانده بود كه گاه در محل كار و در حضور جمع، دختري را روي زانو مينشاند و به مغازله مشغول ميشد. او چون يكي از دلالهاي شاه بود از اطلاع ديگران هيچ وحشتي به خود راه نميداد و ميگفت: «من حتي خلافكاريها و خوشگذرانيهايم را همه به عرض اعليحضرت ميرسانم و باكي ندارم.» از ديگر عناصر فاسد دربار رژيم شاه يكي عبدالكريم ايادي بهايي پزشك مخصوص شاه بود و ديگري هوشنگ دوّلو قاجار. ايادي در مسايل جنسي هيچ چيز را مراعات نميكرد. حتي از تجاوز به عنف ابايي نداشت. دوّلو در تجريش باغي داشت كه مركز فساد دربار بود. صدها دختر تلفني با او در تماس بودند و هر كدام از درباريان كه ميل به فساد پيدا ميكردند، دوّلو در آن باغ وسايل را فراهم ميكرد. عناصر هر رژيمي ممكن است به فساد جنسي مبتلا شوند و بدين علت نميشود رژيمي را سرزنش كرد، اما هنگامي كه فساد در رأس هرم قدرت راه يافت نه تنها هيچ انگيزهاي براي جلوگيري و مجازات فساد در رأس بدنه آن به وجود نميآيد، بلكه فساد تا اعماق نظام، حكومت و جامعه سرايت ميكند.
خبرگزاري فارس: فساد دربار نه تنها در چهارديواري كاخهاي پهلوي نماند، بلكه در تمام اركان رژيم ريشه زد. نهادهاي رژيم هرچه به دربار نزديكتر بودند، بيشتر به مظهر فساد تبديل ميشدند و كم كم از درون ميپوسيدند و ناگهان فرو ميريختند.
فساد جنسي دربار
فساد جنسي يك بيماري عمومي است كه دامن بيشتر پادشاهان مستبد را آلوده كرده است. داستانهاي هزار و يك شب، حرمسراهاي قاجار و عشقهاي بيمارگونه پادشاهان ايران همه نشان از فساد دربار و حساسيت بيرون از دربار دارد. اما دربار محمدرضا پهلوي از دو جهت با سلف خود متفاوت بود. محمدرضا براي كاستن از قبح زنبارگي رعايت احكام شرعي را نميكرد و فساد مختص به مردان دربار نبود. خواهران، دختران و زن او نيز از اين قاعده مستثني نبودند. شاه: شاه در فساد جنسي بيمبالاتي را به اوج رسانده بود. دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجي و معشوقههاي داخلي بود. او از دوران جواني تا اندكي پيش از مرگ دست از زنبارگي برنداشت. حتي لحظاتي كه ملت ايران براي سرنگوني او در سرتاسر كشور بسيج شده بودند و در خيابانها صداي رگبار و مرگ بر شاه در هم پيچيده بود او در بارگاه خويش بياعتنا به واقعيتهاي بيروني به عشقبازي مشغول بود. شايد رفتار جنونآميز جنسي محمدرضا بيتأثير از مادرش نبود، زيرا مادرش به او سفارش ميكرد: «از قديم و نديم گفتهاند به هر چمن كه رسيدي گلي بچين و برو!» شاه و دلال محبت او، علم در رابطه با اخلاق جنسي به اين اعتقاد رسيده بودند كه مردان بزرگ احتياج به يك سرگرمي دارند و مسئله جنسي بهترين سرگرمي است. به گزارش علم يك روز شاه و علم «دربارة دوستان مؤنث، گپ» ميزدند. شاه از پير شدن معشوقهها صحبت ميكرد و افزود «با وجود همة اينها اگر اين سرگرميها را هم نداشتيم به كلي داغان ميشديم.» علم نيز كه در فساد جنسي دست كمي از شاه نداشت در تأييد شاه گفت: «همة مرداني كه مسئوليتهاي خطير به عهده دارند نياز به نوعي سرگرمي دارند و به عقيده من مصاحبت جنس لطيف تنها چارة كارساز است.» مسئله مهمي كه بر فساد جنسي شاه دامن ميزد، فساد اخلاقي خواهرانش اشرف و شمس بود. اشرف و شمس كه از نقطه ضعف شاه آگاه بودند، «دختران زيبا را به او معرفي ميكردند.» و «دختران جوان را به دام» ميانداختند و براي محمدرضا به كاخ ميآوردند. گرچه شخصيتهاي پيراموني محمدرضا شاه، پدر، مادر، خواهران، وزير دربار و دوستان او نقش بسزايي در زمينهسازي فساد جنسي شاه داشتهاند؛ اما عامل اصلي، شخصيت خود شاه بود. براي روشن شدن عوامل و ابعاد موضوع مروري بر فساد جنسي محمدرضا شاه بيمناسبت نيست. محمدرضا در اوايل جواني كه براي تحصيل به مدرسه لهروزه سوئيس رفته بود، عاشق يكي از مستخدمههاي مدرسه شد و پس از برقراري ارتباط، دخترك را حامله كرد. محمدرضا با كمك فردوست با پرداخت پول از آن دخترك
خواستند تا سقط جنين كند و مدرسه را ترك نمايد. رضاشاه پس از بازگشت محمدرضا از سوئيس به ملكه مادر سفارش كرد كه براي جلوگيري از رابطه محمدرضا با زنان ناباب، يك خانمي براي او به دربار بياورند. درباريان برادرزاده ساعد مراغهاي را كه زن مطلقهاي به نام فيروزه بود با پرداخت ماهيانه سيصد تومان به دربار آوردند و تا ازدواج محمدرضا و فوزيه با او بود. شاه پس از ازدواج با فوزيه همچنان به روابط نامشروع خود ادامه ميداد و همين امر موجب شد تا «ملكه فوزيه از ماجراهاي عاشقانه او خشمگين» شود. شاه با حضور فوزيه، عاشق دختري به نام «ديوسالار» شد، او كه هنوز به تشريفات اسكورت مبتلا نشده بود، با يك دستگاه اتومبيل به منزل دخترك ميرفت. با شيطنت ارنست پرون موضوع به اطلاع فوزيه رسيد. پرون فوزيه را سر قرار برد و وقتي محمدرضا از خانه ديوسالار بيرون آمد، او را مشاهده كرد. فوزيه نيز به تلافي خيانت شاه با تقي امامي دوست شد و اختلافات شاه و فوزيه از آن پس شدت گرفت و سرانجام منجر به طلاق گرديد. پس از طلاق فوزيه، شاه مجدداً به «زندگي پرعيش و نوش شبها در كلوپهاي دانس ... ادامه داد. شايعات زيادي دربارة اسم خانمهايي بود كه در اين رفت و آمدها با اعليحضرت ديده ميشدند.» شاه در اين دوره از زندگياش «حتي آپارتمانهايي در تهران دست و پا كرد تا بتواند با زنان جوان خلوت كند.» معروفترين معشوقة شاه در اين دوره، پروين غفاري بود. پروين غفاري، «16ـ17 ساله، مو بور، زيبا و بلندقد»، دختر ميرزا حسين غفاري همداني يكي از كارمندان مجلس شوراي ملي بود. فردوست يك روز در باشگاه افسران با وي و مادرش آشنا شد و چون سليقه شاه را ميدانست او را به شاه معرفي كرد. سرانجام با دلالي فردوست، ترتيب ملاقات وي با شاه در سرخ حصار داده شد. پروين غفاري كم كم به دربار راه يافت و در حال و هواي ملكه شدن، از شاه حامله شد. اما شاه وي را مجبور كرد تا توسط پروفسور عدل دوست شاه سقط جنين كند. شاه پس از بهبودي پروين، خانهاي