نا گفته ها...

فساد شاه در دربار2

متن نویسه...علم در جاي جاي خاطرات خود به عياشيهاي شاه و خود اشاره مي‌كند. او نشان مي‌دهد كه حتي از آوردن دختران ساده به كاخ نيز خودداري نمي‌كردند. علم دختري را براي شاه به كاخ آورد كه خودش مي‌گويد: «دخترك يا خل وضع است يا درست حسابي مايه دردسر است.» او در مورد سادگي اين دختر به شاه مي‌گويد: «آن قدر ساده است كه علناً مرا به جاي شاه گرفت، تعظيم غرايي كرد و بعد هم خودش را انداخت توي بغل من... نمي‌دانستم با چه زباني به او بگويم من شاه نيستم.»
علم در جاي ديگر از خاطراتش داستاني را نقل مي‌كند كه اوايل سال 55 دوست دختر سوئدي شاه در اثر خوردن چغاله بادام دل درد گرفته بود و اشتباهاً دكتر را براي دوست دختر فرانسوي علم برده‌اند.
شاه نه تنها در ايران بي‌مهابا و بي‌اعتنا به ارزشهاي ملت ايران دست به فساد مي‎زد، بلكه بي هيچ توجهي به شأن يك پادشاه درخارج از كشور نيز از هيچ تظاهري به فساد كوتاهي نمي‌كرد.
شاه در يكي از سفرهاي خود به ونيز از فرماندار شهر تقاضاي زن مي‌كند. فرماندار پاسخ مي‌دهد: «اين كار مربوط به رئيس پليس است.» وقتي اين داستان به آندره ئوتي نخست‌وزير ايتاليا رسيد از بي‌شخصيتي شاه تعجب كرد و گفت: «اين تقاضا را عاري از نشانة نجيب‌زادگي» مي‌دانم.
مسئله زن‌بارگي شاه را در خارج از كشور همة طرفداران شاه روايت كرده‌اند. علي شهبازي محافظ شاه مي‌نويسد علم براي عياشي شاه در خارج از كشور نيز تشكيلاتي درست كرده بود و «عده‌اي مأموريت داشتند كه در خارج از كشور هنگام مسافرت براي او قبلاً همه چيز را آماده كنند؛ البته اكثراً در مسافرتها اردشير زاهدي و حسين دانشور و سرهنگ جهان‎بيني و مصطفي نامدار سفير شاه در اطريش عهده‌دار آوردن خانمهاي متعدد بودند. از همه فعال‌تر محمود خوانساري بود كه دختران دانشجوي ايراني را مي‌آورد.»
پرويز راجي سفير شاهنشاه در انگليس داستان خلوت كردن شاه و خانم «مورين» در تالار پذيرايي سفارت ايران در انگليس را آورده است. شاه ديوانه عياشي بود، او نه مانند يك پادشاه با وقار، بلكه مانند يك لات هرزه به دوره‌گردي در خارج از كشور مي‌پرداخت. فريدون هويدا سفير شاه در سازمان ملل كه در يكي از مسافرتهايش به همراه شاه در پاريس بوده، مي‌نويسد:
«شاه يكي دو روز عصرها كه وقت آزاد داشت به چند كاباره شبانه سر‌ زد و مدتي را در مصاحبت دختران معرفي شده از سوي دوستان خود گذراند كه به آنها هدايايي گرانقيمت نيز داد. چند ماه بعد در يك مجلس ميهماني به يكي از همان دخترهايي كه مدتي را با شاه سركرده بود برخوردم و او با افتخار فراوان انگشتر الماسي را كه از شاه هديه گرفته بود به من نشان داد.»
عياشيهاي شاه در سن موريس سوئيس، پايتخت زمستاني شاه داستان ديگري است كه خود نياز به كتابي جداگانه دارد. خانم مينو صميمي كارمند سفارت ايران در سوئيس در خاطرات خود پرده از فساد شاه بر‌مي‌دارد و مي‌نويسد: «شاه در مسافرتش به سوئيس از همان فرودگاه از فرح جدا مي‌شد و به دنبال عياشي خود مي‌رفت. در يكي از اين مسافرتها شاه «از فرودگاه مستقيماً عازم محل اقامت يكي از ستارگان معروف شد و تمام ساعات بعداز ظهر را در جوار او گذراند.»
