نا گفته ها...

فساد اشرف

اشرف پهلوی، جرثومه فساد

اشرف پهلوي -12

سوابق فساد اشرف

اشرف قبل از ازدواج زمينه فساد داشت و اين نكته را بسياري از درباريان و افراد نزديك به او مورد اشاره قرار داده اند. اما ازدواج با علي قوام را يكي از مهم ترين عوامل مؤثر در بي بند و باري و گرايش هاي فسادآلود وي مي دانند. از جمله ارتشبد فردوست در اين مورد مي نويسد:
«ازدواج اشرف با علي قوام در زندگي اشرف عواقب وخيمي گذارد. البته قبل از ازدواج با علي مي دانستم كه اشرف آمادگي زيادي براي فساد دارد. . . ازدواج با علي قوام در اشرف يك عقده شديد ]به وجود آورد[ و اين روحيه او را تشديد كرد. . . ». (59)
روحيات علي قوام هم اين وضعيت را تشديد كرد. زيرا وي موجودي بشدت فرصت طلب بود و بيشتر از اينكه به نفس ازدواج و زناشويي و كانون خانواده بينديشد، در فكر منافعي بود كه پيوند با دربار برايش مهيا مي ساخت. او به هيچ وجه در انديشه وظايفش به عنوان يك شوهر نبود. اشرف در خاطرات خود به اين نكته اشاره مي كند و مي نويسد:
«شوهرم از اين بي علاقگي و يا از اينكه بين ما هيچگونه محبتي وجود نداشت، به هيچ وجه ناراحت نبود. چنين مي نمود كه او به همين راضي است كه رسماً شوهر دختر شاه باشد. او كمترين توجهي به اين نداشت كه ما بايد با هم زندگي زناشويي واقعي داشته باشيم. . . ». (60)
با حمله متفقين به ايران و تبعيد رضاشاه، شمس پهلوي و شوهرش فريدون جم به همراه فاطمه پهلوي و برادرهايش در معيت رضاخان به جزيره موريس در اقيانوس هند رفتند و اشرف به همراه شوهرش در تهران ماند. رفتن پدر و اشتغالات برادرش در كارهاي مملكتي موجب شد تا اشرف از آزادي عمل بيشتري در ارتباط با مردان برخوردار باشد.

رابطه اشرف با سربازان آمريكايي
در آن زمان تهران در تسخير نيروهاي متفقين بود. ارتشبد فردوست اوضاع تهران را بدين گونه توصيف مي كند:
«وضع اين سه نيرو (انگليس، شوروي و آمريكا) از نظر برخورد و رفت و آمد با مردم متفاوت بود. . . در تهران نيروهاي شوروي در انظار عمومي ديده نمي شدند. . . انگليسي ها نيز كمتر ديده مي شدند و غالباً در باشگاه هاي خود بودند. ولي وضع آمريكايي ها به كلي متفاوت بود. آنها در خيابان اميرآباد يك باشگاه داشتند كه مخصوص افسران و درجه دارانشان بود. روزانه به هر كدام يك بسته اي به عنوان جيره غذايي مي دادند، كه هر بسته براي مصرف 6-5 نفر كافي بود. در هر يك از اين بسته ها انواع و اقسام كنسروها، انواع نان ويتاميني كه بايد روزانه مصرف مي كردند، دو بطري ويسكي و دو بسته سيگار خوب بود. آمريكايي ها به سرعت باشگاه اميرآباد را به مركز فحشا تبديل كردند. كاميون هاي آمريكايي به مركز شهر مي آمدند و دخترها را جمع مي كردند و به باشگاه مي بردند. دخترهايي كه به اين اوضاع تمايل داشتند، صف مي كشيدند و منتظر مي ماندند. مثل اينكه در صف اتوبوس هستند. كاميون هاي روباز ارتش آمريكايي مي آمد و دويست، سيصد دختر را سوار مي كرد و مي برد. آمريكايي ها هر چند پول نداشتند، ولي با همين بسته ها دخترها را راضي مي كردند. من با يكي از كساني كه به باشگاه مي رفت آشنايي داشتم و ديدم كه انبارخانه او تا زير سقف از اين بسته ها چيده است. هر روز كه مي رفتند يك يا دو بسته مي گرفتند. اين بسته ها قيمت گراني داشت و خريد و فروش مي شد. يكي از كساني كه با آمريكايي ها رفت و آمد داشت خاله محمدرضا بود كه اكنون شاه ايران شده بود. . . ». (61)
اشرف پهلوي هم در شمار زنان و دختراني بود كه بي پروا به باشگاه آمريكايي ها مي رفت و با سربازان آمريكايي رابطه برقرار مي كرد. خودش در اين مورد مي نويسد:
«در اولين سال هاي پس از رفتن پدرم به تبعيد، تغييرات مهمي در زندگي من ايجاد شد. با وجود آنكه ما در دوره اي پر از اضطراب زندگي مي كرديم، حضور اين همه خارجي در تهران سبب شده بود كه اين سال ها براي من به صورت دوره اي براي كشف و شناخت چيزهاي تازه درآمد. شهر تهران فعاليت و جنب و جوش بيشتري پيدا كرده و در پيرامون ماطنين موسيقي و زبان هاي گوناگون به گوش مي رسيد. افكار و عادات و رسوم خارجي كم كم شروع به خودنمايي مي كرد، با وجود آن كه من آدم محتاطي هستم و در آن زمان با عده معدودي روابط خصوصي داشتم، بي اندازه كنجكاو بودم بدانم ديگران چگونه زندگي مي كنند و افكار و احساسات آنان چيست؟ با از بين رفتن كنترل شديدي كه پدرم نسبت به ما اعمال مي كرد و در شرايط حاد و پر فراز و نشيب دوران جنگ، من آزاد بودم كه برنامه روزانه ام را آن طوري كه خودم مي خواستم تنظيم كنم. . . با در نظر گرفتن شيفتگي خاصي كه به فرهنگ غربي پيدا كرده بودم، هنگامي كه شنيدم. . . سربازان آمريكايي به پايگاه اميرآباد خواهند آمد، نتوانستم جلوي خودم را بگيرم. . . دلم مي خواست يك شب را بدون دردسر و دور از تشريفات رسمي در چنين مجلسي بگذرانم. از اين رو. . . ]به صورت ناشناس[ به اميرآباد مي رفتم. . . رابطه سربازان آمريكايي نسبتاً گرم و دوستانه بود. . . ». (62)
اشرف پس از وقايع شهريور 1320 نخستين زمزمه هاي جدايي از علي قوام را سرداد. خودش مدعي است قبل از اينكه رضاشاه از خاك ايران خارج شود، با او پيرامون جدايي از شوهرش حرف زده و موافقت پدرش را در اين مورد جلب كرده بود. (63) اما علي قوام كه در انديشه بهره برداري هر چه بيشتر از موقعيت و رانت هايي كه داماد دربار بودن برايش ايجاد مي كرد بود، به اين جدايي تن در نمي داد و مي كوشيد تا به هر صورت ممكن از جدايي خود و اشرف جلوگيري نمايد. از اين زمان به بعد روابط اشرف پهلوي و علي قوام به سردي كامل گراييد و به تلافي ناكامي هاي گذشته در رابطه با مهر پور تيمور تاش، مجدداً به وي نزديك شد.






نظرات:




گزارش تخلف
بعدی