در خيابان كاخ نزديك كاخ مرمر براي وي خريداري كرد تا به وي نزديكتر باشد. سرانجام پس از مدتي پروين از چشم شاه افتاد و از دربار رانده شد. پروين غفاري پس از پيروزي انقلاب اسلامي خاطرات خود را در كتابي به نام «تا سياهي...» منتشر كرد. پروين غفاري در اين كتاب نشان ميدهد كه شاه چقدر موجود جلفي بوده، تا آنجا كه خود به تنهايي در خيابانها به دنبال شكار دختران ميافتاده است. شاه جلافت را به حدي رسانده كه چند بار از ديوار خانه پروين بالا رفته است. او دورة بعد از طلاق فوزيه را چنين ترسيم ميكند: «در تهران آن روزگار شايع بود كه براي شبهاي تنهايي او دختراني زيبا را شكار كرده و به دربار ميبرند. حتي نام دختري ايتاليايي به نام ”فرانچيسكا“ در ليست معشوقههاي شاه بود.» غفاري در اين كتاب يكي «از خصوصيات بارز شاه را زنبارگي» او ميداند كه «دست از هرزگي برنميداشت و در تمام بزمهاي شبانه با دريدگي به زنان و دختران چشم ميدوخت و به بهانههاي مختلف سعي ميكرد با آنها تنها باشد و يا آنان را به رقص دعوت كند.» شاه با تداوم حكومت پهلويها و لزوم داشتن وليعهد ناچار شد در سال 1329 با ثريا ازدواج كند. اما اين ازدواج پس از هفت سال ثمري براي دودمان پهلوي نداشت و ثريا نيز از دربار رانده و مطلقه شد. پس از جدايي شاه از ثريا، زندگي عشقي شاه رونق گرفت و به قول ويليام شوكراس، شاه «يك بار ديگر الواطيهايش را از سر گرفت. بعدها سيا در يكي از گزارشهايش درباره شاه متذكر شد كه سليقه او جنبه جهاني دارد و همه نژادها را دوست دارد.» شايد گزارش سازمان سيا زيادهروي باشد. هيچ گزارشي از اين كه شاه به دختران چيني يا آفريقايي علاقه داشته باشد نرسيده است و به گفته ملكه مادر «محمدرضا در برابر دختران موطلايي تسليم محض بود. يك بار كه در جواني با هواپيماي آلماني مسافرت ميكرد عاشق ميهمانداران موطلايي هواپيمايي لوفتهانزا شده بود... همين مسئله مدتها موجب بدبختي محمدرضا شده بود و پولهاي زيادي را صرف ميهمانداران لوفتهانزا ميكرد و يك قسمت از دربار مسئول دعوت و پذيرايي از ميهمانداران بود.» برادر و خواهر شاه هم كه اين موضوع را فهميده بودند، در ترتيب ضيافت ميهمانان هواپيمايي براي شاه فعاليت ميكردند. «رفيقههاي يك شبه و چند شبه فراواني داشت كه معرف آنها اشرف خواهرش و عبدالرضا برادرش بودند. اينها بيشتر از رده ميهمانان خارجي هواپيماييها بودند.» شاه در اين دوره علاوه بر مراوده با ميهمانداران موطلايي اروپايي به عشق دختران آمريكايي نيز مبتلا شده بود. «در مسافرتهايش به آمريكا هم زنهاي متعددي را ميديد كه دولو به او معرفي ميكرد.» شاه كم كم عاشق ستارههاي سينمايي و ملكههاي زيبايي ميشد و با هزينههاي سرسامآور به مراد ميرسيد. ارتشبد فردوست كه خود يكي از دلالان فساد محمدرضا بود، ميگويد: در مسافرت شاه به نيويورك «من دو نفر را به محمدرضا معرفي كردم، يكي گريس كلي بود كه در آن زمان آرتيست تئاتر بود و دو بار با او ملاقات [كرد] و محمدرضا به وي يك سري جواهر به ارزش حدود يك ميليون دلار داد. اين زن بعداً همسر پرنس موناكو شد... نفر دوم يك دختر آمريكايي 19 ساله بود كه ملكه زيبايي جهان بود... چند بار با محمدرضا ملاقات كرد و به او نيز يك سري جواهر داد كه حدود يك ميليون دلار ارزش داشت.» معروفترين معشوقههاي شاه در اين دوره گيتي خطير بود كه در آستانه ازدواج با فرح «حدود يك ميليون تومان پول نقد و همين حدود جواهر به او داده شد و راهي رم شد.» باز شاه در سال 1338 براي به دنيا آوردن وليعهد با فرح ازدواج كرد. با اين كه سن شاه در اين دوره رو به كهولت ميرفت، اما در فساد هر روز بدتر از گذشته ميشد. در همين دوره بود كه افراط محمدرضا در زنبارگي موجب تيرگي روابط شاه و فرح شد. شاه و دربار بدون توجه به موقعيت ملت و مملكت جلافت را به حدي رسانده بودند كه با مؤسسات فساد جنسي اروپا رابطه برقرار كردند. يكي از اين مؤسسات، مؤسسه مادام كلود، «يكي از موفقترين و معتبرترين شبكههاي دختران تلفني پاريس» بود. اين مؤسسه بود كه دختري به نام «آنژ» را به شاه معرفي كرد. او با هواپيما به ايران آمد و مورد استقبال يكي از كارمندان وزارت خارجه قرار گرفت و در هتل هيلتون در يك سوئيت ساكن شد. سه روز آداب حضور نزد شاه را به وي آموختند، «وقتي شاه آنژ را ديد، به قدري از او خوشش آمد كه او را در تهران نگه داشتند». اما او از زندگي در تهران خوشش نيامد، بعد از شش ماه هنگامي كه قصد بازگشت را نمود به او اخطار كردند كه «تو نميتواني از اينجا بروي، اعليحضرت از تو خوشش ميآيد». ولي
سرانجام او موفق شد ايران را ترك گويد. مراوده شاه و دربار با اين مؤسسه ادامه داشت، اين مؤسسه «براي شاه و مقامات دربار صدها دختر به تهران ميآورد، همة اينها عادي مينمود و بخشي از سبك زندگي پهلويها به شمار ميرفت». ولي ناگهان در ايران يك خبر عشقي از شاه منتشر شد و سپس كاخ شاه را نيز متشنج كرد. «در اوائل سالهاي 1970 (1350) در دربار و بازار زمزمههايي رواج يافت حاكي از اينكه شاه عاشق شده است. آن هم نه عاشق يك دختر اروپايي، بلكه يك دختر نوزده ساله ايراني با موهايي كه به رنگ طلا بود. ميگفتند نامش گيلدا است.» داستان گيلدا پرحادثهترين داستانهاي هزار و يك شب دربار پهلوي بود. شاه بيمهابا او را به كاخ آورد و رسماً جزء دربار شد. فرح از گستاخي شاه سخت به تنگ آمد و دعوا و درگيري را آغاز كرد. گيلدا دختر سرلشكر آزاد يكي از افسران نيروي هوايي اصفهان بود، در سفري كه شاه به اصفهان رفت سخت شيفته او شد و او را با خود به تهران آورد. مادر محمدرضا، داستان گيلدا را چنين تشريح ميكند: در سال 1351 سرلشكر آزاد براي اينكه «خودش را به محمدرضا نزديك كند»، از دخترش استفاده كرد، او را هنگام سفر محمدرضا به اصفهان با خود آورد و در هواپيما كنار محمدرضا نشاند و محمدرضا را خام خودش كرد. محمدرضا چنان شيفته او شد كه «نميتوانست در