وي اين ستارة سينما را «بريژيت باردو» مي‌داند. وي معتقد است، فرح نيز از مقصد شاه آگاه بود. سفير ايران در سوئيس چون تازه كار بوده است، اطاق دو نفره‌اي را براي شاه و ملكه تدارك ديده بود، اما شاه به وي متذكر مي‌شود كه شاه و ملكه در يك اطاق نمي‌خوابند. اين موضوع براي خانم صميمي معما شده بود تا سرانجام «عياشي‌هاي شاه» و «زن‌بارگي» وي به او فهماند كه «چرا شاه پيوسته اصرار داشت در اتاق خوابي جدا از همسرش به سر برد.»
عياشيهاي شاه در يك محيط سربسته انجام نمي‌شد؛ به همين جهت در بين مردم ايران زبان به زبان مي‌چرخيد و نفرت در دلها ايجاد مي‌كرد. روزنامه‌هاي اروپايي با همه حمايتي كه از شاه به عمل مي‌آوردند، عياشيهاي شاه را ناديده نمي‌گرفتند و «مطالب متعددي اغلب در مطبوعات اروپايي راجع به عياشيهاي شاه منتشر مي‌شد كه خود مؤيدي بود بر زن‌بارگي شاه.» يكي از نويسندگان فرانسوي به نام «ژرا دو ويليه» در كتاب خود فصل‌ بلندي را به شرح ماجراهاي عشقي شاه اختصاص داده است. وي از معشوقه‌هايي به نام «دخي» و دختر زيبايي از خانواده‌اي اشرافي به نام «منيژه» و دختري 19 ساله و تحصيل كرده در انگليس به نام صفيه، دختر 18 ساله‌اي به نام ليلي فلاح و هنرپيشه آلماني به نام «الگار آندرسون» و «ماريا گابريلا» دختر پادشاه بركنار شده ايتاليا نام مي‌برد. شاه تا مرز ازدواج با گابريلا هم رسيد، ولي به دليل مسيحي بودن وي با مخالفت آيت‌الله بروجردي رو به رو شد.
شاه چنان بي‌دغدغه از مشكلات مردم و سقوط خود به عياشي مشغول بود كه حتي در آخرين ماههاي حكومتش دست از فساد جنسي بر نمي‌داشت. در سال 1356، سپيده زن دوّلو قاجار كه عضوي از شبكه فساد شاه بود، دختري زيبا‌روي شانزده ساله فرانسوي به نام ماري لبي را شكار و به دربار نزد شاه مي‌فرستد. او در نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران را ترك و به فرانسه باز مي‌گردد. وي خاطرات خود را به شكل رمانتيك به نام «عشق من شاه ايران» منتشر كرده است.
شاه در اين اواخر چنان در هرزگي فرو رفته بود كه حتي اگر چشمش به عكس زيبارويي مي‌افتاد، عنان از دست مي‌داد. كارت تبريكي را شاهزاده موناكو همراه با عكس دخترش براي شاه فرستاد، شاه تا چشمش به عكس افتاد گفت: «عجب دختر خوشگلي دارند، اي كاش مي‌توانستيم دعوتش كنيم بيايد تهران.»
شاه حتي تا آخرين لحظات عمرش دست از هرزگي برنداشت. به گزارش احمدعلي انصاري دوست وفادار و همراه شاه «تا زماني كه حالش به وخامت گراييد هنوز همان روحيه زن‌بازي را حفظ كرده بود.»
فرح: فرح نيز در يك خانوادة بي‌بند و بار تربيت شده بود. پدرش يك استوار ارتش بود كه به علت سرطان درگذشت و به زودي با مادرش راهي تهران شد. دايي فرح، محمدعلي قطبي، سرپرستي هر دو را به عهده گرفت. در اين خانواده هيچ يك از امور شرعي مراعات نمي‌شد. فرح در تهران در مدرسه «ژاندارك تحت نظر راهبه‌هاي فرانسوي» دبستان و دبيرستان را طي كرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسردائي‌اش رضا قطبي «در زير يك سقف زندگي مي‌كردند.»
محمدعلي قطبي تصميم گرفت فرزندش رضا را براي تحصيل به فرانسه بفرستد. فرح كه اينك يك دختر 18 ساله شده بود «اصرار ورزيد او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با يكديگر براي تحصيل به فرانسه رفتند.
فرح در فرانسه سه دوست جديد به نام «ليلي امير‌ ارجمند» و «كريم پاشا بهادري» و «فريدون جوادي» براي خود يافت. ليلي امير ارجمند بعدها در كاخ پهلوي به جرگة دوستان دربار، و سپس همه‌كاره فرح در كانون پرورش كودكان درآمد. ليلي امير ارجمند از مبتذل‌ترين زناني بود كه مظهر فساد دربار بود. ملكه مادر در توصيف خانم امير ارجمند مي‌گويد: «اين خانم يك زن بي‌بند و بار و آزاد از هر نوع قيد و بند بود... گاهي اوقات ده، پانزده، بيست زن از كاركنان دربار و نديمه‌ها و خدمه و دوستانش را لخت، لخت مادرزاد مي‌كرد و در استخر

كاخ بدون هيچ پوششي شنا مي‌كردند.»
يك مرتبه آقاي صاحب اختيار سرپرست خدمه‌هاي كاخ درمورد اين عمل به ليلي اعتراض كرد و گفت: «اين كار در جلوي كارگران كاخ خوب نيست. ليلي گفت: «بگذار نگاه كنند براي سوي چشمشان خوب است.»
ليلي امير ارجمند مي‌گفت: «اگر آدمها در حضور هم معاشقه و مغازله و زناشويي كنند لذتش دو چندان مي‌شود و خودش هميشه مجالس چند نفره راه مي‌انداخت و گاهي كه مرد كم مي‌آوردند از همين خدمه دربار صدا مي‌كردند و مي‌بردند به داخل محفل خودشان.» شوهر ليلي امير ارجمند حسين علي اميرارجمند از او بي‌غيرت‌تر بود، «هر وقت مردي زنش را مي‌بوسيد او مؤدبانه تشكر مي‌كرد.»
مادر فرح نيز از فساد اين دوست شبانه‌روزي فرح تعجب مي‌كند و مي‌نويسد: «البته من از بي‌پروايي جنسي ليلي ناراضي بودم، به ويژه در مسافرتهاي نوشهر و كيش عادت داشت بدون هيچ پوششي وارد دريا شود و برايش اهميتي نداشت كه دهها نفر نگهبان و گارديها دارند او را تماشا مي‌كنند.»
خوشبختانه خانم امير ارجمند در همان دوران تحصيل در فرانسه «تغيير دين داده و به كاتوليك گرويده بود.» ليلي امير ارجمند با اين همه فساد شب و روز در كنار فرح بود، هرگاه در تهران بودند، دركاخ بود و هرگاه مسافرت مي‌رفتند ملتزم ركاب بود. امير ارجمند چنان به فرح علاقه نشان مي‌داد كه «سعي مي‌كرد در طرز لباس پوشيدن و آرايش شبيه فرح باشد.» و فرح نيز سعي مي‌كرد در بي‌بند و باري شبيه اميرارجمند باشد. به گفته محافظ شاه «اين خانم از دوستان ملكه فرح ديبا بود، خيلي از كارهاي آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بي‌شرمي كاملاً شبيه هم بودند. از اين كه جلوي مردم لخت قدم بزنند لذت مي‌بردند. البته گاهي فرح در اثر فشار مادرش كمي رعايت مي‌كرد.»
البته يك ليلي ديگري نيز به نام «ليلي دفتري» دختر سرتيپ دفتري كه در وقاحت دست كمي از امير ارجمند نداشت، جزء حلقه دوستان فرح بود. اين دو نفر نيز «وقتي كه در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبيحي روي ماسه‌ها مي‌خوابيدند و در مقابل سربازان گارد حركات شنيعي مي‌كردند. خود فرح هم دست كمي از آنها نداشت و حتي به يك عكاس اجازه داده بودند كه ...»
يكي ديگر از دوستان پاريسي فرح «كريم پاشا بهادري» بود. آنها «از اوايل ورود به پاريس با هم آشنا شده و بيشتر اوقات خود را با هم سپري مي‌كردند. كريم از فرح خواستگاري كرد و با اين كه رضا قطبي پسر دايي فرح مخالفت كرد، اين خواستگاري مورد موافقت قرار گرفت و بدون اجازه خانواده «در يك جشن كوچك با حضور دوستان و تني چند از دانشجويان ايراني مقيم پاريس رسماً نامزدي خود را اعلام كردند.»
به محض خواستگاري شاه، فرح نسبت به اين نامزد بي‌وفايي كرد و او را در خماري گذاشت. ولي بي‌وفايي فرح طولي نكشيد، هنگامي كه ملكه ايران شد، اين دوست قديمي را به كاخ آورد و محفل انس سابق را با ساير دوستان راه‌اندازي كرد. به گفته ملكه مادر «اين دختر (فرح) آن قدر وقيح بود كه كريم پاشا بهادري را آورده بود كنار دست محمدرضا به عنوان رئيس دفتر ملكه.»