برابر خواهشهاي او نه بگويد»، شاه نام او را به خاطر موهاي طلائيش، طلا گذاشت. كم كم حس رقابت فرح برانگيخته شد و بحث طلاق پيش كشيده شد. ملكه مادر از اين كه فرح نسبت به اين دختر حساسيت نشان ميداد، تعجب ميكند و ميگويد: «فرح خودش را روشنفكر ميدانست. محمدرضا در مجالس با زنهاي اين و آن و دخترهاي اين و آن ميرقصيد و آنها را در آغوش ميگرفت و ميبوسيد و فرح ميدانست كه محمدرضا... علاوه بر او با زنان ديگري هم رفت و آمد دارد، اما او نسبت به اين دختر فوقالعاده حساس شده بود.» ملكه مادر علت حساسيت بيش از حد فرح را اين ميداند كه «اين دختر فوقالعاده قشنگ بود». خصوصاً اين كه محمدرضا به زيبايي ذاتي اين دختر اكتفا نكرده بود و او را نزد پروفسور تسه فرانسوي، دكتر خانوادگي دربار در امور زيبايي فرستاده بود و با چند عمل جراحي «خيلي ديدني شده بود.» سرانجام فرح بيتاب شد و وقتي «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و كشيده محكمي به گوش طلا زد.» مادر فرح، فريده ديبا در بزرگواري و گذشت دخترش فرح مينويسد: بيتفاوتي فرح نسبت به كامجوييهاي محمدرضا باعث شد كه شاه جسارت را از حد بگذراند و دست دختر يكي از افسران نيروهاي هوايي را بگيرد و به عنوان معشوقه خود به كاخ بياورد... محمدرضا در داخل كاخ جايگاهي را به او اختصاص داده بود. فرح با آنكه ميكوشيد نسبت به اين مسائل بيتفاوت باشد، اما يك بار كشيدهاي محكم به گوش اين دختر زد. بلندپروازيهاي خانواده گيلدا حتي حساسيت شاه را هم برانگيخت. به گزارش علم، يك روز صبح «شاه خيلي بدخلق بود.» شاه علت بدخلقي خود را مصاحبه خانواده گيلدا با يك روزنامه ترك دانست كه گفتهاند: «با اين كه شايعات ازدواج [دخترشان با شاه] بياساس است، اما بدون شك دخترشان معشوقه شاه است.» اختلافات شاه و شهبانو، شاه را به اين نتيجه رساند كه فرح را طلاق بدهد. ملكه مادر با او وارد بحث شد، ولي شاه اعلام كرد: «چه عيب دارد؟ او را طلاق ميگويم. طلاق در ميان مردم ايران يك امر مقبول است و خيلي مردها زنشان را طلاق ميگويند»؛ اما ملكه مادر طلاق را به صلاح ندانست و با پادرمياني وي شاه و ملكه «توافق كردند كه به خاطر مصالح مملكت از هم طلاق نگيرند؛ ولي منبعد با هم كاري نداشته باشند و فقط دوست باشند و سپس، محمدرضا با اين تصميم آزادي خودش را به دست آورد و فرح هم كار خودش را ميكرد.» سرانجام گيلدا نيز دل شاه را زد و تصميم گرفت او را به تيمسار خاتم فرمانده نيروهاي هوايي واگذار نمايد. شاه عاشق پيشهاي بود كه هر لحظه دل به دامن كسي ميبست و بيتالمال را بيهيچ دغدغهاي هزينة وصلش ميكرد. شاه مدتي عاشق «سوفيا لورن»، ستاره معروف سينماي ايتاليايي شده بود و دستور داده بود تا فرح گونههاي خود را به شكل او جراحي كند. شاه براي رسيدن به وصال سوفيا لورن او و همسرش را به ايران فراخواند، ولي تنها همسرش، كارلو پونتي به ايران آمد و در ضيافت كاخ شاه شركت كرد. علي شهبازي يكي از نيروهاي گارد شاهنشاهي و سرتيم محافظ شاه، كسي كه تا پايان عمر، درخارج از كشور، مغرب، پاناما، آمريكا و مصر او را ترك نكرد، در خاطرات خود، پرده از شبكهاي برميدارد كه براي فساد و زنبارگي شاه فعاليت ميكردند. او معتقد است از وقتي كه علم وزير شد، در وزارت دربار «تشكيلاتي ويژه براي سرگرمي شاه درست كرده بود كه اعضاي آن سازمان عبارت بودند از خود علم، افسانه رام، سيروس پرتوي، اميرمتقي، ابوالفتح آتاباي، كامبيز آتاباي، هرمز قريب، سليماني، سرهنگ جهانبيني، عباس حاج فرجي، حسين حاج فرجي، ابوالفتح محوي، خانم آراسته و سرهنگ اويسي، تعدادي خارجي هم با آنها همكاري داشتند. اين تشكيلات يك بودجه سرسامآور داشت.» او درمورد وظيفه اين تشكيلات ميگويد: «كارشان اين بود كه خانمهاي شوهردار و دختران بخت برگشته و يا همسران و دختران كساني را كه ميخواستند مقامي بگيرند، براي شاه بياورند.» وي كه هميشه همراه شاه بوده است در مورد محلهاي فساد شاه مينويسد: اين برنامه گاهي در كاخ شهوند انجام ميشد كه مسئول آن ابوالفتح آتاباي بود... هر وقت حسين دانشور براي شاه خانم ميآورد در منزل اردشير زاهدي برنامه انجام ميشد، موقعي كه اميرمتقي از دانشگاه شيراز خانم ميفرستاد در منزل علم ملاقات صورت ميگرفت... تابستان كه شاه به نوشهر ميرفت برنامه دست اميرقاسمي بود كه از دختران ساواك به كاخ رامسر ميآورد...ابتدا كامبيز آتاباي يك نفر را به كاخ شهوند ميآورد و كار كه تمام ميشد. جهانبيني به عرض ميرساند: قربان آقاي سليماني با مهمان در منزل آقاي ابوالفتح محوي منتظر است... دو ساعت بعد جهانبيني جلوي در ورودي به عرض ميرساند: قربان حسين دانشور با مهمان در حصارك منتظر تشريففرمايي شما هستند... آقاي شهبازي مينويسد فساد شاه در اين اواخر به حدي رسيده بود كه «شاه حتي وقتي كه به زيارت امام رضا(ع) ميرفت قبلاً علم منشياش كه افسانه رام بود را با يكي دو خانم از تهران به آنجا ميفرستاد.» با اينهمه، شهبازي در دفاع از شاه ميگويد: «خلاصه علم براي شاه برنامهاي درست كرده بود كه شاه تا شانههايش در لجن فرو رفته بود و راه برگشت هم نداشت.» او در مورد افراط علم مينويسد كه «گاهي اتفاق ميافتاد كه علم شاه را در يك روز با سه تا چهار زن رو به رو ميكرد.» محافظ شاه داستاني را از عياشي شاه و علم در جزيره كيش نقل ميكند، كه نشانگر اوج بيمبالاتي آنهاست. او مينويسد: با يك فروند هواپيما در معيت شاه و علم به جزيره كيش رفتيم. علم در فرودگاه گفت حفاظت لازم نيست، شاه را برداشت و برد. افسر نيروي هوايي مسئول حفاظت در كيش به شدت از جان شاه ميترسيد و خودخوري ميكرد، چند لحظه بعد با عصبانيت آمد و گفت شاه با سه خانم لخت كنار ساحل قدم ميزنند. «هر چهار نفر لخت هستند و كارهايي انجام ميدهند كه واقعاً من ناراحت شدم» شهبازي در توجيه آن افسر گفت: «شاه هم آدم است، تفريح ميخواهد!» افسر با ناراحتي جواب داد: «اين تفريح نيست.»