معروف‌ترين فساد جنسي فرح كشف رابطه او با فريدون جوادي بود. «فريدون جوادي از قديمي‌ترين دوستان ايام تحصيل فرح در پاريس و در واقع اولين دوست او در فرانسه بود.» به دنبال فرح، جوادي نيز به دربار راه يافت. جوادي دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتي كه فرح و دوستانش به خجير در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادي مشغول معاشقه بودند كه يكي از سربازان گارد آنها را مشاهده مي‎كند. سرباز چون جرأت اعتراض به فرح را نداشته به فريدون جوادي اعتراض مي‌كند. اين سرباز از لرهاي خرم‌آباد بود و چون متعصب بود، نزد فرمانده‌اش سرهنگ بيگلري مي‌آيد و مي‌گويد: «ما خيال مي‌كرديم كه از يك زن عفيفه نگهباني مي‌كنيم و نمي‌دانستيم كه اين طور مسايلي هم در ميان است» سرانجام سرباز را با تهديد و تحبيب و خريدن يك مغازه مرخص مي‌كنند.
رابطه فرح و جوادي در يك دربار فاسد امر غيرمنتظره‌اي جلوه نمي‌كرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلي مي‎كرد. فرح نه تنها از فاش شدن اين ماجرا واهمه‌اي نداشت، بلكه دستور داد تا اطاق يكي از مأمورن گارد را در اختيار جوادي قرار دهند تا نزديك او باشد. ملكه مادر در اين رابطه معتقد است فرح «عمداً و عالماً كاري مي‌كرد كه به محمدرضا لطمه بخورد.» ملكه مادر در عكس‌العمل به اين ماجراي عشقي مي‌نويسد: «خوب چه كار مي‌توانستم بكنم؟ اگر مي‌خواستم به محمدرضا بگويم درست نبود و پسرم ناراحت مي‌شد. اين بود كه خودم فرح را خواستم و به او نهيب زدم كه زنيكه گدازاده خجالت نمي‌كشي اين قبيل كارها را در جلو چشم كاركنان دربار انجام مي‌دهي؟»
البته ملكه پهلوي در مورد غيرت محمدرضا گزافه‌گويي مي‌كند. چطور ممكن است شاهي كه خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پيش چشمش به هرزگي مي‌پرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شايد پاسخ فرح به ملكه پهلوي تأييدي بر استنباط ما باشد. «فرح گفت: درست گفته‌اند شاه مي‌بخشد، شيخ علي خان نمي‌بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختيار پائين تنه‌ام را دارم!»
اختيار پائين تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. يك بار ديگر كه فرح به خاطر خوابيدن با فريدون جوادي در يك اطاق در بيمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلي انصاري قرار مي‌گيرد، همين پاسخ را مي دهد كه همه «اختيار پائين تنه خودشان را دارند.»
فرح گاهي اوقات رعايت شأن جايگاه ملكه را نمي‌كرد و با هر بي‌سر و پايي طرح مراوده مي‌ريخت. از جمله با مربي سوئيسي اسكي‌اش كه يك نجار بود در حال معاشقه ديده شد.
رفتار جلف فرح دركاخ يك مرتبه شاه را نيز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح كه از شاه مي‌خواست استراحت بيشتري بكند با لحني «پرخاش كنان گفت: تنها يك راه براي استراحت كردن من وجود دارد و آن هم اين است كه از دعوت كردن اين بچه خوشگل‌ها كه دور و برتان ول مي‌گردند دست برداريد. وقتي اين جور آدمها دور و برم را گرفته‌اند چطور انتظار داريد كه استراحت كنم؟»
درباريان شاه چنان در فساد غوطه‌ور بودند كه گاه دست به اعمالي جنون‌آميز مي‌زدند. با توجه به فرهنگ مذهبي مردم ايران در آغوش مردي رفتن و با هم رقصيدن چقدر مي‌توانست به حيثيت يك خانواده لطمه بزند. حتي فريده ديبا از اين كه در يك ميهماني كاخ سفيد مردان، زنان يكديگر را در حضور هم مي‌بوسند و خيلي صميمانه با زنان يكديگر در حضور هم مي‌رقصند»، سخت تعجب مي‌كند، ولي هنوز با شگفتي به ياد مي‎آورد كه «كندي هم چند دور با فرح رقصيد و محمدرضا هم در حالي كه دستهايش را دور كمر ژاكلين حلقه كرده بود با او رقصيد.» چند سال بعد در آستانه انقلاب همين موضوع تكرار شد. فرح با كارتر در شب ژانويه (11 دي ماه 1356) در كاخ نياوران رقصيد و همين مسئله يكي از شعارهاي مردم ايران در تظاهرات روزانه آنها گرديد.
اشرف: اشرف در فساد جنسي گوي سبقت را از تمام درباريان ربوده بود. اشرف بسيار بي‌پرده به بي‌مبالاتي خود اعتراف مي‌كند و از مهدي بوشهري به اين علت كه «در پاريس اين فرصت را به او داد كه جوان و شاد و بي‌بند و بار باشد»، اظهار رضايت مي‌كند.
معروف بود كه اشرف از همان دوران قبل از ازدواج با «عليشاه مهتر و مربي اسبهاي سلطنتي» مراوده برقرار كرد. رضاشاه به موضوع پي‌برد و «عليشاه جوان را در زير ضربات سهمگين شلاق سياه كرد.» بعد از آن اشرف به دستور پدرش با علي قوام ازدواج كرد، ولي اين ازدواج دوام نياورد و از او جدا شد. اشرف در مصر با يك راننده تاكسي به نام احمد شفيق آشنا شد و عاشق او شد و سپس با وي ازدواج كرد و از او صاحب يك دختر و يك پسر به نام شهريار و آزاده شد. اشرف هنوز در عقد رسمي شفيق بود كه در پاريس عاشق مهدي بوشهري شد و با مهدي بوشهري از پاريس به ايران آمدند. اشرف اين بازگشت را چنين ياد مي‌كند:
تهران با پاريس بسيار تفاوت داشت ما مجبور بوديم خيلي محتاطانه رفتار كنيم و فقط در ميهمانيهاي بزرگ و اجتماعات خانوادگي كه شوهرم حضور نداشت يكديگر را ملاقات كنيم و با هم درد دل كنيم.
اشرف بعد از مدتي از شفيق طلاق گرفت و با مهدي بوشهري ازدواج كرد. اين ازدواج هم بيش از يك سال به طول نينجاميد. از هم متاركه كردند و بوشهري براي ادامه زندگي به پاريس رفت. اشرف گرچه اسماً در عقد رسمي بوشهري باقي ماند، ولي چون عاشق پيشه بود هر لحظه دل به دامن كسي مي‌بست. به گفته ارتشبد فردوست «اگر قرار شود ليست مرداني كه در دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهيه شود علي‎رغم دشواري و غيرممكن بودن كار، چون حتي خود او نيز ممكن است همه را به ياد نياورد، مسلماً ليست طويلي خواهد شد.» وي معروفترين مرداني را كه اشرف دل به آنها بست چنين نام مي‌برد: تقي امامي، ملك فاروق، دكتر غلامحسين جهانشاهي، وزير بازرگاني كابينه علم؛ ذوالفقار علي بوتو، نخست‌وزير پاكستان؛ و پرويز راجي رئيس دفتر هويدا.
فساد جنسي اشرف از ديد سازمانهاي جاسوسي نيز قابل چشم‎پوشي نبود: «يكي از گزارشهاي سيا در سال 1976 (1355) اعلام داشت كه والاحضرت شهرتي افسانه‌اي در فساد مالي و به تور زدن مردان جوان دارد.»
يكي از اين مردان جوان كه قرباني آتش عشق اشرف شد، جواني ارمني به نام «لئون پالانچيان» بود. اشرف كه سخت شيفته او شده بود، «بخشي از زمينهاي مزروعي خود در رامسر را به پالانچيان بخشيد.» پالانچيان هر چه به نان و نواي بيشتري از الطاف اشراف مي‌رسيد، خيره‌ سرتر مي‌شد و از اشرف دوري مي‌كرد تا جايي كه اشرف متوسل به نصيري، رئيس ساواك شد و وي را دستگير كردند. اشرف دستور آزادي وي را صادر كرد، ولي باز هم پالانچيان به اشرف جواب منفي داد. اشرف عصباني شد و انتقامي سخت از او ستاند. وي دستور داد در نوشهر هواپيماي كوچك اختصاصي او را دستكاري كردند. پالانچيان پس از برخاستن به قعر دريا فرو رفت.