در ابتداي دهه 1960 ميلادي ضرورت يك تجديد نظر اساسي در سياستهاي امريكا در برخورد با كشورهاي تحت سلطه به شدت احساس ميشد. زيرا حكومتهاي دست نشانده امريكا با خطر انقلابهاي مردمي مواجه بودند. جان فيتزجرالد كندي، كانديداي حزب دمكرات براي رياست جمهوري، نظرات ويژهاي را مطرح كرد. اين نظرات پس از انتخاب او به رياست جمهوري، اساس سياستهاي امريكا قرار گرفت. هدف سياستهاي جديد، در كشورهاي تحت سلطه، اجراي اصلاحات از بالا به پايين به منظور جلوگيري از انقلاب قهرآميز تودهها و ايجاد مانع در راه توسعه نفوذ اتحاد شوروي بود كه باعنوان «اتحاد براي پيشرفت» مطرح و به دست اجرا سپرده شد. اين برنامه ابتدا براي امريكاي لاتين و با هدف جلوگيري از ايجاد «كوبا»هاي ديگر طراحي شده بود. طرح «اتحاد براي پيشرفت» متضمن تقسيم اراضي بين كشاورزان و توسعه و بهداشت و آموزش و اعطاي خدمات رفاهي به مردمان فرودست بود. اين طرح بعدها در ديگر كشورهاي تحت سلطه نظير ايران ـكه با خطر راديكاليزه شدن حركتهاي مردمي روبرو بودند ـ اجرا شد. «سياستهاي جديد به دليل شكست سياستهاي سركوبگرانه و نظاميگري امريكا و افزايش فاصله طبقاتي و نفرت روزافزون از آن كشور به مثابه علتالعلل بدبختيها و نابسامانيها در كشورهاي تحت سلطه اتخاذ شده بود.». 1 استقرار دولتهاي غير نظامي دست نشانده در چهارچوب دمكراسيهاي هدايت شده، برگزاري «انتخابات كنترل شده» و ايجاد «فضاي باز سياسي» خطوط اصلي اقدامات سياسي دولت جان.اف.كندي بود. طرح «روستوـ كندي» جان. اف. كندي پس از استقرار در كاخ سفيد، طرح و برنامههاي ويژهاي را كه براي ايران تدوين كرده بود، به شاه ابلاغ كرد و براي اجراي آن پافشاري و اصرار ورزيد. اين برنامه كه به طرح «روستو ـ كندي» در جهان شهرت يافت، بعدها با نام «انقلاب سفيد» در ايران اجرا شد. طراح اين برنامه «والتر ويتمن روستو» نام داشت. او كه در سال 1916 در يك خانواده يهودي به دنيا آمده بود، در شمار جامعهشناسان نامدار جهان قرار داشت و سالها به عنوان مشاور جانكندي فعاليت كرد. روستو در زمان جان كندي يك سلسله رفورمهاي اقتصادي و طرحهاي اصلاحات ارضي را براي اجرا در كشورهاي امريكاي لاتين و خاورميانه و آسياي جنوب شرقي طراحي كرد. او تئوريهاي خود را در سال 1960 برابر با سال 1339 در كتابي با نام «مراحل توسعه اقتصادي؛ يك مانيفست غير كمونيستي» انتشار داد. روستو يهودي جوامع بشري را به «جامعه سنتي» و «جامعه صنعتي» تقسيم ميكرد و اعتقاد داشت كه جامعه پس از طي مراحل سنتي وارد مرحله «ماقبل طيران» ميشود. اين مرحله در واقع دوران گذار از «كهنه» به «نو» است و لذا بايد در رشتههاي غير صنعتي، بويژه كشاورزي، تحولات انقلابي صورت گيرد، كه مهمترين آنها «اصلاحات ارضي» است. 2 به طور كلي بايد گفت دولت آمريكا با انجام اصلاحات، به ويژه اصلاحات ارضي سعي داشت تا روابط اجتماعي و پايگاه اقتصادي شبكه سنتي روستاها را زير و رو كند و از نظر سياسي به دنبال اين هدف بود كه اولاً پايگاه و نفوذ طبقه ملاك و زميندار را از ميان بردارد و ثانياً ابتكار عمل را از دست مخالفين خارج كند. امريكا همچنين قصد داشت تا حركت سرمايه را از بخش سنتي كشاورزي به بخش شهرنشين و صنعتي تشويق نمايد و نهاد دولت را به صورت مركز بيرقيب انباشت سرمايه درآورد.
اميني مجري برنامههاي امريكا پيروزي جان فيتز جرالد كندي، موفقيت علي اميني را در پي داشت. زيرا وي از زماني كه به عنوان سناتور ايالت «ماساچوست» فعاليت داشت، از دوستان علي اميني و در شمار هواداران زمامداري او بود. براساس طرح و برنامهاي كه مشاوران كندي تدوين كرده بودند، قرار بود علي اميني به عنوان مجري اصلاحات ظاهري مورد نظر كندي، عهدهدار مقام نخستوزيري ايران باشد. بر اين اساس دولتمردان امريكايي مجدداً از شاه خواستند تا علي اميني را به نخستوزيري منصوب كند و راه را براي اجراي اصلاحات مورد نظر امريكا هموار سازد. محمدرضا پهلوي كه به اتكاي قدرت ساواك و حمايت پارهاي از محافل قدرت وابسته به بيگانگان تمايلي به پذيرش اين درخواست نداشت و به انحاء مختلف و با به كارگيري تمهيدات گوناگون، در مقابل اين خواستة امريكا مقاومت ميكرد. اما فشار قاطعانة ديپلماسي امريكا او را به خود آورد و به او فهماند كه بدون جلب رضايت مقامات امريكايي ـ كه با اجراي كودتاي 28 مرداد وي را به سلطنت برگردانده بودند ـ ماندگاري در موضع قدرت و ادامة فرمانروايي و حفظ تاج و تخت برايش غير ممكن است. به ويژه اينكه اين بار نحوه عمل كارگزاران امريكا با دفعات قبل تفاوت داشت. اين بار مقامات كاخ سفيد به پيامهاي شفاهي اكتفا نكردند و خود رأساً و با صراحت دكتر علي اميني را ـكه وفادارياش به امريكا در جريان تنظيم و عقد قرارداد كنسرسيوم به اثبات رسيده بود ـ را به عنوان كانديداي مورد نظر امريكا براي احراز مقام نخستوزيري ايران و اجراي برنامههاي اصلاحي جان كندي معرفي كردند و محمدرضا پهلوي را براي اجراي اين امر در فشار و تنگنا گذاشتند، حتي او را به كودتا و فروپاشي رژيم شاهنشاهي در ايران تهديد نمودند: «... دولت آمريكا ترديد و دودلي سالهاي 1332 ـ 1339 را كنار گذاشت و با قاطعيت وارد گود شد و به محمدرضا پهلوي فشار آورد كه هر چه سريعتر علي اميني را با اختيارات كامل به نخستوزيري منصوب كند. شدت فشار امريكا به حدي بودكه ظاهراًَ در مسافرت زمستاني سال 1339 او به سوئيس به وي اعلام شد كه اگر با خواست جديد امريكا موافقت نكند، با سقوط سلطنت و رياست جمهوري اميني مواجه خواهد شد...» 3 در همين زمان، امريكا براي نشان دادن عزم خود در پشتيباني از علي اميني و تهديد بيشتر محمدرضا پهلوي، برخي مجامع وابسته به خود را واداشت تا اعلاميههايي در حمايت از رياست جمهوري علي اميني انتشار دهند. به يك نمونه از اين اعلاميهها نگاه ميكنيم: «ملت آزاديخواه ايران دستگاه حاكمه در ايام انتخابات درسي به ما داد كه هرگز از خاطرهها فراموش نخواهد شد... پس از آن كه بازي مسخره انتخابات با رسوايي هر چه تمامتر و استهزاء مردم جهان پايان يا