غلامحسين بيگدلي يكي از افسران بازنشسته ارتشي كه در دهه بيست محافظ اشرف بود، مي‌گويد: اشرف «با اين كه زن احمد شفيق مصري بود... هر كس كه گيرش مي‌آمد مورد استفاده شهواني قرار مي‌داد، زن ناپاكي بود، انصافاً زن ناپاكي بود.» او مي‌گويد وقتي از دانشكده افسري فارغ‌التحصيل شدم محافظ اشرف شدم «در آنجا اخلاق و كثافت‌كاريهاي او را ديدم، به او خيلي بدبين شدم كه اين چه مملكتي است كه ما كساني را كه نعوذبالله مثل خدا مي‌دانستيم، پرستش مي‌كرديم، چه فرمان شاه و چه فرمان يزدان (مي‌گفتيم) شاه اين است؟ خواهرش اين است؟ بسيار زن فاسدي بود. يك نوع مرض جنسي داشت، با يك مرد، دو مرد كفايت نمي‌كرد...»
علم: بي‌شك علم، بعد از شاه فاسدترين عنصر دربار بود. وي بعد از اين كه به عنوان وزير دربار منصوب شد (1356ـ 1342) در توسعه فساد دربار نقش مهمي ايفا كرد. خاطرات علم سرتاسر از فساد جنسي خود و شاه خبر مي‌دهد. همة نزديكان دربار بر دلالي علم شهادت داده‌اند تا جايي كه بسياري از آنها فساد شاه را به گردن علم گذاشته‌اند. ملكه مادر در خاطرات خود مي‌نويسد: «خدا لعنت كند اسدالله علم را كه بساط شيطنت براي محمدرضا درست مي‌كرد و باعث تحليل رفتن قوة پسرم مي‌شد». فريده ديبا مادرزن محمدرضا خيلي مؤدبانه مي‌گويد: «علم از مشاوران جنسي محمدرضا بود.»
علم نيز در خاطراتش به اطلاع فريده ديبا اشاره مي‌كند و داستاني را نقل مي‌كند كه فريده از آن مطلع مي‌شود، ولي علم به وي اخطار مي‌كند اگر مي‌خواهد زندگي دخترش به خطر نيفتد، صدايش را در نياورد. فردوست دوست نزديك شاه هم تأييد مي‌كند كه «علم محرم محمدرضا بود و سالها به عنوان وزير دربار كنترل كامل دربار محمدرضا را به دست داشت. او هرگاه محمدرضا مي‌خواست براي او از خارج و يا داخل زن پيدا مي‌كرد و با هزينه‌هاي گزاف ترتيب مجالس هم‌خوابگي محمدرضا را مي‌داد.» به همين جهت، كساني همچون علي شهبازي در خاطرات خود سعي دارند فساد شاه را عادي جلوه بدهند و همه گناهانش را به گردن علم و تشكيلات فسادي كه براي شاه درست كرده بود بيندازند.
علم حتي براي شاه خانه‌اي را در بيرون از كاخ تهيه كرده بود و شاه را براي فساد به آنجا مي‌برد. يك روز مادرزن شاه به طور اتفاقي آنها را هنگام بيرون آمدن از آن خانه ديد. ظاهراً همين موضوع بود كه علم به فريده اخطار كرد زندگي دخترش را به خطر نيندازد.
علم درجاي جاي خاطراتش سخن از ملاقات با معشوقه‌هايش مي راند. با اين كه با دهها فاسقه ارتباط داشت، چشمش هميشه به دنبال نواميس مردم بود. تا چشمش به يك زن زيبا مي‌افتاد عنان از دست مي‌داد. شبي سفارت دانمارك او را به يك ميهماني دعوت كرد. او «زيبارويي را كه ظاهراً دوست سفير بود» مشاهده كرد، بي‌اعتنا به ميزبان و ميهمانان تا ساعت يك نيمه شب با او مشغول صحبت شد. بيچاره ميهمانان به او احترام گذاشتند و آنقدر نشسته بودند تا صحبتش تمام شود و بعد با او خداحافظي كنند. علم چنان به بيماري جنسي مبتلا شده بود كه حتي در مناسبات بين‌المللي آن را دخالت مي‌داد. رئيس جمهور فيليپين از شاه درخواست نفت داشت، همسرش را به ملاقات شاه فرستاد، شاه موضوع را با علم در ميان گذاشت، علم پاسخ داد: «خانم ماركوس بسيار زيباست و بنابراين تقاضايش در خور توجه است. شاه پاسخ داد بله، ولي دارد پير مي‌شود.»
او هميشه همسرش را به چشم يك مزاحم مي‌ديد به اين جهت سعي مي‌كرد در مسافرتها بدون او سفر كند و به جاي آن با يكي از معشوقه‌هايش به مسافرت برود. در سفري كه با خانواده‌اش به شمال رفت، آن سفر را نوعي محروميت تلقي مي‌كرد و به شاه گفت: از اين كه در كنار دريا «دختران زيبا احاطه‌ام كرده بودند، ولي با حضور همسر و دخترانم كاري نمي‌توانستم بكنم» احساس محروميت مي‌كردم. جالب اين است كه بدانيم علم در آن زمان پنجاه سالگي را پشت سر گذاشته بود.
نكته‌اي كه بيش از هر چيز تأسف بار است اين است كه علم دربار شاهنشاهي ايران را به صورت فاحشه‎خانه‌اي بين‌المللي درآورده بود. هرگاه سران فاسد رژيمهاي ديگر هوس عياشي مي‌كردند به دربار ايران مي‌آمدند. سلطان قابوس براي عياشي به ايران آمد. شاه براي ضيافت رسمي وي برنامه‌ريزي مي‌كرد، علم به او تذكر داد: «او بدون همسرش به اينجا آمده فقط بدين منظور كه كمي به خودش برسد.» بعد از دو روز شاه از احوال سلطان پرسيد. علم گزارش داد: «هر دو شب با تعداد چهار تا پنج خانم بيرون اقامتگاه ملاقات كرده بود. نمي‌توانم شهادت دهم بعداً چه اتفاقي افتاده بود، اما به هر صورت سلطان راضي به نظر مي‌رسيد.»
ساير درباريان: ساير درباريان نيز در فساد جنسي تابع فرهنگ غالب دربار بودند. ملكه مادر با اين كه سالهايي از عمرش گذشته بود، دست از رابطه با مردان بر‌نمي‌داشت. او بعد از مرگ رضاشاه «تعدادي زياد دوست پسر» داشت؛ اما معروفترين دوستان وي ذبيح‌الله ملك‌پور و رحيم‌علي خرم بودند. ذبيح‌الله ملك پور با اين كه مسلمان نبود در كاخ شهرت داشت به اين كه ملكه مادر را صيغه كرده است. روزهاي تابستان هر دو در استخر كاخ به شنا مي‌پرداختند «و محمدرضا گاهي اوقات كه آنها را مي‌ديد برايشان دست تكان مي‌داد.» ملكه مادر به اين موضوع اعتراف مي‌كند و مي‌نويسد: «مردم ايران گاهي كه بيوه مي‌شوند چند بار شوهر مي‌كنند، ولي من را به همين علت كه با ملك‌پور ازدواج كرده بودم لعن و نفرين مي‌كردند.»
پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در بين مردم شايع شده بود كه خرم به عنوان كارگر آسفالت‌كار به كاخ راه مي‌يابد، ملكه مادر از او خوشش مي‌آيد بعد از استحمام و پوشيدن لباس نو همنشين ملكه مادر مي‌گردد. بعد از آن خرم از يك كارگر ساده به يك سرمايه‌دار بزرگ ايران تبديل شد. البته خود ملكه مادر به رابطه خود با خرم اشاره مي‌كند و در مورد نصيري مي‌نويسد: «گاهي هم من در مجالس خودم دعوتش مي‌كردم كه به اتفاق خرم (رجبعلي) مي‌آمد.» ناگفته نماند ملكه مادر به هم‌جنس بازي هم متهم شده است.
شمس پهلوي گرچه از لحاظ جنسي به بي‌پروايي اشرف نبود؛ ولي وي نيز از فريدون جم طلاق گرفت و عاشق يك ويلون زن كاباره‌هاي تهران به نام مهرداد مين‌باشيان شد. شمس با وي ازدواج كرد و شوهرش با تغيير اسم به نام مهرداد پهلبد وزير مادام‌العمر شد. شمس چون از مناعت طبع بيشتري برخوردار بود، «فقط به مردان تنومند و خوش‌اندام و زيباروي گرايش داشت» و تنها «با چهره‌هاي سرشناس و مشهور رفاقت» مي‌كرد به همين جهت وقتي پروفسور بارنارد اولين پيوند زن قلب به ايران آمد «شمس پروفسور را به كاخ خود برده و چند روزي پيش خود نگه داشت.» فاطمه پهلوي نيز به دليل ارتباط با رضا قطبي موجب به هم خوردن زندگي رضا قطبي شد.