فت، شاهنشاه دلقكبازي ديگري از خود درآورد و با رفتن به مجلس در كالسكه سلطنتي و ايراد نطقهاي مطنطن و بيمعني اين كمدي را تكميل كرد، غافل از آنكه با اين نطقهاي بي سر و ته و مسخره فقط خودش را ميتواند فريب دهد. مردم خوب ميدانند كه در كشور ما ركود اقتصادي و فقر و تنگدستي و گرسنگي و گراني هزينه زندگي و رشوهخواري و دزدي و چپاول و غارت ثروتهاي ملي روز به روز توسعه مييابد و اين الفاظ رنگارنگ نميتواند حقايق را بپوشاند. ميهنپرستان ايران! نجات كشور و ملت در تشكيل رژيم جمهوري دموكراتيك وعملي نمودن اصلاحات واقعي ميباشد. تنها رژيم جمهوري است كه ميتواند زمين به دهقانان و كار به بيكاران و افزايش درآمد نصيب تجار و كارفرمايان كند. رژيم جمهوري است كه ميتواند آزادي واقعي مردم را تأمين كند و آنها را از يوغ سلطنت و استبداد برهاند. ميهنپرستان ايران، براي بيطرف كردن كشور از دستهبنديهاي سياسي و نظامي و تقليل هزينههاي كمر شكن و جنونآميز نظامي كه كشور را غارت ميكنند، مبارزه كنيد. نابود باد پيمانهاي نظامي، مرده باد رژيم سلطنتي. درود به دانشجويان كه اقبال خائن، يعني نوكر شاه و طرفدار رژيم پوسيده سلطنتي را كتك زده و با خفت هر چه تمامتر او را مجبور به فرار از دانشگاه كردند. ما ميخواهيم هر چه زودتر زندانيان آزاد شوند و مسئولين كتك زدن و توقيف مردم شديداً تنبيه شوند. اعضاي مجلس شورا صداي خود را به دفاع و پشتيباني از حقوق مقدم مردم ايران بلند كرده و در راه انحلال مجلس قدم پيش بگذارند. درود بر جمهوري ايران و رئيس جمهور آينده آن دكتر اميني مرگ بر استبداد و ظلم و استعمار. گروه جمهوريخواهان»4 البته شاه و مسئولين سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي بر اين نكته وقوف داشتند كه اينگونه اعلاميهها از سوي محافل و مجامع وابسته به سازمان «سيا» و در تيراژي فوقالعاده محدود انتشار مييابد و هدف از اينگونه اقدامات تنها ايراد فشار به شاه و رژيم است، و الا تهيه و توزيع چنين اعلاميههايي در شرايط ديكتاتوري بعد از 28 مرداد ميتوانست عده زيادي را اسير شكنجه و زندان و مجازاتهاي سنگين كند كه بيشك و قبل از همه دكتر اميني، كانديداي مورد حمايت آنها طعم اين مجازات را ميچشيد. از ديگر اقدامات امريكا براي واداشتن شاه به انتصاب اميني، بهره برداري از وضع ناگوار مالي ايران بود. كندي با درك اين وضعيت، نخستوزيري علي اميني را به عنوان پيش شرط اصلي و اوليه كمك مالي به ايران معين نموده و پيشنهاد كرده بود كه در صورت صدور فرمان نخستوزيري علي اميني، وام 35 ميليون دلاري مورد تقاضاي ايران را در اختيار رژيم پهلوي ميگذارد: «حكومت كندي كه در مورد ايران بياندازه نگران بود، به فوريت دست به تشكيل گروههاي مأمور در ايران زد. چه بيم آن داشت كه [ايران] در آستانه تغيير حكومت باشد ... حاصل فعاليتها و برنامهريزيهاي گروههاي مأمور آن شد كه به سفير ]وقت امريكا در ا يران] (آرمين ماير) توصيه كنند، ما حاضرين 35 ميليون دلار در اختيار دولت ايران قرار دهيم، به شرط آنكه ايرانيان هر كاري كه ما در جهت اصلاح و پيشرفت لازم ميدانيم به اجرا درآورند، و اين شامل نظريات و پيشنهادهاي ما در مورد انتخاب نخستوزيري كه بتواند از عهده اجراي اصلاحات پيشنهاد شده برآيد، نيز خواهد شد...» 5 آرمين ماير، سفير كبير وقت امريكا در ايران، بعدها صحت اين مسئله را تأييد كرد: «واشنگتن، خبرگزاري پارس ـ سفير سابق امريكا در ايران فشار كرد كه جان. اف. كندي رئيس جمهوري پيشين امريكا در ازاي پرداخت يك وام 35 ميليون دلاري خواستار انتصاب علي اميني شده بود... آرمين ماير قبلاً سفير امريكا در ايران و سپس ژاپن بوده است... ايران خواستار يك وام 35 ميليون دلاري شده بود تا كسري موازنه پرداختهاي خود را جبران كند. مشاوران كندي درخواست ايران را مطالعه كردند و در چهارچوب يك برنامه پيشنهاد شد كه شخص بخصوصي به سمت نخست وزير ايران منصوب شود... شخص بخصوصي كه در ماجراي مذكور مطرح شد، علي اميني بود كه پيش از نخستوزير سمت سفير ايران در واشنگتن را بر عهده داشت و از نزديكان كنديها به شمار ميرفت...» 6 آرمين ماير كه طي سالهاي 1965 تا 1969 سفير كبير امريكا در ايران بود. در يك گفتگوي ديگر نيز به همين موضوع اشاره ميكند: «دولت كندي سخت نگران اوضاع ايران بود و لزوم اقدامات فوري را تأكيد ميكرد. ترس اضمحلال ايران در ميان بود. گروهي ميگفتند كشور ايران با سابقه تاريخي حدود 2500 سالهاش بايد پايدار بماند. ولي بيشتر سياستگران بر اين اعتقاد بودند كه ايران در شرف نابودي است؛ مگر آنكه ايالات متحده اقدام فوري و مؤثري به عمل آورد. سرانجام نتيجه مذاكرات ما به اينجا رسيد كه به سفيرمان توصيه كنيم كه به ازاي واگذراي سي و پنج ميليون دلار كمك به ايران برنامه پيشرفت و توسعه مورد نظر واشنگتن انجام شود و همچنين علي اميني ، كانديداي ما كه براي اجراي رفورم پيشنهاد شده، شايستگي كافي دارد به عنوان نخستوزير معرفي گردد.» 7 شاه براي رهايي از فشار دولت آمريكا مبني بر تعويض نخستوزير وقت، پيشنهاد كرد كه علي اميني پست وزارت امور خارجه را بپذيرد. به اين ترتيب هم فشار آمريكا براي نخستوزيري اميني پايان مييافت و هم اميني مجبور بود براي بهبود روابط ايران و امريكا به مسكو سفر كند و امتيازاتي به شوروي بدهد در اين صورت، علاقه و پشتيباني امريكا از علي اميني خاتمه مييافت. 8
تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در ۱۴مهر ۱۳۴۱ دركابينه امير اسدالله علم و سپس اعتراض امام خميني كه به لغو اين مصوبه انجاميد، از جمله فرازهاي مهم مبارزات امام(ره) با حكومت پهلوي به شمار ميرود. اين لايحه بخشي از تغييراتي بود كه شاه به توصيه هيأت حاكمه جديد امريكا و به نام «اصلاحات اجتماعي» قصد انجام آن را داشت.1 پس از تصويب لايحه موسوم به «اصلاحات ارضي» در هيأت دولت ـ دي 1340 ـ هيأت حاكمه امريكا و مطبوعات اين كشور اقدامات شاه را كه از آن به «انقلاب سفيد» يا «انقلاب شاه و مردم» ياد ميشد، ستودند.2 موضوع انجمنهاي ايالتي و ولايتي نيز مرحله ديگري از اين «اصلاحات» بود كه شاه پس از سفر به امريكا در فروردين 1341 تصميم آن را اتخاد كرد. وي پس از بازگشت از اين سفر با جلب حمايت امريكا، اميني را بركنار كرد.3 و امير اسدالله علم را در تيرهمان سال به نخستوزيري منصوب كرد. تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي از جمله اولين اقدامات كابينه علم بود كه با خطدهي دولت امريكا صورت گرفت 4 لايحه در شرايطي به تصويب رسيد كه حكومت پس از فوتآيتالله بروجردي ـ فروردين 1340ـ تصور ميكرد نيروي روحانيت از نظر مرجعيت سياسي رو به ضعف نهاده است. در اسفند 1340 نيز آيتالله كاشاني دار فاني را وداع گفت. از طرفي امام خميني(ره) پس از فوت آيتالله بروجردي و عليرغم استقبال حوزه علميه و مردم، كوچكترين قدمي براي مرجعيت خود برنداشت و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان خويش در اين مسير سرسختانه مقاومت ميكرد.5 اين رويدادها سبب شد تا حكومت شتاب بيشتري به اصلاحات مورد نظر امريكا دهد و هم زمان كوشيد تا مرجعيت را به خارج از ايران منتقل كند. بدين ترتيب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در 14 مهر 1341 از تصويب كابينه امير اسدالله علم گذشت و مطبوعات در 16 مهر آن را منتشر كردند. به موجب اين مصوبه كه در غياب مجلس، حكم قانون داشت، به زنان حق رأي داده ميشد و از شرايط انتخاب شوندگان و انتخاب كنندگان ، قيد سوگند به قرآن حذف ميشد و افراد ميتوانستند با هر كتاب آسماني مراسم تحليف را به جاي آورند. امام خميني كه در آن هنگام در قم اقامت داشتند، دريافتند كه اين مصوبه مقدمهاي براي يك توطئه است و رژيم ميخواهد عكسالعمل روحانيت را بسنجد. امام معتقد بود كه اعطاي حق رأي براي زنان عوامفريبي بيش نيست، زيرا مردان هم در واقع حق رأي نداشتند و نام هركس كه مورد نظر رژيم بود از صندوقها بيرون ميآمد. حكومت در پرتو اين لايحه ميخواست هر چه بيشتر حريم اسلام و روحانيت شكسته شود. امام در رابطه با مسئله آزادي زنان فرمودند: «ما با ترقي زنها مخالف نيستيم. ما با فحشا مخالفيم، با اين كارهاي غلط مخالفين. مگر مردها در اين مملكت آزادي دارند كه زنها داشته باشند؟ مگر آزادي زن و آزادي مرد با لفظ درست ميشود6؟» حذف شرط «مسلمان بودن و سوگند به قرآن كريم» نيز كه بند ديگري از مصوبه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود، با هدف مقابله با ارزشهاي اسلامي در جامعه بود. بعضي صاحبنظران معتقدند در آن زمان حمايت شاه از اسرائيل شرط حمايت دولت كندي از حكومت پهلوي بود و نفوذ بهائيان در سه قوه، به ويژه در كانون قانونگذاري كشور، اين شرط را تحقق ميبخشيد و براي فراهم ساختن زمينه اين «نفوذ»، حذف قرآن و حذف «مسلمان بودن» ضرورت داشت.7 نقش حضرت امام در روشن ساختن اهداف واقعي شاه و گوشزد كردن رسالت خطير علما و حوزههاي علميه در اين شرايط كارساز بود. تلگرافها و نامههاي سرگشادة اعتراض علما به شاه و اسدالله علم، موجي از حمايت اقشار مختلف مردم را در پي داشت. گفتني است لحن تلگرافهاي امام خميني به شاه و نخستوزير تند و هشدار دهنده بود. حكومت ابتدا به تهديد و تبليغ عليه روحانيت اقدام كرد؛ اسدالله علم در يك نطق راديويي گفت: «دولت از برنامه اصلاحي كه در دست اجرا دارد عقبنشيني نميكند»! با وجود اين، دامنه قيام رو به فزوني نهاد. در تهران، قم، و برخي شهرهاي ديگر بازارها تعطيل و مردم در مساجد به حمايت از حركت علما گرد آمدند. يكماه و نيم پس از آغاز ماجرا، دولت يك گام عقب نشست و در 22 آبان با ارسال پيام مكتوب به علما درصدد دلجويي از آنان و توجيه عملكرد خود برآمد. امّا با شناختي كه از انعطافناپذيري امام داشت، از ارسال پاسخ براي ايشان خودداري كرد. برخي از علماي حوزة علميه موضع دولت را قانع كننده تشخيص داده و خواستار پايان قيام شدند، اما امام خميني سرسختانه مخالفت كرد. امام ميگفت كه دولت بايد رسماًَ لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را لغو كرده و خبر آن را منتشر كند. ايشان در بيانيهاي كه در پاسخ به سؤال اصناف و بازاريان قم صادر كرد صريحاً هدفهاي رژيم را از اين مصوبه نفوذ عناصر بهايي و جاسوسان اسرائيلي در تشكيلات دولت دانست و با صراحت اعلام داشت: «ملت مسلمان تا اين خطرها رفع نشود سكوت نميكند و اگر كسي سكوت كند در پيشگاه خداوند قادر مسئول و در اين عالم محكوم به زوال است». در همين بيانيه، امام خميني به نمايندگان مجلسين سنا و شورا نسبت به تصويب لايحة پيشنهادي دولت هشدار داد و نوشت: « ملت مسلمان و علماي اسلام زنده و پاينده هستند و هر دست خيانتكاري كه به اساس اسلام و نواميس مسلمين دراز شود قطع ميكنند».8 سرانجام حكومت تن به شكست داد و در 7 آذر 1341 هيئت دولت، مصوبه قبلي را لغو و خبر آن را به علما و مراجع تهران و قم اطلاع داد. علم در نامه خود خطاب به علما و روحانيون معترض نوشت:9 «بعد العنوان، عطف به مرقومه جنابعالي و ساير آقايان روحانيون ومراجع محترم موضوع انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي در جلسه هيأت دولت مطرح و تصويب شد كه تصويب نامهي مورخه 14/7/1341 قابل اجرا نخواهد بود.» نخستوزير اسدالله علم امام خميني در نشست با علماي قم مجدداً بر مواضع خويش پاي فشرد و لغو مصوبه در پشت درهاي بسته را كافي ندانست و اعلام كرد تا زماني كه لغو آن در رسانهها پخش نشود، قيام ادامه خواهد داشت. در نتيجه روز 10 آذر 1341 خبر لغو لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در روزنامههاي دولتي منعكس شد، اما فرداي آن روز امام در جلسهاي كه در منزل يكي از علماي قم برگزار شد، سخناني فرمودند كه بر خلاف انتظار بود. در اين جلسه در حالي كه همه از عقبنشيني دولت خوشحال بودند امام فرمودند: «تمام اينها خيمهشببازي است، دروغ است. اينها برنامههاي اساسيتري براي اين مملكت دارند و اين شكلي كه عملي شده، فريب و نيرنگي براي شما علما است. بايد در انتظار توطئههاي بزرگتري باشيد و من به شما اعلام خطر ميكنم.»