شهناز دختر بزرگ شاه هم كه ازدواجهاي متعددي انجام داد در مسائل جنسي خيلي بي‌تكلف بود. علي‎رغم اين كه شاه از خسرو جهانباني بدش مي‌آمد به شدت عاشق و شيفته او شده بود. شبي كه تنها از خارج به ايران آمد، فرمانده گارد «چند دقيقه بعد تلفن كرد و خبر داد دوست پسر والاحضرت شهناز در داخل كاخ و نزد شاهدخت است». علم كه حساسيت شاه را مي‌دانست تصميم گرفت خسرو را از كاخ بيرون كند. «شهناز پاسخ داد در اين صورت او هم فوراً كاخ را ترك خواهد كرد.» شهناز با معشوقه‌هاي خود بسيار زودرنج بود، يك بار به خاطر دعوا با دوست پسرش دست به خودكشي زد. فرحناز دختر ديگر شاه كه تازه به سن جواني پا نهاده بود، همين خصلت را از پدر به ارث برده بود. مادر بزرگش تاج‌الملوك او را چنين توصيف مي‌كند: «فرحناز در آن موقع هفده ـ هجده سال داشت و به خاطر موقعيت سني كه داشت، يك روز در ميان عاشق اين و آن مي‌شد. يك روز عاشق يك خواننده تلويزيون مي‌شد و فردا عاشق يك فوتباليست.» فرحناز در عاشق شدن قايل به اشرافيت نبود. او يك بار عاشق يك خبرنگار شد و پاي او را به كاخ گشود، ولي وقتي «محمدرضا فهميد، دستور داد او را ديگر به كاخ راه ندهند.»
رضا، وليعهد ايران نيز با اين كه تازه به سن بلوغ رسيده بود، ولي از همان ابتدا به فساد روي آورد. بعد از رونق كيش، يك هواپيماي كنكورد اجاره شده بود و «از فرانسه چند نفر خانم براي خوشگذراني رضا پهلوي و همكلاسيهايش مي‌آورد.» نگارنده در اول انقلاب وقتي از كاخ وليعهد در كيش ديدن كردم دهها آلبوم از عكسهاي دختران فرانسوي و اروپايي را ديدم كه مسئول كاخ توضيح مي‌داد كه مؤسسات مختلف اين آلبومها را مي‌فرستادند تا رضا دختران مورد نظرش را انتخاب و سفارش دهد. رضا پهلوي بعد از سقوط رژيم نيز به زن‌بارگي خود ادامه مي‌دهد.
اردشير زاهدي داماد شاه نيز در فساد جنسي شهرة آفاق بود. او بي‌شرمي را چنان به اوج رسانده بود كه گاه در محل كار و در حضور جمع، دختري را روي زانو مي‌نشاند و به مغازله مشغول مي‌شد. او چون يكي از دلالهاي شاه بود از اطلاع ديگران هيچ وحشتي به خود راه نمي‌داد و مي‌گفت: «من حتي خلافكاريها و خوش‌گذرانيهايم را همه به عرض اعليحضرت مي‌رسانم و باكي ندارم.»
از ديگر عناصر فاسد دربار رژيم شاه يكي عبدالكريم ايادي بهايي پزشك مخصوص شاه بود و ديگري هوشنگ دوّلو قاجار. ايادي در مسايل جنسي هيچ چيز را مراعات نمي‌كرد.‌ حتي از تجاوز به عنف ابايي نداشت. دوّلو در تجريش باغي داشت كه مركز فساد دربار بود. صدها دختر تلفني با او در تماس بودند و هر كدام از درباريان كه ميل به فساد پيدا مي‌كردند، دوّلو در آن باغ وسايل را فراهم مي‌كرد.
عناصر هر رژيمي ممكن است به فساد جنسي مبتلا شوند و بدين علت نمي‌شود رژيمي را سرزنش كرد، اما هنگامي كه فساد در رأس هرم قدرت راه يافت نه تنها هيچ انگيزه‌اي براي جلوگيري و مجازات فساد در رأس بدنه آن به وجود نمي‌آيد، بلكه فساد تا اعماق نظام، حكومت و جامعه سرايت مي‌كند.




نظرات:




گزارش تخلف
بعدی