در انقلاب اسلامي ايران بهترين شاخص ها خود امام خميني(ره) و خط امام است ملت وفادار ، پراستقامت و بصير ايران ، مراسم بيست و يکمين سالگرد ارتحال خميني کبير را به عرصه اي براي "تجلي پرشکوه و عميق وفاداري ايرانيان" به امام راحل عظيم الشان تبديل کرد و بار ديگر با رهبر معظم انقلاب اسلامي و ولي فقيه زمان، در همراهي با خط نوراني امام پيمان بست . به گزارش شهر: حضرت آيت الله خامنه اي در اجتماع عظيم مردم در حرم مطهر امام خميني ، امام را برجسته ترين شاخص انقلاب خواندند و باتاکيد بر اينکه امام منهاي خط امام ، امامي بي هويت است افزودند: تکيه هميشگي بر اسلام ناب محمدي - جاذبه و دافعه در دايره مکتب اسلام - يقين به وعده هاي الهي - محاسبات معنوي و تقوا- نگاه جهاني به انقلاب اسلامي - تکيه بر مردم - و توجه به حال فعلي افراد هنگام هرگونه قضاوت، از جمله شاخص هاي اصلي خط امام است که بايد بطور صحيح تبيين شود و مورد توجه مستمر قرار داشته باشد . حضرت آيتالله خامنهاي حفظ جهتگيريهاي اصلي در حرکتهاي اجتماعي بويژه انقلابها را مانع انحراف و يا دگرگون شدن آنها دانستند و افزودند: افراد يا جريانهايي که معمولاً در پي تغيير هويت انقلابها هستند، با پرچم رسمي و تابلو مشخص جلو نميآيند بلکه حرکت آنها پنهان و غير آشکار است، بنابراين وجود شاخص در انقلابها بمنظور جلوگيري از هرگونه انحراف ،بسيار ضروري است. ايشان تأکيد کردند در انقلاب اسلامي ايران، مهمترين و اصليترين شاخص، امام و خط امام است که در رفتار، گفتار و وصيتنامه امام بزرگوار(ره) تجلي يافته است. حضرت آيتالله خامنهاي با اشاره به ضرورت تبيين صحيح شاخص هاي امام و عدم فراموشي يا پنهان ماندن آنها، افزودند: تبيين بد ديدگاهها و نظريات امام(ره) و يا فراموشي آنها همانند از کار افتادن قطب نمايي است که جهت صحيح را نشان نمي دهد. رهبر انقلاب اسلامي با تأکيد بر اينکه مواضع و ديدگاههاي امام خميني(ره) بايد کاملا صريح و روشن تببين شود، خاطر نشان کردند: شخصيت و هويت امام نيز به همين مواضع صريح و قاطعانه ايشان است که دنيا را به لرزه درآورد و ملتها را بيدار کرد . حضرت آيتالله خامنهاي با يادآوري مواضع امام(ره) درخصوص استکبار، ارتجاع، ليبرال دموکراسي غرب ، و منافقان و دورويان افزودند : ما نميتوانيم و نبايد بخاطر خوشآمد برخي افراد يا جريانها، مواضع امام را پنهان و يا کمرنگ کنيم. ايشان تأکيد کردند: امام منهاي خط امام، امام بيهويت است و سلب هويت از امام، خدمت به امام خميني(ره) نيست. حضرت آيتالله خامنهاي با انتقاد از برخي افراد که بخشهايي از مباني انديشه امام را انکار و يا پنهان ميکنند، خاطر نشان کردند: متأسفانه اين کجانديشي را کساني انجام ميدهند که زماني خودشان يا مروج افکار امام(ره) بودند و يا پيرو ايشان. رهبر انقلاب اسلامي، جوانان را به قرائت و تفکر در وصيتنامه امام(ره) توصيه مؤکد کردند و افزوند: خلاصه انديشه امام و مباني ايشان در اين وصيتنامه منعکس است. ولي امر مسلمين، يکي از مباني و شاخصهاي اصلي انديشه امام خميني(ره) را اسلام ناب محمدي(ص) دانستند و خاطر نشان کردند: اسلام ناب در انديشه امام، اسلامِ ظلمستيز، عدالتخواه، طرفدار محرومان و حقوق پابرهنگان و مستضعفان است. حضرت آيتالله خامنهاي، با اشاره به اينکه در انديشه امام، اسلام امريکايي مقابل اسلام ناب محمدي قرار دارد افزودند: اسلام آمريکايي همان اسلام تشريفاتي، اسلام بيتفاوتي در برابر "ظلم و زياده خواهي" و اسلام همراهي و کمک به زورگويان است. ايشان با تأکيد بر اينکه امام خميني(ره) تحقق اسلام ناب را فقط در پرتو حاکميت اسلام امکانپذير ميدانستند، خاطر نشان کردند: امام بزرگوار(ره)، جمهوري اسلامي را مظهر و زمينه ساز حاکميت اسلام مي دانستند و به همين علت حفظ نظام اسلامي را واجب ترين واجبات اعلام کرده اند . رهبر انقلاب اسلامي، هدف اصلي امام را تحقق اسلام ناب دانستند و تأکيد کردند: امام(ره) براساس اين هدف، تا آخرين لحظه و با قدرت تمام پاي حفظ جمهوري اسلامي ايستادند و يک مدل نو از نظام سياسي را که متکي بر رأي مردم و شريعت اسلامي بود، به دنيا عرضه کردند. حضرت آيت الله خامنه اي، شاخص عمده ديگر خط امام را جاذبه و دافعه امام در دايره مکتب اسلام دانستند و تاکيد کردند هرگونه تولي و تبري در عرصه سياست هم بايد تابع تفکر و مباني امام باشد . ايشان گستره جاذبه و دافعه امام را بسيار وسيع خواندند و افزودند : دشمني و قاطعيت امام فقط و فقط براي اسلام بود نه مسائل شخصي و به همين علت امام با همه اقوام و گروههاي ملت را با هر سليقه و ديدگاه همواره در آغوش مهربان خود جاي مي داد اما قاطعانه کمونيستها ، ليبرالها و دلباختگان نظامهاي غربي را طرد مي کرد و بارها و بارها با تعابير سخت وتلخ ، مرتجعان را نيز محکوم و طرد کرد . رهبر انقلاب اسلامي خاطر نشان کردند : در پرتو اين شاخص مهم خط امام، انسان نمي تواند خود را رهرو امام بداند اما با کسانيکه صريحا پرچم معارضه با امام را بلند مي کنند هم جهت و همراه شود. رهبر انقلاب اسلامي در همين زمينه افزودند: اگر امريکا ، اسرائيل، سلطنت طلبان، منافقان و ديگر مخالفان و معاندان امام ، حول محور يک فرد جمع شوند و از او تجليل و احترام کنند و او ادعا کند که من در خط امام هستم ، اين ادعا پذيرفتني نيست و نمي تواند واقعيت داشته باشد چرا که امام بصراحت تاکيد مي کرد که اگر دشمنان اسلام از ما تعريف کنند بدانيم که خيانتکاريم . حضرت ايت الله خامنه اي با اشاره به کسانيکه در روز جهاني قدس بصراحت در مقابل آرمانهاي امام موضع گيري کردند و در روز عاشوراي سال گذشته آن فضاحت را بار آوردند افزودند: اگر شخصي در قبال اين تحرکاتي که از اساس با مباني امام مخالف است اظهار همراهي يا حتي سکوت کند، ملت با درک حقايق ، ادعاي اين فرد را در دنباله روي از امام نمي پذيرد. رهبر انقلاب اسلامي اطمينان به وعده الهي و در نظر گرفتن محاسبات معنوي و الهي را يکي ديگر از شاخصهاي راه و حرکت امام برشمردند و خاطر نشان کردند امام خميني در تصميم گيري و تدابير خود، محاسبات معنوي را در درجه اول قرار مي داد و هدف اصلي او از انجام هر کاري فقط کسب رضاي الهي بود . حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به معنا نداشتن ياس ، ترس ، غفلت و غرور در فعاليتهاي امام خميني افزودند : امام ، در تمام مسائل شخصي و اجتماعي و سياسي ، حتي در قضاوتهاي خود درباره دشمنان و مخالفان ، از جادة تقوا ، ذره اي منحرف نشد و اين درسي است براي همه خصوصا جوانان انقلابي و مومن و عاشق امام که حتي در باره مخالف و دشمن هم بايد کاملا منطبق بر حق و تقوا وعدالت رفتار کرد. رهبر انقلاب اسلامي، يکي ديگر از شاخصهاي مهم خط امام را مردم و نقش مردم خواندند و افزودند امام در عرصه تکيه بر مردم در انتخابات و ديگر مسائل جامعه و کشور، واقعا کارهاي عظيمي انجام داده اند. ايشان با اشاره به برگزاري رفراندوم تعيين نظام تنها دو ماه پس از پيروزي انقلاب افزودند رجوع به اراي ملت براي تعيين شيوه و نوع حکومت با اين فاصله کم، در هيچ انقلابي سابقه ندارد . رهبر انقلاب اسلامي برگزاري انتخابات متعدد در هر شرايطي حتي در دشوارترين روزهاي جنگ تحميلي را يادآور شدند و افزودند هيچ انتخاباتي در حيات سي ساله انقلاب حتي يک روز عقب نيافتاده است و اين مسئله در هيچ نظام مدعي دموکراسي وجود نداشته است. جهاني بودن نهضت اسلامي از ديگر شاخصهاي خط امام بودکه رهبر فرزانه انقلاب در خطبه هاي امروز به تبيين آن پرداختند . حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به شجاعت امام در اعلام "جهاني بودن نهضت و انقلاب اسلامي" افزودند اين اقدام امام با دخالت در امور ديگر کشورها و يا صدور انقلاب به شکل استعماري کاملا متفاوت است و مقصود و مقصد امام اين بود که ملتهاي جهان از عطر اين حرکت تاريخي بهره مند شوند و با آگاهي به وظايفشان عمل کنند. ايشان افزودند : دفاع منطقي و جانانه امام از ملت فلسطين يک نمونه از نگاه جهاني امام به انقلاب اسلامي است و امام صريحا مي گفت اسرائيل غده اي سرطاني است و مشخص است که علاج غده سرطاني ، قطع آن است. رهبر انقلاب اسلامي، موضعگيري امام در دفاع از ملت فلسطين را منطقي ترين موضع خواندند و افزودند زورگويان جهاني با ظلم و کشتار و شکنجه و تبعيد يک ملت ، سعي کردند يک واحد جغرافيايي را حذف و در اقدامي صد در صد غير منطقي، يک کشور جعلي به نام اسرائيل را جايگزين آن کنند اما در مقابل اين ستم آشکار تاريخي، امام در موضعي صد در صد منطقي تاکيد مي کردند بايد اين واحد جعلي جغرافيايي حذف شود و حيات کشور اصلي يعني فلسطين در تاريخ ادامه يابد. رهبر انقلاب اسلامي، در همين زمينه افزودند موضع گيري امام در مقابل اسرائيل غاصب کاملا صريح بود اما اکنون اگر کسي به اشاره هم در اين باره سخن مي گويد عده اي مدعي خط امام ، بنوعي اعتراض مي کنند. حضرت آيت الله خامنه اي در ادامه تبيين شاخصهاي مهم خط امام ، به سخنان ايشان در باره محور بودن حال کنوني افراد در هرگونه قضاوت و ارزيابي ، اشاره کردند و افزودند امام بارها مي گفت قضاوت در مورد اشخاص بايد با محوريت حال فعلي آنها صورت گيرد و اين مسئله ، شاخص مهمي در درک و پيروي از خط امام است . حضرت آيت الله خامنه اي افزودند تمسک به گذشته افراد ، هنگامي قابل قبول است که حال فعلي آنان در مقابل گذشته ايشان قرار نداشته باشد اما اگر چنين شد طبعا گذشته افراد ديگر نمي تواند معيار و ملاک باشد . رهبر انقلاب اسلامي، در همين زمينه ، سوابق طولاني و درخشان طلحه و زبير در صدر اسلام و سپس تغيير موضع آنان را مورد اشاره قرار دادند وافزودند برخورد قاطع امير مومنان با طلحه و زبير، نمونه اي تاريخي از ضرورت توجه به حال کنوني افراد در هرگونه قضاوت و ارزيابي است . ايشان همچنين برخورد قاطع امام با برخي از همراهان اوليه انقلاب را نمونه هايي از پايبندي عملي امام به اين شاخص مهم برشمردند و افزودند برخي ، حتي از دوران نجف با امام همراه بودند اما امام در مقطعي، آنان را به علت موضع گيريهايشان طرد کرد . رهبر انقلاب اسلامي در پايان مبحث مربوط به شاخص هاي مهم امام و خط امام ، آحاد مردم بويژه جوانان را به مطالعه و تحقيق و تفکر در اين شاخصها و مباني امام توصيه کردند. حضرت آيت الله خامنه اي همچنين با اشاره به قدرت روز افزون ملت ايران و جمهوري اسلامي پس از ارتحال امام خميني (رض) خاطر نشان کردند هر نوع برنامه ريزي دشمنان حتي اگر با همراهي افراد ساده دل و غافل توام شود در پرتو ايستادگي و بصيرت ملت بزرگ ايران ، در نهايت به تقويت جمهوري اسلامي منجر خواهد شد . ايشان با يادآوري حمايت آمريکا ، انگليس ، کشورهاي غربي ومنافقان و سلطنت طلبان از "فتنه پس از انتخابات" افزودند: همراهي دشمنان و فتنه گران ، به تجلي عظمت پرشکوه ملت ايران در 9 دي و 22 بهمن 88 منجر شد و از اين پس نيز ملت ايران و جوانان تحصيلکرده و بيدارش با تکيه بر تقوا و بصيرت ، هرتوطئه دشمنان را نقش برآب خواهند کرد. رهبر انقلاب اسلامي در خطبه دوم نماز جمعه با اشاره به برخي مسائل مهم بين المللي افزودند: توطئه يهودي سازي فلسطين و ادامه محاصره غزه و تحولات مربوط به آن از مسائل مهمي است که بايد مورد توجه و تحليل قرار گيرد. حضرت آيت الله خامنه اي هدف از توطئه يهودي سازي فلسطين را ، قطع کردن ريشه اسلام در فلسطين ارزيابي و خاطر نشان کردند دنياي اسلام بايد با همه وجود در مقابل اين جنايت بزرگ بايستد و مانع تحقق آن شود . ايشان همچنين ادامه محاصره غزه را حرکتي وحشيانه خواندند و افزودند محاصره يک و نيم ميليون انسان در غزه ، با حمايت آمريکا ، انگليس و ديگر قدرتهاي غربيِ داعيه دار حقوق بشر انجام مي شود و متاسفانه در اين ميان برخي کشورهاي عربي واسلامي نيز با سکوت محض خود نظاره گر ماجرا هستند که البته بعضي هم در پشت صحنه رفتارهاي خائنانه دارند . رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به اقدام اخير رژيم صهيونيستي در حمله به کاروان امداد رساني به غزه در آبهاي آزاد و بين المللي و دروغگويي مشمئز کننده آنان در اين ماجرا افزودند اين اقدام خوي توحش صهيونيستها را به دنيا نشان داد و اين وحشي گري همان واقعيتي است که جمهوري اسلامي ايران در سي سال گذشته فرياد کرده اما مورد بي اعتنايي قدرتهاي غربي دروغ گو و رياکار قرار گرفته است . حضرت آيت الله خامنه اي ، حمله رژيم صهيونيستي به کاروان امداد رساني غزه را ناشي از خطاي محاسبه صهيونيستها و اشتباه بزرگ اين رژيم دانستند و تاکيد کردند ، رژيم غاصب صهيونيستي همانگونه که در حمله به لبنان و سپس در حمله به غزه دچار خطاي محاسبه شد ، در اين ماجرا هم اشتباه کرد و اين اشتباهات پي در پي نشانگر اين است که رژيم صهيونيستي قدم به قدم ، به سرنوشت قطعي خود يعني سرنگون شدن در دره نيستي ، نزديک مي شود ايشان يکي ديگر از مسائل مهم و قابل تامل بين المللي را ، نتيجه نشست يک ماهه ان پي تي در نيويورک برشمردند و افزودند نتيجه اي که در اين نشست بدست آمد، برخلاف برنامه ريزي و خواست قدرتهاي زورگو بود ، زيرا با فشار 189 کشور ، رژيم صهيونيستي ملزم به پيوستن به معاهده ان پي تي شد و ضرورت نابودي سلاحهاي هسته اي مورد توجه قرار گرفت. رهبر انقلاب اسلامي خاطر نشان کردند آنچه که در نشست ان پي تي اتفاق افتاد،نشان مي دهد ، حرف و نظر قدرت متکبر و زورگويي نظير آمريکا، ديگر در دنيا خريدار ندارد . حضرت آيت الله خامنه اي در همين زمينه خاطر نشان کردند: جمهوري اسلامي ايران بواسطه ايستادگي سي ساله ملت ايران ، توانسته است وضعيتي را در افکار عمومي جهان بوجود آورد که نه فقط ملتها بلکه دولتها نيز در مقابل آمريکا مي ايستند و برخلاف نظر او راي مي دهند . ايشان در پايان خطبه هاي نماز جمعه خاطرنشان کردند: اين مسائل و اتفاقات بين المللي از بشارتهاي الهي به ملت بزرگ ايران است